موضوع: نعمت های خدا در آفرینش انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
برای یک محصول خوب یک شرایطی هست که همه آن شرایط برای انسان هم در نظر گرفته شده است. موضوع: شرایط یک محصول خوب. 1- هدف روشن 2- تأمین مواد، 3- طرح و برنامه، 4- زمانبندی و مراحل اجرا، 5- نظارت، 6- خدمات پس از تولید، یک مدیر کارخانه یا شرکت و مؤسسه، شهردار یک کاری که می خواهد بکند اول باید هدفش روشن باشد و بعد زمانبندی شود و غیره. این یک مدیریت کامل است. آیا میشود بگوییم: انسان تصادفی پیدا شد. در ساختن یک انسان، آیا انسان به اندازه یک کالا نیست.
1- کمال اختیاری، هدف آفرینش انسان
هدف چیست؟ هدف این است که انسان با اختیار خودش حق را انتخاب کند. بین خدا و بت، بین راست و دروغ، بین رهبر معصوم و رهبر جنایتکار، بین طیب و خبیث، بین حق و باطل، هدف چیست؟ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون» (ذاریات/56) هدف روشن است. هدف بندگی اختیاری حق است. یا بگوییم: تکامل انتخابی، این هدف است.
موادش چیست؟ مواد در قرآن تعبیرهای مختلفی دارد، یکجا میگوید: «مِنْ تُرابٍ» (آلعمران/59) جای دیگر میگوید: «مِنْ نُطْفَة» (نحل/4) آیه قرآن است. یا میگوید: «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون» (حجر/26) «مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّار» (الرحمن/14) «مِنْ ماءٍ مَهين» (سجده/8) حالا اینها در طول همدیگر است. همه هم درست است. وقتی شما در سالن را باز میکنی، میگویند: چطور باز کردی؟ بگو: با این کلید، درست است. با دستم باز کردم درست است. خودم باز کردم، درست است. به هرکدام نسبت بدهی درست است. این سالن را چه کسی ساخت؟ مهندس درست است. بنا درست است. پول درست است. مدیریت درست است. یعنی بعضی چیزها به هرکس نصفش را بدهی درست است. این نان از کجاست؟ خدا داد درست است. کشاورز تولید کرد، آن هم درست است. خالق خداست ولی حضرت عیسی میگوید: «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّين كَهَيْئَةِ الطَّيْر» (آلعمران/49) حضرت عیسی میفرماید: من هم خلق میکنم. مجسمهای درست میکنم. فوتش میکنم میپرد. عیسی میگوید: من هم تولید میکنم. حالا یک کسی با واسطه، بیواسطه،
2- ویژگی های اولین مسکن انسان
محل تولید… الآن دولت و ملت و مهندسها همه وقتی بزرگ شدیم در تهیه مسکن هستند. وقتی زن گرفتیم و بزرگ شدیم و نیاز به مسکن پیدا کردیم، ولی قرآن میگوید: وقتی هم که تو آدم نبودی، مسکن تو را به جای خوبی دادم. «ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكين» (مؤمنون/13) آن روزی هم که یک نطفه بودی یک تک سلول و اسپرم بودی، جایگاهت رحم مادر بود. نرم و گرم و امن… حتی گاهی مادر مریض میشود ولی بچه در شکمش سالم میماند. گاهی پرندهها با چوب روی درخت لانه درست میکنند، باد میآید درخت را می شکند ولی لانه متلاشی نمیشود. یعنی چفت و بسط این شاخهها به قدری سفت است، که باد درخت را میاندازد ولی لانه را کار ندارد. گاهی مادر مریض میشود اما بچه در رحم سالم میماند. محلش «في قَرارٍ مَكين»
زمان بندیاش درست است. «إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم» (حجر/21) هم کنترل درونی، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) انسان از درون حق و باطل را میفهمد. خوب و بد را بچه دو ساله میفهمد. بچه دو ساله یک سیب به شما میدهد، میگوید: این سیب را نگه دار بروم دستم را بشویم و بیایم. میرود دستش را میشوید و برمیگردد، میبیند شما این سیب را خوردی. یا نیمه خور کردی. گریه میکند. این بلد نیست بگوید: امین من بودی. این سیب امانت بود، تو به امانت خیانت کردی. اصطلاح بلد نیست. اما با تمام وجود درک میکند که خیانت کرده است. یعنی بچه خیانت را میفهمد. اینکه میگویند: حرف راست را باید از بچه شنید، چون بچه بلد نیست دروغ بگوید. هم از درون فطرت، هم از بیرون هدایت. کنترل درونی و کنترل بیرونی.
3- قدرت نمایی خداوند در صورت گری بر آب!
تازه طرحها روی قطره آب، روی تک سلول، تمام نقاشها در روشنایی نقاشی میکنند. هنرمندها نمیتوانند در تاریکی کار کند. باید زیر نور باشد. دست خدا در تاریکی… اینها روی جماد و خدا روی آب نقشه میکشد. «يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحام» (آلعمران/6) قرآن میگوید: طراحی من در شکم مادرهاست. پس ببینید من نمیدانم چطور افرادی نسبت به خدا… امام حسین یک دعا در روز عرفه دارد، میگوید: «عمیت عین لا تراک» کور باد چشمی که تو را نمیبیند. آیا تو هم احتیاج به دلیل داری؟ همه هنرمندان کره زمین در نور هنرمندی میکنند تو در تاریکی. آنها روی جماد سفت هنرمندی میکنند و تو روی آب! آنها روی جسم بزرگ، تو روی… حدود سی میلیون اسپرم در یک قطره جاسازی شده است. یعنی من و شما از یک سی میلیون یک قطره هستیم. این را چه کسی طراحی کرد؟ بعد هم همهی نیازهای ما را تأمین کرد. بچه مکیدن را بلد است اما فوت کردن را بلد نیست. چون از روز اول مکیدن را نیاز دارد اما میخواهد کجا را فوت کند. نه نیازی به فوت دارد و نه فوت را بلد است. ولی نیاز به مکیدن و هرچه خواستیم را به ما داد. خیلی قشنگ از جان ما حفاظت کرد.
برای جان حضرت امام نشستند تدبیر کردند که چطور جان امام را حفظ کنیم. چون دنبالههای شاه بودند و منافقین بودند و مملکت خیلی حساب و کتاب نداشت. گفتند: چطور جان امام را حفظ کنیم؟ عقلهای درجه یک ایران نشستند، گفتند: خانه امام به کوه چسبیده باشد. یعنی آخرین خانه باشد. جماران بردند که پشت خانه امام کوه باشد. در اتاق امام کسی باشد. چون ممکن است یکی از اینهایی که برای ملاقات میرود، در استکان آب سم بریزد. جلوی در هم باید یک کسی باشد. یک موقع کسی با تیغی وارد نشود. سر کوچه هم باید کسی باشد، یکوقت ماشین و نیسانی با مواد منفجره وارد کوچه نشود. روی پشت بام هم کسی باشد که کسی از همسایهها نپرد. نیروی هوایی هم آماده باش باشد که یکوقت یک خلبانی از بالای سر جماران را بمباران نکند. همه مخها نشستند برای حفظ جان امام این رقمی طراحی کردند. تمام این طراحیها را خدا برای چشم کرده است. چشم کجا باشد. ته کوچه باشد. چشم ما الآن در گودی است. حالا اگر چشم ما نبود… صورتم سفید نشد؟ رفتم مثل بزنم رو سفید کردم… حالا رو سفید شویم طوری نیست. رو سیاه نشویم.
4- انواع نعمت ها در آفرینش چشم
چشم در گودی باشد. در چشم هم اشک شور باشد. چون چشم هم در پی است و پی هم اگر در آب و نمک نباشد خراب میشود. اشکمان شور است. ته کوچه هم مژه باشد. دم در یک کسی باشد، مژه! سر کوچه پلک است. پشتبام ابرو است. این ابرو ما پشت بام است. نور که میتابد این ابرو جلوی اشعه نور را میگیرد. اگر این ابرو نبود نور چشم را اذیت میکرد، لذا این ابرو مثل سایبان است. بعضیها که میخواهند خورشید را ببینند، دستشان را روی ابرویشان میگذارند و چنین میکنند. یعنی سایبان به سایبان کمک میکند.
خطوط هوایی، پیشانی را میبینید، یعنی پوست پیشانی ما طوری است که هرکس عرق میکند از این طرف بیاید. چطور همه مخها برای جان یک نفر جمع شدند؟ خدا اتوماتیک هرطور امام را حفظ کردند، خدا چشم ما را حفظ کرده است. اندازه انگشتها، شکل انگشتها، حجم بدن، تمام نیازهای ما تأمین است. ما اکسیژن میگیریم، کربن میدهیم، درختها کربن میگیرند و اکسیژن میکنند. آبهای آلوده در زمین میرود، از اینجا آب زباله میرود و چند متریاش آب زلال بیرون میآید. زباله میگیرد و زلال تحویل میدهد. اگر جنس خاک یک جنسی نبود که این… بسوزانند… آدم چطور زندگی میکرد؟ طراحی و نقشهکشی در تاریکی نه روز. روی یک تک سلول نه روی جماد. دائماً، هرچه خواستیم به ما دادی. هدفت چیست؟ میخواهیم از خاک به خدا برسیم. تو که با هرکسی حرف میزنی، رشد تو این است که با خدا حرف بزنی. افراد مگر نمیخواهند رشد کنند، چطور فکر میکنند دلار رشد کرد، خانه هم رشد کرد، قیمت خانه هم قیمت ماشین است، قیمت زمین است. خودت هم رشد کن. تا حالا با خلق حرف میزدی، حالا کنار خلق با خالق هم حرف بزن. رشد است. «یا نعم الرفیق» خدا خوب رفیقی است، چرا با او حرف نمیزنی. وقتی که پدر و مادر یاد ما نبودند؛ در رحم مادر بودیم. حتی پدر و مادر هم از ما غافل بودند، خدا یاد ما بود. آنوقت ما به دنیا آمدیم خدا را فراموش کنیم. انصاف است؟ ما چیزی از خودمان نداریم. آن ولی خدا نماز شب خواند، بعد از نماز شب گفت: خدایا درست است ما نماز شب خواندیم اما چه چیزش از من بود؟ بیدارم کردی، تو بیدارم کردی میتوانست خوابم ببرد.
من یک رفیقی دارم، شنبه خوابید و دوشنبه از خواب بیدار شد. دو سه روز یکجا خوابید. استثنا بود. بیدار شدن از تو بود. اصلاً فنر پلکم از توست. ما کسی را سراغ داریم چشمش هم سالم است، ولی فنر پلکش پاره شده است. هرکس را میخواهد ببیند اینطور میکند. احوال شما خوب است؟ خیلی خوش آمدید. باز پلکش پایین میافتاد. باز میگفت: چای نخوردید. بفرمایید! کسی تا به حال گفته: الحمدلله پلک من فنر دارد؟ طراحی خدا، نقاشی خدا، تصویر خدا، همه هم مجانی است. دولت یک لامپ به من میدهد سر ماه یا قطع میکند یا جریمه میکند. این لامپ خورشید «سِراجاً وَهَّاجا» (نبأ/13) دائماً نور مفت! تصفیه خانه زمین و تصفیه خانه مجانی، شما یک خرده آب میخواهید تصفیه کنید باید پول بدهید. نور مفت، قرآن یکجا دارد گله میکند. این آیه برای مدیرها خوب است. از مدیرها گله میکند. میگوید: گیر در مدیرهاست. یک صلواتی بفرستید… (صلوات حضار)
5- مدیریت نادرست انسان بر منابع طبیعی
این را یکبار دیگر هم خواندم. میفرماید: بشر هرچه خواستی به تو دادم. «خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (ابراهیم/32) آسمانها و زمین را برایت آفریدم. «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماء» (ابراهیم/32) باران هم به تو دادم. زمینها، آسمانها، باران، همه رقم میوه به تو دادند. دیگر چه؟ «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْك» (ابراهیم/32) کشتی در اختیار توست. «سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهار» (ابراهیم/32) نهرها هم در اختیارت است. «سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر» (ابراهیم/33) خورشید و ماه در اختیارت است. «سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهار» (ابراهیم/33) هیچ جای قرآن اینقدر «سَخَّر» نگفته است. آسمان دادم، زمین دادم، باران دادم، رزق دادم، کشتی دادم، نهر دادم، خورشید و قمر دادم، شب و روز در اختیارت گذاشتم. بعد میگوید: یکی یکی نشمار معطل میشوی. «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوه» (ابراهیم/34) هرچه خواستی به تو دادم. چیزهایی که نخواستی به تو دادم. در دعای ماه رجب داریم: «یا من یعطی من لم یسأله و من لم یعرفه» خدایا چه چیزهایی که من نخواستم و به من دادی. من در شکم مادرم نمیفهمیدم مادر یعنی چه. بگویم: خدایا من در دنیا کسی را ندارم. یک نوکر مفت میخواهم. یک کلفت مفت میخواهم. نخواسته به من دادی. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهیم/34) نعمت خدا را نمیتوانید بشمارید. نمیگوید: نعمتها را نمیتوانید بشمارید. یک نعمت را هم نمیتوانید بشمارید. توجه کنید!
قرآن نگفته «و ان تعدوا آل الله» نگفته اگر نعمتهای خدا را بخواهید بشمارید. گفته: یک نعمت هم نمیتوانید بشمارید. همین نعمت نان، جناب آقای دکتر میرزاده است که رئیس دانشگاه آزاد شده است؟ ایشان چند سال پیش میگفت: من نشستم حساب کردم در نان 268 گروه برای نان کار میکنند. ما میگوییم: کشاورز گندم را تولید کرد. نانوا هم پخت! کشاورز و نانوا دو گروه هستند. میگوید: نه این کشاورز زمین را شخم نکرد. با چه شخم زد؟ قطعات تراکتور را بشماریم. آبیاری، سمپاشی، مواد سم چه؟ آبیاری چه وسیلهای دارد. بیل از چند جزء است. گندم را با کامیون میبرد. کامیون از چند قطعه است. کامیون در جاده افتاد، این جاده چند دست در کار بوده که این جاده درست شده و این کامیون از این جاده رد میشود. ساختن سیلو را چند نفر… نشسته نخ نخ کرده تا 268 گروه شده است. قرآن نمیگوید نعمتها… نصفش را شما بگویید… قرآن نمیگوید: نمیتوانید نعمتها را بشمارید، میگوید: یک نعمت هم نمیتوانید بشمارید.
همین غلتیدن ما، هر شب چند بار اتوماتیک میگردید. اگر نمیغلتیدیم، دکتر میگفت: نه، شما برای حفظ حیاتت باید بگردی. هر چهل دقیقه یکبار باید غلت بزنی. ما همینطور چهل دقیقه به چهل دقیقه باید ساعت زنگ بزند، دوباره چهل دقیقه بعد باید غلت بزنیم. یعنی همین غلتیدن را خدا از شما بگیرد، پیر ما درمیآید. حیف است که با خدا حرف نمیزنیم. حدیث داریم روز قیامت چنان از انسان سؤال میکنند که انسان میگوید: خدایا مرا جهنم بفرستی خجالتم ندادی. شبهای زمستانی 5 ساعت پای فیلم نشستم و سه دقیقه نماز را نخواندم. بیش از این خجالتم نده. هرچه خواستم به تو دادم و تو دو دقیقه با من حرف نزدی. حالا بزرگ میشوی، شهوت همسر است. حالا اگر زنها صد سال همه دختر میزاییدند، یک مردی را میدیدند همه عقب این مرد میدویدند. (خنده حضار) اگر صد سال همه پسر میزاییدند. اصلاً چه میشد! هستی به قدری است که مثل توپ فوتبال است. یکجا را سوراخ کنی کل بازی لغو میشود. نمیشود گفت: ما یک سوزن یک گوشهاش زدیم. بله یک گوشه سوزن زدی ولی کل بازی لغو شد. «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهار» (بقره/164) این همه کره دارد. این همه کهکشان دارد. تازه گاهی در تلویزیون میگویند: یک کهکشان کشف شد. اوه…. یعنی تازه نورش به دوربین ما رسیده است. یعنی از زمانی که این کهکشان کشف شده تا فیلمبرداری قبلی هنوز نورش هم به ما نرسیده است. سرعت نور چند ثانیه از خورشید به ما میرسد. فاصله زمین و خورشید در چند ثانیه است. فاصله کهکشان تا ما چند میلیون سال است که تازه به دوربین ساعت اول نرسیده، به دوربین بعدی رسیده است. آدم گیج میشود. چطور ما مدیریت خودمان را میفهمیم و میگوییم: دکترای مدیریت و فوق لیسانس مدیریت. اما مدیریت خدا را نمیفهمیم؟ مدیریت دائمی، مدیریت همیشگی، این همه طراحی روی یک نقطه، این همه هنر در یک عضو…
6- آفرینش همه انسان ها از یک جنس واحد
قرآن میگوید: همه شما «مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ» (نساء/1) یعنی چه؟ همه شما یک جوهر هستید. بنابراین لهجه، بی لهجه، اینطور نیست که اصل لهجه تهرانی باشد و اصفهانی سعی کنند تهرانی حرف بزنند. یا اصل یزدی باشد، تبریزیها سعی کنند یزدی حرف بزنند. نه! «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُم» (روم/22) هرکسی لهجهاش اصل است. نژادش اصل است. یعنی اقلیم، نژاد، زبان«مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ» خالق گفته همه یک جوهر هستید.
همه از یک پدر و مادر هستیم. «وَ بَثَّ مِنْهُما» (نساء/1) گاهی میپرسند آقا فرزندان حضرت آدم چطور ازدواج کردند؟ خواهر و برادر ازدواج کردند. چون همسر دیگر نبوده است، آن زمان خواهر و برادر ازدواج میکردند. بعد که تولید زیاد شد گفتند: دیگر ازدواج نکنید. یک زمان انسان با شتر مکه میرفت. حالا که هواپیما هست میگویند: سفر با شتر ممنوع است. قرآن گفته: «وَ بَثَّ مِنْهُما». یعنی هرچه هستید از این پدر و مادر هستید. کس دیگر از جای دیگر آمده… بله روایاتی داریم. ولی آن روایاتی که به قرآن نزدیک است همین «وَ بَثَّ مِنْهُما» است. چون اگر یکوقت یک روایتی را دیدیدم و شک داشتیم درست است یا نه، میگوید: با قرآن متر کن. اگر طبق قرآن شد درست است. قرآن میگوید: «وَ بَثَّ مِنْهُما». از یک پدر و مادر…
7- نعمت هدایت، بزرگترین نعمت بعد از خلقت
بعد هم هدایت کرد. راجع به هدایت اینکه هدایت خدا حتمی است. اینجا سالن میسازند و میروند، دیگر هدایت نمیکنند. ساعت ساز ساعت را میسازد و میرود. کسانی که تولید میکنند، تولید میکنند و میروند. اما خدا تولید میکند و پای آن میایستد. «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى» (لیل/12) نه شما را هدایت میکند. قرآن میگوید: «أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/50) همه چیزها را هدایت کردیم. یعنی این تخمه هندوانه میرود تا هندوانه شود. این تخمه خربزه میرود تا خربزه شود. یعنی همه هستی در حال هدایت است. فقط هم کار خداست. «فَهُوَ الْمُهْتَدي» (اعراف/178) یعنی هدایت کار کسی دیگر نیست. ما هدایت نمیکنیم، خدا هدایت میکند. وقتی خدا میخواهد یک جایی را جور کند…
چند روز پیش یکی از شهرها بودیم. رئیس فرودگاه تا دید ما وارد فرودگاه شدیم، آمد مرا به اتاقش برد و گفت: شما یک حقی بر گردن من داری. فکر کردیم به خاطر بحثهای تلویزیون و کتابها است. گفت: نه! من دانشجو بودم، دختری را میخواستم. دختر هم فامیل ما بود. خانه پدر خانم رفتم، پدر خانم من گیر میداد، اینطور باید باشد، اینطور باید باشد، گیر میداد. یک مرتبه تلویزیون را روشن کردم، دیدم تو میگویی که آقا اگر یک دانشجو خانه تو آمد، و دیدی این بچه مسلمان است، اخلاق و فکرش سالم است و عیبی ندارد، اینقدر گیر ندهید. میگفت: کنترل را برداشتم و صدای تلویزیون را بلند کردم. پدر خانم من گوش داد و میگفت: هرچه گیر میداد، تو گفتی. و این گفت: خیلی خوب! چشم. میگفت: دختر را گرفتیم، خیلی هم زندگی ما شیرین است. دست شما درد نکند. من هم اصلاً نمیدانستم چه کسی داماد است و چه کسی عروس است؟ یک چیزی میگوییم. تازه این فیلمی که امروز ضبط میشود معلوم نیست چه وقت پخش میشود. من الآن مثل خانمها شدم. خانمها، سبزی را در فریزر میگذارند. معلوم نیست مهمانشان هم چه کسی است. بحثهای ما فعلاً فریزری است. گاهی وقتها دم بزنگاه یگ چیزی به یک نقطه میرسد و قصه خیلی هم حساس میشود. فقط خدا…
خانمی به من نامه نوشته بود که آقای قرائتی حق حیات بر گردن من داری. برای اینکه من ازدواج کردم و دو بچه دارم و شوهرم هم معتاد شد. بیکار بود و خانه مستأجری بودیم. گفتم: من زن جوان با دو بچه و شوهر معتاد و بیکار، به فکر خودکشی افتادم. خودکشی در ذهن من میآمد و میرفت تا یکبار گفتم: تمامش کن دیگر. اگر خودشی کنی راحت میشوی. یک روز که تصمیم گرفتم بچههایم را از خانه بیرون کردم. به یک بهانهای مادر شوهرم را هم از خانه بیرون کردم. در را بستم و تنها بودم. خواستم خودم را خفه کنم، گفتم: نکند خر خر کنم. بروم تلویزیون را روشن کنم تا صدای تلویزیون بر صدای من غالب شود. میگفت: تا من تلویزیون را باز کردم. تو روی صفحه آمدی و گفتی: خانم، میخواهی خودکشی کنی؟ میگفت: عقب پریدم و گفتم: قرائتی از کجا فهمید؟ حالا من مثل زدم. پس «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا» (شرح/5) سختی هست و آسانی هم هست. پس قناعت یعنی چه؟ پس صبر یعنی چه؟ پس امتحان خدا یعنی چه؟ پس توکل یعنی چه؟ کسی که خودکشی میکند یا طلاق میگیرد، صبر را زیر پا میگذارد. قناعت را زیر پا میگذارد. در ثانی خانم خودکشی کنی راحت میشوی؟ «مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً مُتَعَمِّدا» (کافی/ج14/ص307) چه کسی گفت: خودکشی کنی راحت میشوی؟ میگفت: طوری حرف زدی که اصلاً انگار تو برای من داری حرف میزنی؟ اصلاً من وا رفتم. استغفار کردم و طناب را باز کردم. رفتم در را باز کردم و بچههایم را از کوچه آوردم و بعد هم شوهرم از اعتیاد نجات پیدا کرد و صاحب شغل شد و خانه هم خریدیم. آن لحظه اگر تو به فکر من نبودی، خدا میگوید: «فَهُوَ الْمُهْتَدي» یعنی نگو من ریش سفیدی کردم و روانشناسی خواندم. جامعهشناسی خواندم، جامعه شناسی و روانشناسی چیست. خدا به پیغمبر میگوید: تو پیغمبر هم خواسته باشی بین اوس و خزرج یک گردن کلفت کینه دار، اگر تو هم میخواستی «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا» (انفال/63) اگر تمام بودجه کرهی زمین را هم میخواستی خرج کنی، تو نمیتوانستی اینها را آشتی بدهی. دلها دست خداست. گاهی وقتها خدا در و تخته را جفت میکند.
بنده خدایی بود صورتش چاله و چوله و لک و لوک داشت و زشت بود. برایش خواستگار نمیآمد. زشت بود. بالاخره یک بنده یک مردی پیدا شد گفت: من این را میگیرم. به دختر گفتند: ممکن است تو را نپسندند. بالاخره یک آرایشگری را در خانه آوردند. هرچه توانست آرایش کرد و دختر گفت: والله من بیش از این نمیتوانم. دیگر داماد بپسندد یا نه دست من نیست. تا گفت دست من نیست عروس گریه کرد. بلند شد به یک اتاق رفت، در را بست. سجاده را باز کرد. مهر کربلا را برداشت و گفت: حسین بیا امروز خدایی کن. من سنم بالا رفته است. بخاطر مشکلات صورت خواستگار ندارم. قصه را حل کن! دستش را به خاک کربلا مالید و به صورتش زد. نزد داماد رفت. داماد تا نگاهش کرد، گفت: یکی از زیباترین زنان کرهی زمین این است. هشتاد سال اینها با هم زندگی کردند. هروقت خانم میخواسته بیرون برود، مرد میگفته: میترسم چشمت کنند. میبرد زن را از زیر قرآن رد میکرد. یعنی واقعاً به جک تشبیه بود. امام حسین کار خودش را کرد. گاهی عروس زیبا، خانه و ماشین گران، یک زندگی کثیف و گندی دارند. بعضی روی نمد نشستند به قدری زندگیشان شیرین است. شیرینی دست قالی و موکت نیست.
جلسه قبل گفتم: یک نخی در اسکناس است که آن نخ به پول ارزش میدهد. یک رابطه بین یک چیزی باید باشد. افرادی هستند…. دست ما نیست. یک نفر آمده راجع به بنده تحقیق کند که یک شیخی در ایران پیدا شده که نه موسیقی دارد، نه میان پرده دارد، نه کمک آموزشی دارد و نه دکور عوض میکند. سی و چند سال است در تلویزیون است. هر شب جمعه است و یک شب جمعه تعطیل نشده است. این شیخ چه میکند؟ آمده نزد من میگوید: آقا شما صبحها زرده تخم مرغ میخوری؟ این خل است. این پژوهشگر است ولی خل است. یکوقت خدا اراده میکند یک کاری را بکند، طرف هم لیاقت ندارد. تار عنکبوت خیلی هنر دارد. تار عنکبوت لیاقت ندارد. ولی خدا اراده کرد که این تار عنکبوت دم غار پیغمبر را حفظ کند. این همه سنگ مرمر است. ما دست غیب را… «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» (بقره/3) دست خدا و امام حسین و اهلبیت را کم گرفتیم. فکر می کنیم من اگر فوق لیسانس شوم خواستگار زیاد خواهم داشت.یک خواستگار را رد میکند، فوق لیسانس میگیرد و دیگر خواستگار نمیآید. من اگر مدرسه دکترا بگیرم، زندگی اینطور نیست.
دو نفر از رفقای روحانی میگفتند: در ماشین نشستیم، این شوفر تاکسی ما را سوار کرد. ما برای اینکه یک خودی نشان بدهیم، به همدیگر گفتیم که شوفر تاکسی بفهمد. میگفت: من سال چند که اعضای هیأت علمی دانشگاه شدم، او میگفت: سال چند که من دکترا گرفتم. شوفر ترمز کرد و گفت: ببخشید… شما دو نفر دکتر هستید. گفت: من سالها دکتر هستم. گفت: پیاده شوید. بقیه راه را با تاکسی تلفنی بروید. من فکر کردم شما روضه خوان امام صادق هستید. شما را سوار کردم. میگفت: چنان ضایع شدیم. چنان سیلی امام صادق به ما زد… افتخار کن که خادم قرآن هستی. افتخار کن حدیث بلد هستی. حالا دکترا هم بد نیست. ولی نه اینکه اینقدر خودت را ببازی، که به شوفر تاکسی هم بخواهی دکترای خودت را تحمیل کنی. میگفت: خیلی ضایع شدیم. ادب شدیم! گاهی وقتها سیلیها خوب است آدم میخورد. عزت دست خداست. ما داریم آدمی را که همه امکانات را دارد ولی زندگیاش نکبت است. آدمهایی داریم که امکانات ندارند، ولی زندگیشان شیرین است. نمیخواهم بگویم دنبال کار نروید. دنبال مدرک، دنبال کار نروید. بالاخره مدرکها مثل شناسنامه است. هرجا میخواهی بروی میگویند: شناسنامه و گذرنامه! شناسنامه لازم است اما اینها ارزشی ندارد. ما بالاتر از این مدارک باید درس بخوانیم. درس که میخوانید برای علم بخوانید نه برای مدرک! حالا اگر فردا در دانشگاه گفتند: آقا علم هست و مدرک هست ولی استاد نیست. بسیاری از دانشجوها برمیگردند. اما اصل برای ما ارزش علمی باشد. حالا مدرک دادند چه بهتر!
خدایا! در هر آن دست ما را بگیر و به راه مستقیم هدایت کن. کمتر از آنی ما را به خود واگذار نکن.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»