حوادث

اسارت زن جوان در خانه مرد دو زنه

از خجالت نمی‌توانستم نگاهش کنم، یاد آن روزهایی می‌افتادم که وی و برادرم مرا نصیحت می‌کردند.

به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از ایران، زن جوان که در توطئه شوهرش نقش مادر یک عروسک را بازی می‌کرد، می‌گوید در خانه‌شان زندانی بود و چاره‌ای جز همدستی با این باند خانوادگی نداشت.

 

ساعت 10 شب 21 فروردین‌ماه سال جاری دستگیری سه دزد از سوی مرد مغازه‌داری به پلیس 110 تهران گزارش شد و دقایقی نگذشته بود که تیمی از کلانتری 151 یافت‌آباد در صحنه سرقت حاضر شد.

 

با مراجعه مأموران به خیابان 15 متری، آنان با خودرویی که با تیر چراغ برق برخورد کرده و سرنشینانش از سوی مردم محاصره شده بودند روبه‌رو شدند. مرد جوان که ادعا می‌کرد دو مرد و یک زن، دزدان مغازه‌‌اش هستند با دیدن پلیس گفت: «20 دقیقه پیش دو مرد و یک زن برای خرید لوازم برقی به مغازه‌ام آمدند و دقایقی بعد این زن که بچه‌ای نیز در آغوش داشت به بهانه نگهداری بچه‌اش داخل خودرویشان رفت و یکی از مردان نیز با انتقال کالاهای سفارشی به داخل خودرو دیگر برنگشت.»

 

وی در ادامه افزود: «چند دقیقه بعد مرد خانواده از من درخواست آیفون تصویری کرد، هنگامی که رفتم آیفون را از قفسه بیاورم، وی از مغازه‌ام بیرون دوید و سوار خودرویش شد. با دیدن این صحنه بیرون دویدم و از در خودرویش آویزان شدم. در طول حرکت وی با مشت به سر و صورتم می‌کوبید تا در خودرو را رها کنم تا این که به تیر چراغ برق کوبید و متوقف شد.»

 

با این ادعاها پلیس در تحقیقات ویژه دریافت این خانواده تبهکار با استفاده از یک عروسک که در سرقت‌ها طوری وانمود می‌کردند بچه‌شان است دست به سرقت از مغازه‌داران می‌زدند.

 

با شناسایی خانواده تبهکار توسط چند تن از طعمه‌هایشان در تهران و کرج آنان در بازجویی‌ها به دزدی‌های زیادی با استفاده از شگرد بچه دروغین و پاشیدن گاز اشک‌آور به صورت مغازه‌داران اعتراف کردند.

 

بنا بر این گزارش تحقیقات پلیس برای شناسایی سایر سرقت‌های احتمالی این خانواده در دستور کار کارآگاهان پایگاه پنجم پلیس آگاهی تهران قرار دارد.

 

گفت‌وگو با مادر نوزاد عروسکی!

 

«ملیحه» 24 سال دارد و از کارهایش سخت پشیمان است، وی ادعا می‌کند شوهرش به زور وی را مجبور به همکاری کرده و خودش هم می‌دانست یک روز دستگیر خواهند شد.
زن جوان می‌گوید ای کاش حرف‌های مادر و برادرش را گوش می‌داد تا دچار چنین سرنوشت تلخی نمی‌شد.
سابقه داری؟
نه.
اعتیاد؟
اصلاً.
چند سال است ازدواج کردی؟
چهار سال.
با شوهرت چگونه آشنا شدی؟
چاپخانه‌ای در سلطان‌آباد داشت و من منشی‌اش بودم و پس از گذشت چند ماه به من پیشنهاد ازدواج داد.
می‌دانستی زن و بچه دارد؟
بله، من سومین زن وی بودم با همسر اولش قهر بود، از دومی هم طلاق گرفته بود.
خانواده‌ات راضی بودند با چنین مردی ازدواج کنی؟
نه، البته به‌خانواده‌ام نگفته بودم وی دو زن دارد، بلکه به دروغ گفتم از زنش جدا شده و می‌خواهد با من ازدواج کند، مادر و برادرم بشدت مخالف بودند ولی من سرانجام کار خودم را انجام دادم و با جعفر ازدواج کردم.
مرد جوانی که همراهتان دستگیر شده با شما نسبتی دارد؟
بله، پسر «جعفر» است.

 

چطور شد دست به دزدی زدی؟
جعفر سال گذشته ورشکست شد و با توجه به بازگشت همسر اولش به زندگی و سنگین‌شدن مخارج و از سویی اعتیادش به شیشه، از من خواست همراه «محمدابراهیم» دست به دزدی بزنیم. وی برای این که کسی به ما شک نکند به اسباب‌بازی فروشی رفت و یک نوزاد عروسکی خرید، سپس با پوشاندن لباس بچه به آن از من خواست آن را در آغوش بگیرم و طوری وانمود کنم که بچه واقعی است.
نقشه دزدیتان را چگونه اجرا می‌کردید؟
من، جعفر و محمدابراهیم ساعات پایانی شب که مغازه داران در حال بستن مغازه‌هایشان بودند به مقابل مغازه‌ای که قبلاً شناسایی کرده بودیم، می‌رفتیم و از خودرویمان پیاده می‌شدیم و داخل مغازه می‌رفتیم، شوهرم شروع به سفارش می‌کرد که فلان چیز را بدهید، سپس من به بهانه این‌که بچه‌ام خوابش می‌آید به داخل خودرو می‌رفتم و پسر جعفر نیز وسایل را در صندوق عقب می‌گذاشت سپس شوهرم بعد از این که مطمئن می‌شد پسرش سوار خودرو شده، با پاشیدن گاز اشک‌آور به صورت مغازه‌دار سریع بیرون می‌دوید و پشت فرمان می‌نشست و از آنجا فراری می‌شدیم.

 

فکر نمی‌کردید کسی شماره پلاکتان را بردارد شناسایی می‌شوید؟
همسرم فکر آن را هم کرده بود و زمان دزدی پلاک‌های جعلی را روی خودرو نصب می‌کرد.
بیشتر چه مغازه‌هایی را سرقت می‌کردید؟
فرق نداشت، سوپرمارک، لباس‌فروشی، لوازم برقی، لوازم یدکی خودرو.
تاحالا چند سرقت انجام داده‌اید؟
آمارش در ذهنم نیست ولی فکر کنم بیش از 100 بار دزدی کرده‌ایم.
با وسایل دزدی چه می‌کردید؟
برخی را مصرف می‌کردیم و بعضی را شوهرم می‌فروخت تا خرج زندگی‌کند و مقداری از پول‌ها را نیز خرج مصرف شیشه می‌کرد.

 

چرا با همسرت و پسرش همدستی می‌کردی؟
شوهرم مرا کتک می‌زد و مجبور بودم در سرقت‌ها همراهشان باشم.
چرا فرار یا شکایت نمی‌کردی؟
شوهرم زن اولش و پسرش را مأمور کرده بود تا نگذارند از خانه خارج شوم یا این که به کسی زنگ بزنم و نمی‌توانستم از وی شکایت کنم.

 

خانواده‌ات می‌دانند اینجا هستی!
بله.
تا حالا با خانواده‌ات ملاقات داشتی؟
مادرم را دیدم.
چه احساسی داشتی؟
از خجالت نمی‌توانستم نگاهش کنم، یاد آن روزهایی می‌افتادم که وی و برادرم مرا نصیحت می‌کردند.

 

به‌نظرت مقصر اصلی چه‌کسی است؟
اول خودم که به حرف‌های خانواده‌ام گوش نکردم، آنها خیر و صلاح مرا می‌خواستند، سپس شوهرم که مرا بدبخت کرد.
حرف آخر.
دزدی، اعتیاد و هر خلاف دیگر ابتدا با یک اشتباه کوچک آغاز می‌شود و تکرار آن باعث می‌شود در راه خلاف بیفتیم و دراین مسیر نصیحت‌های خانواده و دوستان می‌تواند آدم را از باتلاقی که پیش روی ماست نجات بدهد که متأسفانه من از آنها استفاده نکردم.

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
مجله اینترنتی زندگی سالم نقشه سایت best counter