يک بحثي براي محرم داريم اهميت عزاداري، برکات عزاداري، آفات و نقاط ضعف عزاداري. اول که جواب وهابيها را بايد بدهيم اين است که آنها عزاداري را بدعت ميدانند. ميگويند: عزاداري نداريم. باسمه تعالي! داريم، شما سواد نداريد. کدام آيه براي عزاداري است.
1- گراميداشت ياد مظلوم در قرآن
خدا اول روضه خوان است. براي دخترهاي مشرک روضه خوانده است. چون در زمان جاهليت مشرکين دخترانشان را زنده به گور ميکردند. آيه با يک ريتم ويژه نازل شد. ريتم «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت» (تکوير/۱) از ريتمهاي ويژه است. «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ، وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ، وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ، وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ» (تکوير/۱-۴) اصلاً ريتم دارد. ريتم استثنايي دارد که طرف خوب تشنه شود. مثل اينکه کسي وارد ميشود بگويي: اگر فردا آمدم، اگر فردا چنين شد. اگر فردا… اگر فردا… ميگويم: خوب بگو. باقياش را بگو. اگر شد چه؟ اگر چنين شد، اگر چنين شد، اگر… اگر… بعد روضه ميخواند. ميگويد: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ، بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» (تکوير/۸ و۹) اين دختر چه گناهي کرده که او را کشتي؟ مسلمانها که دختر در گور نميکردند. مشرکين دختر را در گور ميکردند. ولي خدا براي دختر مشرک روضه خوانده است. ولو مشرک است اما مظلوم است. يعني بايد جامعه به نفع مظلوم نعره بکشند. اين عقب نشيني اسرائيل در ماجراي غزه به خاطر اين است که از شرق و غرب دنيا آمدند کودک کشي اسرائيل را مطرح کردند. اسرائيل ديد عجب از در و ديوار عليه اين کار او جوشيد و عقب نشيني کرد. درست است غزه مقاومت کرد، اما فشارهاي دنيا هم رويش بود.
آقايان وهابي شما ميگوييد: در قرآن عزاداري نداريم. خداوند در سوره «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت» براي دختر مظلوم ولو مشرک هم هست، ميگويد:«بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ». بهترين آيه است و دليل بر اين است که انسان بايد مظلوميتها را فرياد بکشد. اين براي مشرکين.
اما براي مؤمنين، قرآن در هفت آيه از سوره تکوير «اذا» ميگويد. بعد از اين سورهاي به نام سورهي بروج است. در سورهي بروج خداوند براي مؤمنين ميگويد: «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوج» (بروج/۱) قسم به آسمان با ستارهها. «وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُود» (بروج/۲) قسم به روز ميعادگاه و قيامت. «وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُود» (بروج/۳) بعد که قسم ميخورد ميگويد: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُود» (بروج/۴) اخدود به معني دره است. مرگ بر اصحاب دره. اصحاب دره چه کسي بودند؟ يک دره پر از آتش درست کردند. مؤمنين را در آتش ميانداختند. مينشستند و سوخته شدن مؤمنين را با چشم تماشا ميکردند. اينها مظلوم بودند. به جرم ايمان در آتش سوختند. خدا ميگويد: «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُود» مرگ بر اصحاب اخدود. «النَّارِ ذاتِ الْوَقُود» (بروج/۵) يک آتش شعلهور راه انداختند، «إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُود» (بروج/۶) سر دره نشستند، «وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنينَ شُهُود»(بروج/۷) شاهد سوختن مؤمنين بودند. چه گناهي کردند؟ «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزيزِ الْحَميد» (بروج/۸) گناه اينها اين بود که ايمان آوردند. پس خداوند هم براي مشرک و هم براي مؤمن چون مظلوم است، مظلوم يابي ارزش است و ما کار به شيعه و سني نداريم. شيعه استدلال خودش را دارد. سني هم راه خودش را ميرود. اما هرکس مظلوم شد، بايد به نفع مظلوم فريادزد. اميرالمؤمنين فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا» (نهجالبلاغه/ص۴۲۱) به نفع مظلوم باشيد. نميگويد: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ المؤمن عَوْنا».
2- حقوق انساني در فرهنگ اسلامي
ما خيلي از جاها شرط ايمان نداريم. مثلاً در فقير ميگويد: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَر» (ضحي/۱۰) فقيري ميآيد و چيزي ميخواهد بدهيد. نگو: تو ايمان داري؟ نماز ميخواني؟ چه کار به ايمان او داري؟ گرسنه است، به او بده. قرآن نميگويد: «وَ أَمَّا السَّائِلَ المؤمن فَلا تَنْهَر». ما در زکات هم داريم به مؤمن بدهيد و هم داريم به غير مؤمن بدهيد. «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم» (توبه/۶۰) بخشي از زکات را بايد به آدمهايي داد که اصلاً دين ندارند، ولي گرسنه هستند. آب و برق ندارند.
در خدمات، امروز اين صليب سرخيها و هلال احمريها، در همه دنيا ثبت شدند و خدماتي ميکنند، اسمشان را هم خدمات انسان دوستانه گذاشتند. انسان دوستانه چيز نويي نيست. تمام کلماتي را که قرآن ميگويد: ناس، ناس غير از مؤمنين است. تو انسان هستي؟ مثلاً نميگويد: با مؤمنين خوب حرف بزن. ميگويد: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره/۸۳) هرکس ناس است، هرکس مردم است با او خوب حرف بزن. اينطور نيست که حالا چون مؤمن است، خوب حرف بزنم و اگر غير مؤمن است بد دهاني کنم. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا» ناس، شما کلمهي ناس را ببين. ميبيني چه کتابي از آن درآمد.
حيف است من غصه ميخورم. يک چيزي را فکر ميکنيم دنيا گفته است. برادرها و خواهرها من بالاي ۵۰ سال است طلبه هستم. نسبتاً هم طلبهاي بودم که تابستان و زمستان نداشتم و پنجشنبه و جمعه براي من مطرح نيست. هروقت کاري بوده فکر کردم در خدمت هستم. هنوز تا حالا حرف تازهاي من نشنيدم. هرکس هر حرف قشنگي دارد، ما در قرآن داريم. يکوقت چپيها اول انقلاب يک اوراقي را پخش ميکردند، شعار نوشته بودند: ما خواهان رفاه کارگران هستيم. کارگر که انسان است، حضرت علي در نهجالبلاغه ميفرمايد: ما خواهان رفاه حيوانات هم هستيم. به مسؤول زکات ميگويد: شترهاي زکاتي را ميآوري، خسته شان نکني، رفاه به آنها بده. «وَ لْيُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِب» (نهجالبلاغه/ص۳۸۱) حيواني که خسته شده رفاه بدهيد. تو سر از تخم درآوري ميگويي: ما خواهان رفاه کارگرانيم. حضرت امير قبل از اينکه جد شانزدهم شما به دنيا بيايد، خواهان رفاه الاغها و شترها بوده است. انسان که انسان است! چه کسي حرف تازهاي دارد؟
يکي از شعارهاي زمان شاه اين بود: شريک شدن کارگران در سود کارخانهها! خوب اين همين مضاربه خودمان است. امروز يک کتابي نوشتند، حمايت از مصرف کنندگان، يک کتابي است آخوندها ميخوانند به نام «خيارات». سال ششم و هفتم آخونديشان ميخوانند. خيارات يعني در اينجا مصرف کننده ميتواند بگويد:… هنوز حمايت نميشود.
چند شب پيش در باجه رفتيم بليط هواپيما بخريم. گفتيم: ميخواهيم مشهد برويم. زد و گفت: پول بده. در اين ميان به خانواده زنگ زديم گفتيم. گفت: من نميآيم. مشکل دارم، مريض هستم … به آنها گفتيم: خانم را حذف کن. گفت: جريمه! گفتم: من هنوز ايستادم. اسلام ميگويد: اگر در دکان هستي، حق داري معامله را هم کنسل کني. اسمت در کامپيوتر رفت و پنجاه هزار تومان جريمه گرفت. بليط فروش تقصير نداشت. ولي گفتم: صد رحمت به اسلام! ميگويد: تا از هم جدا نشديد، حق فسخ داريد.
امروز روشنفکران ما کامپيوتر ساختند، همينطور ايستادي جريمه از تو ميگيرند. گاهي هم بانکها يک کاري ميکنند، اسمش را کارمزد ميگذارند. حالا واقعاً کارمزد هزار تومان با صد هزار تومان و ده ميليارد فرق ميکند؟ من نميدانم اينها را چطور ماست مالي ميکنيم. شايد اين مثل را از من شنيده باشيد، يک کسي جگر را روي منقل گذاشت و شروع به باد زدن کرد که بخورد. ديد گربهها جمع شدند. به گربهها گفت: بلاله… بلاله! فکر کرد که اگر به جگر بگويد: بلال، گربهها ميروند!
به جوان ميگويي: حلقه طلا براي مرد حرام است. ميگويد: نامزدي است. اگر بگويي نامزدي است، حرام خدا براي مرد حلال ميشود؟ ديگران، ديگران را سر کار ميگذارند. ما خودمان، خودمان هم سر کار ميگذاريم.
در انسان دو قدرت است، دو چراغ هم دارد. عقل در انسان هست، چراغ عقل، بيان است.
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
قرآن هم همين را ميگويد. اين آيه قرآن است. «فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمين» (يوسف/54) يوسف وقتي حرف زد، عزيز مصر گفت: تو با اين بياني که داري بيا مسؤول مملکتي باش. چراغ عقل بيان است. يک چيز ديگر هم در بدن ما است. عاطفه، چراغ عاطفه اشک است. انساني که اشک ندارد، مشکل عاطفه دارد.
3- گراميداشت ياد پيامبران در قرآن
دارم پاسخ وهابيها را ميدهم. ميگويند: روضهخواني بدعت است. قرآن ميگويد: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيم» (مريم/41) اين تعزيههاي ما را ميگويند: بدعت است. همه وهابيها و غير وهابيها مکه ميروند تعزيه بازي ميکنند. يک خيابان 400 متري کنار مسجد الحرام است که سر پوشيده است. بعد از طواف و نماز هفت بار بايد در اين خيابان برويم. در اين 400 متر، چهل متر هيجاني است. يعني نبايد طبيعي راه بروي و مستحب است تکان بخوري. ميگوييم: اين چهل متر را چرا تکان بخوريم؟ ميگويد: اينجا حضرت هاجر براي پيدا کردن آب بچهاش را ميديد، هيجاني ميشد تو ياد او بيافت. يعني به همه پولدارها و مراجع تقليد گفتند: برويد پايتان را جاي پاي آن کنيز بگذاريد. رنگ و شکل آن کنيز، هروله کنيد و هيجاني برويد، تا اين خاطره زنده بماند.
اين خيمهاي که آتش ميزنند اسراف نيست. ولو خيمه ميخرند بنزيني ميکنند، ولي اين خيمه يعني وحشي گري بني اميه فراموش نشود. اين پرچم آمريکا که ما زير پايمان ميگذاريم و از رويش رژه ميرويم، اين کار، کار پيغمبر بود. يک بتي را به نام بت هبل بود، از بزرگترين بتها بود. پيغمبر وقتي اين بت را در مکه شکست، فرمود: اين را جلوي در بني شيبه ببريد و آنجا خاک کنيد. مسجدالحرام 40، 50 در دارد. از در بني شيبه مستحب است وارد شويد که پايتان را روي اين بت بگذاريد. يعني اينکه الآن براي رژه رفتن روي پرچم آمريکا رژه ميروند ريشه اين در روايت است. هنوز من يک کلمه حرف نو نشنيدم. يک کلمه دانشگاه نوشتند روانشناسي رنگها، روانشناسي رنگها در قرآن است. «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرين» (بقره/65) آيه قرآن است. يعني رنگ در روح اثر دارد.
4- کارهاي نمادين در مراسم حج
به ما ميگويند: دم غروب مطالعه نکن. هوا تاريک و روشن است. يعني يکي از اين فوق تخصصهاي چشم دليل علمياش را ميگفت، که دم غروب وضعيت سلولهاي چشم چگونه است. اينها را شما بنويسيد. من که نميتوانم بنويسم. شما بنويسيد که اطلاعات داريد.
چرا ما روز عيد قربان به شيطان سنگ مياندازيم؟ براي اينکه ابراهيم هم آنجا سنگ پرت کرد. همه ما بايد آنجا برويم سنگ پرت کنيم، که آن خاطره فراموش نشود. عاشورا جلو است. در آستانه عاشورا هستيم. ما بايد خاطرات کربلا را زنده نگه داريم. به ما گفتند: تسبيح تربت يعني چه؟يعني اي بني اميه که حسين را کشتيد، به قبرش هم آب بستيد. هم آنها و هم بني عباس که محو شود. ما خاک کربلا را تسبيح ميکنيم که در دستها بچرخد. اين خاک بايد در دستها بچرخد که يادت نرود. بلندترين نقطه بدن ما پيشاني است. روزي 34 بار، هفده رکعت نماز، هر رکعتي دو سجده دارد. دو هفده تا، روزي 34 بار بلندترين نقطه بدن را به خاک بمال، و مستحب است خاک کربلا باشد. يعني حسين فراموش نشود. آب ميخوري سلام بر حسين فراموش نشود. شب جمعه زيارت امام حسين فراموش نشود. اين مسأله شبيه سازي که من خودم را شبيه هاجر کنم، شبيه ابراهيم سنگ بزنم.
يک معلم مريواني وقتي ديد آن بچه سر کلاس موهاي سرش ريخته، او هم تمام سرش را تراشيد تا شبيه سازي کند که اين بچه غصه نخورد. همه دنيا از اين معلم مريواني تجليل کردند. اين شبيه سازي را ما در اسلام داريم. لباس احرام، لبيک، قرباني کردن، رمي، هروله بين صفا و مروه، خيلي کارهاي ما شبيه سازي است.
حضرت علي(ع) خانه بچه يتيم آمد. هرچه به بچه يتيم گفت: عزيز! پسرم، عزيزم! اين بچه اهميت نميداد. حضرت علي خيلي ناراحت شد. چون يتيمي اين را خرد کرده بود. هرکاري کرد بخندد، نخنديد. با زانوها و دستهايش راه رفت صداي بزغاله درآورد. بع مع! دور خانه با زانو دويد. اين بچه خنديد. گفتند: يا علي تو رئيس حکومت اسلامي هستي. صداي بزغاله ميکني؟ گفت: هرکار کردم اين بچه نخنديد. راهي نداشتم جز اينکه علي صداي بز کند که اين يتيم بخندد. تمام اساتيد روانشناسي و دانشگاهي کره زمين را دعوت کنيم، بگوييم: کدام يک از اساتيد دانشگاه، فوق تخصصهاي روانشناسي حاضر است صداي بز درآورد که يک يتيم بخندد؟ والله، بالله، کسي چيز تازه ندارد. منتهي ما دستمان از اسلام خالي است. ما اولين مسائل اسلام را هنوز نفهميديم. در رسالهي مراجع نوشتند: آب کر در سه وجب و نيم در سه وجب و نيم! اين آب کر است. خوب چطور اگر کر شد دست بزنم، دستم پاک ميشود؟ آب هم نجس نميشود. اما اگر يک مقدار به اندازه نصف استکان از اين آب کم شود، تا دست بزنم هم آب نجس است، هم دست من! اين از نظر علمي چه مسألهاي است که اگر آب به اين مقدار حجم و وزن رسيد، نميشود. مصونيت پيدا ميکند که اگر يک مثقال شد، از مصونيت ميافتد. شايد صد سال بعد از مرگ ما معلوم شود. الآن معلوم نشود چيست؟ اسلام ما پر از راز است. پر از رمز است.
5- سفارش رسول خدا به عزاداري براي حضرت حمزه
عزاداري خيلي مسأله مهمي است. پيغمبر بعد از احد ديد خانهها عزاداري است. فرمود: چه خبر است؟ گفتند: براي شهداي احد عزاداري ميکنند. فرمود: پس براي حمزه چرا گريه کننده نيست؟ چرا براي حضرت حمزه عزاداري نميکنيد؟
امام رضا فرمود:«فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُون» (امالي/ص128) براي مثل امام حسين بايد گريه کنم. «فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَام» گريه براي امام حسين گناهان بزرگ را از بين ميبرد. آنهايي که خرج ميدهند، اميرالمؤمنين فرمود: خداوند توجهي به زمين کرد، ما را انتخاب کرد، شيعيان ما را انتخاب کرد. بعد فرمود: شيعيان ما چه کساني هستند؟ «شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا» ما را ياري ميدهند. «وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا» براي شادي ما شاد هستند. «وَ يَحْزَنُونَ لِحَزَنِنَا» براي حزن ما غمناک هستند. «وَ يَبْذُلُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم» (غررالحکم/ص117) مال پخش ميکنند و جان ميدهند. «أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا» اينها که براي جشن ما جشن ميگيرند، براي عزاي ما عزاداري به پا ميکنند، اينها از ما هستند و حسابشان هم با ما است.
محتواي عزاداري بايد چه باشد؟ براي محتواي عزاداري حديث داريم که «وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيَا فِيهِ أَمْرُنَا» (وسايلالشيعه/ج14/ص502) بايد در عزاداريها امر اهلبيت زنده شود. منبرها را يک خرده پر محتوا بگيريم. اشعار پر محتوا باشد. فقط احساسات نباشد. هم شور باشد، هم شعور. فقط داغ نباشد، هم داغ باشد، هم پخته. اگر غذا را داغ کني ولي پخته نشود، نميشود خورد. فقط داغ شده، پخته نيست. پخته باشد، ولي سرد باشد، باز هم داغ، هم پخته. هم شعار، هم شعور.
از نماز غفلت نشود. عزاداريهاي ماه محرم، يا آغازش نماز باشد، يا پايانش نماز باشد. حقالناس عنايت شود. سد معبر حقالناس است، ترافيک! بلندگوهاي حسينيه و مسجدها حقالناس است. خارج از وقت، زمان خواب مردم طبل زدن حقالناس است.
6- رعايت حريم عزاداري در مراسم سوگواري
با ابزار و ريتمهاي موسيقي، عزاداري به گفتهي امام بايد سنتي باشد. اين اشعاري که دورت بگردم. چشمت قشنگه، قدت کمونه، اينها را ممکن است يک مادربزرگ براي نوهاش هم بخواند. ابالفضل اين نيست. امام حسين اين نيست. منبريها مردم را با خواب و خاطره سرگرم نکنند. اگر ديديد يک منبري بيش از پنج دقيقه، هفت دقيقه خواب و قصه گفت: بگوييد آقا ما آمديم، از قرآن بگو. از حديث بگو. از تاريخ کربلا بگو. البته کم هستند ولي آن کم هم نبايد باشد. چون منبرها خرج دارد. يک جلسه عزاداري خيلي خرج دارد. به اندازهي يک استاد دانشگاه، بيشتر از يک استاد دانشگاه خرجش است. بيشتر از يک کلاس دانشگاه خرج عزاداريها است. اگر شام بدهيد که خيلي بيشتر است. بايد حساب کنيم واقعاً اينقدر ميارزد يا نميارزد؟ چند نفر آمدند و چه ياد گرفتند؟ حديث داريم با کسي رفت و آمد کن که وقتي حرف ميزند علمت زياد شود. «يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُم» (کافي/ج1/ص39) نگاهش ميکني ياد خدا بيافتي، حرف ميزني يک چيزي به علمت اضافه شود. بحثهاي بيفايده! حضرت قاسم عروسياش در کربلا بوده يا نبوده؟ چه کار به عروسياش داريد؟ بالاخره نوجوان که بود. از نظر رشد سياسي به اينجا رسيد. که وقتي امام حسين از پسر برادرش، حضرت قاسم(ع) سيزده ساله بود. پسر امام حسن مجتبي(ع) بود. گفت: قاسم! مرگ براي تو چگونه است؟ فرمود: از عسل شيرينتر است.
يک چيزي ميگويم، خوب گوش بدهيد. خيلي چيز مهمي است. فرض کنيد اين قرآن کعبه است. يک چند متر که از کعبه فاصله ميگيريد، يک نيم دايره مثل دست من است. اين قبر اسماعيل است. اينجا را حجر اسماعيل ميگويند. حاجيها که طواف ميکنند، نبايد از اين ميانبر بزنند. يعني بايد همينطور که ميگردند، سر مرا نگاه کنيد. اينطور بايد طواف کند. از آن پشت، حق ندارد حاجي از اين ميانبر بزند. ميگويد: خوب اين کعبه است، دورش طواف ميکنيم. اين نيم دايره چيست؟ ميگويند: قبر اسماعيل است. قبر اسماعيل، ميگويند: دور آن هم بايد بگردي؟ ميگويد: نبايد بگردي.
7- مقايسه حضرت قاسم و حضرت اسماعيل در تسليم بودن
وهابيها ميگويند: دور قبر گشتن شرک است. صبح تا شب خودشان دور قبر ميگردند. تمام اينهايي که دور حجر اسماعيل ميگردند، دور قبر ميگردند. ميگوييم حالا دور قبر ميگرديم، چه کسي است که بايد دور قبر بگرديم؟ ميگويند: اسماعيل است. اسماعيل چه کرده؟ اسماعيل در سيزده سالگي به پدرش گفت: خدا گفته مرا بکش، بکش. دستور خدا نبايد فراموش شود. «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» (صافات/102) من تسليم هستم.«فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبين» (صافات/103) حضرت ابراهيم به بچه سيزده ساله گفت: من مأموريت پيدا کردم تو را ذبح کنم. فرمود: پدر! مأمور هستي انجام بده. پسر سيزده ساله تسليم است. به امام زمان هم ميگويند: دور قبر اين بايد بگردي. الله اکبر! يکبار نه، 21 بار! هفت بار براي عمره، هفت بار هم براي حج، هفت بار هم براي طواف نساء. يعني امام زمان هر سال 21 بار بايد دور اين قبر پسر سيزده ساله بگردد. که اين پسر سيزده ساله تسليم است. حضرت قاسم هم سيزده ساله بود، تسليم بود. من عاشق هستم. شهادت از عسل شيرينتر است. يکوقت آدم داروي تلخ ميخورد، تسليم است. چه کند، دکتر گفته بخور. ما ممکن است داروي تلخ را بخوريم، تسليم باشيم. راضي نيستيم. ولي حضرت قاسم نگفت تسليم هستم. گفت: «احلي من العسل» دروغ نگفت، گفت: از عسل شيرينتر است. يعني من عاشق هستم.
کدام مليگراها حاضر هستند براي وطنشان يک انگشتشان را بدهند؟ حملهاي که به ايران شد، چند مليگرا در جبهه بودند.بيش از 95 درصد بچههاي جبهه، بچههاي مسجد بودند. اگر به مملکت حمله شد، بچههاي مسجد ميروند. بچههاي فرهنگسرا و پارک و سينما ممکن است بعضي بروند. اما بين بچههاي مسجد و غير مسجد خيلي فاصله هست. سعي کنيم بچههايمان را مسجدي کنيم. عزاداريها بايد به مسجد برود. عزاداريهاي امام حسين بايد عامل وحدت باشد نه تفرقه. در مسجد يک عده پيرمرد نسل منقرض نماز ميخوانند، بيرون هم يک خيمه زديم جوانها يک سمت هستند و پيرمردها يک سمت هستند. عزاداري بايد عامل وحدت باشد، نه عامل جدا شدن. اگر کاري کرديم که مردم جدا شدند، اين کار فرعوني است. قرآن راجع به فرعون ميگويد: «وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعا» (قصص/4) برنامههاي فرعون طوري بود که مردم گروه گروه ميشدند. بايد با هم باشيم.
فقط هم به ظاهر نگاه نکنيم. يک کسي خيلي گريه ميکرد. امام صادق فرمود: «لَا يَغُرَّنَّكَ بُكَاؤُهُمْ إِنَّمَا التَّقْوَى فِي الْقَلْب» (مشکاة الانوار في غرر الاخبار/ص44) ببين قلبش هم تقوا دارد يا نه؟ ما آدم داريم يک ليتر گريه ميکند. بعد ميگويي: ببخشيد. خمس ميدهي؟ ميگويد: نه! ميگوييم: پس براي چه گريه ميکني؟ ميگويد: فدک را غصب کردند. ميگوييم: او فدک را غصب کرد، تو هم حق امام زمان را غصب کردي. چه فرق ميکند؟ او حق مادر را خورد، تو هم حق امام زمان را خوردي. هردو شما يکي هستيد.
يکبار نماز جمعه رفتم يکي از دوستان آمد کنار من ايستاد، بچهاش را هم آورده بود. يک بچهي کوچکي بود. اين بچه کوچک نگاه ميکرد، هرکاري پدرش ميکرد خم ميشد، بلند ميشد. بعد از نماز گفتم: خدايا شاهد باش. هم اين بچه دولا و راست ميشد، نفهميد. هم من دولا و راست شدم، نفهميدم. يکي هستيم. منتهي بچه ادعا ندارد، من ادعا دارم. رئيس ستاد نماز هستم. ميگويد: دو رکعت نماز با توجه خواندي؟ افرادي هستند براي امام حسين خرج ميکنند، اما مثلاً براي ازدواج دخترش اقدام نميکند. عمره ميرود براي عروسي دخترش ميگويد: حالا باشد ليسانس بگيرد. ازدواج بچههايش را عقب مياندازد. ميتواند چهار جوان را به شغل وادار کند. نميکند. اسلام بايد با هم ديده شود. اين رؤساي هيأت خيلي آدمهاي با عرضهاي هستند. بالاخره اينکه کسي بتواند يک جمعيت را در خيابان بکشد، عزاداري کنند و اين مراسم را راه بياندازد، معلوم ميشود خيلي با عرضه است. توفيقي است که خدا به اين رئيس هيأت داده است. ولي اگر ما بيست هزار هيأت در ايران داريم. هر هيأتي دو جوان را داماد کند. بيست هزار تا دو تا، چهل هزار جوان ميشود. آن کسي که اين خرج را ميدهد، ميتواند ازدواج هم راه بياندازد. ما خيلي نيرو داريم. فقط به ظاهر نگاه نکنيم.
8- دوري از غلوّ و زياده گويي در اشعار عزاداري
عزاداريها رقابت و چشم و هم چشمي نباشد. ريا و تظاهر نباشد. غلو نباشد. اي امام رضا! کفش کن تو موسي است. خادم حرم تو عيسي است. امام رضا به اين حرفها راضي است؟ امام رضا، امام رضا است. آن پيغمبر هم پيغمبر است. اينکه ميگويي: همه انبياء نوکر تو هستند، به چه دليل ميگويي؟ فاطمه زهرا عزيز است، مريم هم عزيز است. حالا بگوييم: اي مريم تو يکي از کنيزهاي زهرا هستي، به چه دليل اين حرفها را ميزني که حضرت مريم کنيز زهرا است. خداوند در قرآن در خيلي از آيات تجليل ميکند. کسي که خدا مداح او است، آنوقت تو ميگويي کنيز زهراست؟ شما زهرا را ميخواهيد بالا ببريد، کاري به مريم نداشته باش. زهرا را هرچه ميخواهي تعريف کن. اما همه انبياء و اوصياء را نوکر و کلفت ميکني. مملکت ما ميزان نيست. يا چهل ستون است يا بيستون است. هردو هم دروغ است. بگو: چهار ستون.
کرمانشاه ميرويم ميگوييم: بيستون کجاست؟ ميگويد: اين است. ميگوييم: بيستون نيست، کوه است. اصفهان ميرويم ميگوييم: چهلستون کجاست؟ ميگويد: بيست تا است. بيست ستون هم عکسش درون آب است. يعني ستون آبکي را جزء آمار ميآورند، ميزان نيستيم. علتش هم اين است که از اسلام شناس جدا شديم. هر هيأتي با يک عالم گره بخورد. به عالم بگوييم: آقا شما در هيأت ما بيا. هم در هيأت ما عزاداري کن. هم منبرهايش را چک کن. هم صحبت کن. هم انحرافها را بگير. بايد با يک اسلام شناس رفيق شويم. شهردارها بايد اسلام شناس باشند. بودجههاي فرهنگي را بيخود خرج نکنند. استاندارها و همه افرادي که بيتالمال دستشان است خودشان را کنترل کنند. و اگر عيبشان را ميگويي، خوششان بيايد. امام صادق فرمود: هرکس عسب مرا به من تذکر بدهد، او بهترين دوست من است.
الحمدلله عکسهاي مشکوک برداشته شد. ما يکوقتي در تهران ديديم که سي و چهار رقم ابالفضل داريم. هر هيأتي يک بنر ميزند، هر ابالفضل يک شکل بود. يعني خيالات شاعر ابالفضل نيست. الحمدلله برداشته شد!
دروغ بستن، خوني کردن خيابان ها. يکي از کارهاي غلطي که بعضيها ميکنند اين است که ميگويند: دستها بالا! وقت استجابت است. همه يا حسين…! چه کسي گفته يا حسين بگويي دستها را بالا ببري؟ دست که بالا ميآيد فقط بايد يا الله بگويي. يا الله! بگو: بحق الحسين، بحق محمد و اهل بيته، اما دست بالا و يا حسين را چه کسي گفته است؟ چرا يا حسين را به جاي يا الله بگوييم و سوژه دست افرادي ميدهيم؟ اين کار غلطي است.
بعضي از هيأتيها پول جمع ميکنند. بگوييد: براي امام حسين است، اين پول را ميخواهيم، بگذاريد در کيسه بدهيد. در رودروايسي گير نکنيد. البته قديم بعضي هيأتها اينطور بود. ميرفتند ميگفتند: براي هيأت پول بده. تو با اين سرمايهات اينقدر ميدهي؟ در فشار… پول امام حسين بايد داوطلبانه باشد. اگر هزينه ميدهيم از خمس و زکات غافل نشويم.
بعضي روستاها هم ضمن اينکه من واقعاً به روستاييان بدهکار هستم. يک کاري را اخيراً در دنياي خيال کردم و توانستم تا حدي حقم را ادا کنم. روستاهايي که آخوند ندارند و ليسانس دارند و ليسانسه مذهبي است، از طريق بعضي از امام جمعهها شناسايي شدند. اينها را قم و تهران و مشهد آورديم و يک دورههايي گذاشتيم، گفتيم: برويد بچههاي محله را جمع کنيد، از اين کتاب، از اين قصه برايشان بگوييد. اگر قصه ميگويي داستان راستان بگو که اين قصه زير نظر مطهري رد شده باشد. اگر احکام ميگوييد، احکام آقاي فلاح زاده را بگوييد که از روي تمام مراجع و فتواهاي متفق العليه است. اختلاف فتوا نيست. اگر تفسير ميگويي از اين آيه بگو. کارهاي اينچنيني کرديم. چند هزار نفري را در کلاسهايي با تبليغات چهره به چهره که دست ما هم در اين کار هست. بنده به روستايي عشق ميورزم. اما روستاييهاي ما شل شدند.
يک کاري بود نميدانم غلط بود يا درست. دولت يک پولي به سازمان تبليغات داد گفت: کرايه طلبهها را بدهيد. دو سه سالي هر طلبه، پانصد تومان، ششصد تومان، کمتر و بيشتر ميدادند و ميگفتند: در يک روستا برو. اين کار دولت باعث شد که ديگر روستاييها بايستند. گفتند: دولت براي ما آخوند بفرستد. دولت هم پول نداد. آنوقت نتيجه چه شد؟ امسال ماه رمضان پنج هزار و دويست روستايي داشتيم که بالاي دويست خانواده بود که پيشنماز نداشتند. ماه رمضان مردم ميخواستند مسجد بروند، شما روستاييان دينتان را چگونه در طول تاريخ حفظ کرديد؟ حالا دولت را کنار بگذاريد. دولت داد، داد و نداد، نداد. عزاداري نبايد دولتي باشد. نماز و نماز جمعه نبايد دولتي باشد. حوزه نبايد دولتي باشد. حالا يکوقت دولت ميخواهد يک مدرسه بسازد، براي دانشجوها هم ميسازد، براي طلبهها هم بسازد. خدمات طوري نيست. هر کارمندي، هر کارگري… ولي روستايي ننشيند که منتظر باشد دفتر تبليغات، حوزه علميه يک طلبه برايش بفرستد. خيلي از روستاها که مسجد ندارند، فقير هم نيستند. بيحال هستند. وگرنه هر روستايي صد هزار تومان بدهد. هر روستايي ده هزار تومان بدهد. خوب يک مسجد ساده ميشود ساخت.
متأسفانه يک خرده همه ميگوييم: من نعش هستم. بياييد تعزيه بازي کنيم. به يک نفر گفتند: در تعزيه چه ميکني؟ گفت: من حاضر هستم نعش باشم. يعني روستاييهاي ما ول شدند. منتظر سازمان تبليغات نباشيد، اگر فرستاد الحمدلله! اگر نفرستاد خودتان بلند شويد. ما که طلبهمان نبايد با کرايه دولت بيايد. داد، داد. نداد، نداد.
خدا آقاي پرورش را رحمت کند. يک شب تا صبح با من صحبت کرد. چون مجلس تصويب کرده بود که قانون رئيس نهضت سواد آموزي بايد معاون وزير آموزش و پرورش باشد. ما سي سالي تقريباً وزير بوديم. معاون وزير بوديم. به ايشان گفتم: شما وزير هستي. فردا استيضاحت ميکنند، من هم ميافتم. من به تو بند نميشوم. ولي دوست دارم و مريدت هستم. بعد امام به ما حکم داد که نماينده امام شديم. گفتم: من از امام حکم دارم. هرکس هم وزير شد من به شما کمک ميکنم. خودم را بند به وزير نميکنم چون وزير بيافتد، من هم ميافتم. فرمانداري و شهرداري شکر ميدهد. روابط عمومي بنر ميدهد. امام حسين را از دولت جدا کنيد. دولت کمک کرد، الحمدلله! نکرد، مثل ورامين. ورامين همه با هم ورامين است. واوش برود، رامين ميشود. اسم انسان است. «ر» برود باز معنا دارد. الفش هم پريد وسيله جنگي است. ميم هم پريد، ميشود ين واحد پول است.«ي» هم پريد، ميشود نان که بخوريم. يعني نبايد عزاداريها طوري باشد که مثل فتيله چراغ در دست دولت باشد. دولت داد عزاداري شود و نداد، نداد. آنوقت غذا نان و سيب زميني ميدهيم از پول خودمان ميدهيم. گوسفند داد آبگوشت ميکنيم، نشد، عزاداري با نان و سيب زميني. عزاداريها دولتي نکنيد.