ایمان های مثبت و منفی
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
خوب ماجرای کربلا چه شد که همچین شد، این پردههایی که به دیوارها میچسبانند، اگر با چسب بچسبانند، یک خورده که هوای سالن داغ میشود، چسبش شل میشود میافتد پائین. ایمان شُل باعث میشود که آدم هم نماز بخواند و هم بیاید کربلا امام حسین را بکشد. در این جلسه میخواهم مقداری راجع به انواع ایمان صحبت کنم.
1- ایمان بر اساس تفکر و تعقل
خوب موضوع بحث: ایمانها. بعضی ایمانها مثبت است، چرا؟ بعضی ایمانها منفی است. ایمان مثبت این است که بر اساس فکر باشد. قرآن میفرماید که «یَتَفَكَّرُونَ» آیه قرآن است، یعنی فکر میکنند «فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» آل عمران/191 فکر میکنند در آفرینش آسمانها و زمین، بعد از فکر میگویند «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» خدایا اینها را باطل نیافریدی، هدف داشتی، «مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا» ایمان بر اساس فکر. ایمان هُرهُری با یک شله زرد این طرف میرود، با یک آبگوشت این طرف میرود، با یک نمیدانم یک سکه این طرف میرود با یک سوت این طرف میرود، با یک کف این طرف میرود، با یک صلوات آن طرف میرود. ایمان باید بر اساس فکر باشد. اینهایی که کربلا جمع شدند امام حسین را کشتند، ایمانشان ایمانِ شُلی بود، وگرنه کسی بخاطر اینکه مثلا فرماندار شهر رِی شود وعده فرمانداری و حکومتِ شهر ری را دادند به عمر سعد، گفت پس من میروم امام حسین را میکشم. پس این ایمان، اگر کسی دین داشته باشد، با یک متلک حجابش را برمی دارد؟ آخر چرا خانم تو که حجابت خوب بود، چرا همچین شدی؟ من حجابم خوب بود، رفتم توی یک عروسی به من خندیدند، متلک گفتند، من هم شُل شدم. خوب اگر تو ایمان داشته باشی، با یک متلک شُل باید بشوی؟ چرا نماز نمیخوانی؟ آخر اینجا عروسی است، حالا اگر نگاهت به یک عروس و داماد خورد، حالا یک جمعی سوپردولوکس آمدهاند آرایش کرده نشستهاند، حالا باید فراموش کنی نمازت را؟ ایمان وقتی شُل شد با یک متلک، با یک پول، با یک زور، با یک تهدید. . . سلام و صلوات خدا بر بلال، خواباندنش سنگهای داغ مکه را گذاشتند روی بدنش، پوست بدنش داشت میسوخت، گفتند بگو صنم، صنم، صنم، بت، بت، بت، فرمود احد، احد، احد، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» الإخلاص/1 خدا یکتاست. یک عده آمدند پهلوی پیغمبر گفتند ما مؤمن هستیم، فرمود نه، شما هنوز ایمان در دلتان نرفته، دو تا دَخَل در قرآن داریم، دخول دو تا داریم در قرآن، یکی مردم داخل در دین میشوند، این آسان است، «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» النصر/2 یعنی مردم گروه گروه میآیند در دین، مردم در دین میآیند، اما دین در دلِ مردم رفته؟ آن نه، «وَلَمَّا یَدْخُلْ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ» الحجرات/14 در سوره حجرات داریم که شما وارد دین شدید، اما دین هنوز وارد شما نمیشود، گاهی آدم وارد استخر میشود، اما آب استخر وارد بدن نمیشود. آدم وارد حسینیه میشود، اما فکر حسین هم وارد فکرِ من شد؟ از اخلاص امام حسین، از ایثارش، یعنی ما وارد حسینیه شدیم، اما تفکر حسینی هم در قلبِ من هست؟ حالا. ایمان باید بر اساس فکر باشد، این ایمان درستی است.
2- همسر فرعون، الگوی ایمان پایدار
مثل زنِ فرعون، قرآن میگوید همه مردها از این خانم یاد بگیرند، «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» التحریم/11 آیه قرآن است ولی شما هم ترجمهاش را بلد هستید، یعنی چه؟ ، «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» التحریم/11 یعنی خدا یک مثل زده، «لِلَّذِینَ آمَنُوا» التحریم/11 برای کسانی که ایمان آوردهاند، برای کسانی که ایمان آوردهاند خدا یک مثل زده، گفته مردم با ایمان یک مثل برایتان میزنم، «اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ» التحریم/11 از همسر فرعون یاد بگیرید، همسر فرعون کاخ دید، پول دید، زور دید، اما هیچ یک از این کاخ و طلا در روحش نفوذ نکرد. قرآن میگوید گفت «رَبِّ نَجِّنِی» خدایا نجاتم بده از فرعون، نمیخواهم، نه کاخش را میخواهم، نه طلایش را، «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَكَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ» التحریم/11 خدایا من تو را میخواهم، کاخ را نمیخواهم، باغ را نمیخواهم. این را قرآن میگوید این زن، زنِ باایمانی است، هرکه میخواهد ایمانش را متر کند، با ایمان زنِ فرعون خودش را مقایسه کند. صد کیلو طلا به او بدهند میگوید نمیخواهم، من تقوا میخواهم. آدم هم هست برای یک ربع سکه چهل و پنج تا دروغ میگوید. ایمان بر اساس فکر.
ایمان بر اساس مقاومت، ایمان بر اساس پایداری، بعضی ایمانها موسمی است، ایمان منفی، موسمی. میرود مکه نماز میخواند، میرود مشهد نماز میخواند، عاشورا، یک صحنهای پیش میآید حالا، موسمی است، مقطعی است. در یک مقطعی، پشت کنکور صلوات میفرستد، نذر میکند، نماز میخواند، جمکران میرود، میخواهد برود کنکور قبول شود. میرود اتاق عمل آیت الکرسی میخواند، میرود زایشگاه «وَإِنْ یَكَادُ» القلم/51 میخواند، ماشینش دارد چپ میشود یا اباالفضل میگوید، یعنی هر وقت گیر میکند میگوید یاالله. قرآن میگوید این ایمانهای موسمی و مقطعی ارزش ندارد، خیلی آیه داریم که اینها ایمانشان موسمی است. «إِذَا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوْا اللَّهَ» العنكبوت/65 وقتی سوار کشتی میشوند میبینند دارند غرق میشوند، «دَعَوْا اللَّهَ» یا الله میگویند، «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» العنكبوت/65 جفتک میزنند، همین که نجات پیدا کردند دیگر خدا را بنده نیستند. ایمانهای موسمی و ایمانهای مقطعی.
3- یاران امام حسین علیه السلام، الگوی ایمان پایدار
ایمان همراه با عمل، ایمان مثبت، پایداری، «قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» الأحقاف/13 جلسه قبل گفتم، گفتند خدا و ایستادند، شبِ عاشورا امام حسین فرمود که هرکه میخواهد برود، برود. هیچ کس نرفت، هیچ کس نرفت. این پایداری است. حتی بعضی هایشان گفتند بارها ما کشته شویم، زنده شویم، باز دست از تو برنمی داریم، اصلا کجا برویم؟ اصلا اگر بنا باشد حکومت دستِ یزید باشد، نفس کشیدن که چی؟ حضرت قاسم بچه سیزده ساله بود، پسرِ امام حسن مجتبی، بچه سیزده ساله آمده کربلا میگوید شهادت از عسل شیرینتر است، یعنی چه؟ یعنی دروغ گفت حضرت قاسم؟ تحلیل سیاسی داشت، میگوید اگر بنا باشد من یک پسر سیزده سالهای باشم که حکومت دستِ یزید باشد، من نمیخواهم باشم. مگر زندگی فقط خوراک، پوشاک مسکن است؟ زندگی این است که انسان با عزت زندگی کند. اصلا حیات به این است که انسان عزیز باشد، اگر زنده باشم همراه با ذلت، اصلا نمیخواهم این زندگی را. (هیهات منا الذله) یعنی دور است از من، (هیهات، هیهات) یعنی دور است از من، دور است از من، امکان ندارد من ذلت قبول کنم. من شیرِ فاطمه زهرا را خوردم، من مادرم زهراست، آنوقت پسرِ زهرا بیاید بله قربان گوی یزید شود؟ ایمان همراه با پایداری. چقدر ما پایدار هستیم؟ حدیث داریم بعضیها اینکه نماز میخوانند چون مجانی است، به همین دلیل خمس نمیدهند، زکات هم نمیدهند، ولی نماز میخوانند. بعد امام میفرماید اگر نماز هم پولی بود آن را هم نمیخواندند. چون مفت است حالا لبش را تکان میدهد، کمرش را هم تکان میدهد، چون کاری به کاری ندارد، یک جا اگر بنا باشد پولی باشد، نماز نمیخواند.
ایمان همراه با عمل. کسی اگر حج به گردنش واجب شود نرود، وقت مردن میگویند مسلمان نیستی، یا یهودی بمیر یا مسیحی. این مسئله مهم است. ایمان همراه با عمل. من دین دارم ولی حالا ربا هم میگیرم، دین دارم ولی رشوه هم میگیرم، خلاصه اینها این ایمان منفی است، ایمان موسمی، ایمان مقطعی، ایمان منهای عمل، ایمان با عمل ناقص. یا اصلش را عمل نمیکند یا یک گوشه دین را عمل میکند. حالا عملش ناقص است چی است؟ یا با ریا خراب میشود، یا با غرور خرابش میکند، یا یک گناهی میکند که عملش نابود شود. عملش ناقص شد. کارهای ما یا اولش خراب است، قصد ریا میکنیم، برای خدا نیست، یا آنکه برای خدا شروع میکنیم، اما وسطِ کار غرور میگیردمان، باز غرور خرابش میکند، یا اولش خداست، وسطش هم خداست، آخرش یک گناهی میکنیم آن عمل از بین میرود. چون خیلی کارها با یک خرابکاری همه عمل میرود. شما بیست سال خدمت میکنی به یک نفر، بعد وارد خانهاش میشود بچهاش را میکشی، بیست سال خدمت کردی اما این کاری که کردی تمام زحمات بیست ساله هوا رفت. برعکسش هم میشود که انسان بیست سال خلاف کند، با یک عمل بیست سال خلافش از بین برود. مثل شاگردی که بیست سال استادش را اذیت میکند، بعد وارد خانه میشود میبیند بچه استاد افتاده در حوض، با همان لباس شیرجه میرود بچه استاد را نجات میدهد. این عملی که استاد میبیند که این بچهاش را نجات داد، این کارِ خوب او غصههای بیست سال از بین میرود. پس میشود نجات بچه استاد کاری کند که تلخیهای بیست سال تمام شود، میشود کشتن بچه استاد کاری کند که خدمات بیست سال از بین برود. اینها همهاش درست است.
4- خطر سطحی نگری در اعتقاد و عمل
ایمان تقلیدی. بعضی افراد ایمانشان تقلیدی است. مبنا ندارد، مثلا خیلی از این عکسهایی که در هیأتها هست، میگوییم این عکس اباالفضل است، کی گفته؟ یک کسی حالا به اسم هنر به خیال خودش، به اسم هنر برداشته یک خیال خودش را کشیده، حالا هرکسی خیالِ کسی را کشید، آخر من نمیدانم مردم چرا اینقدر سطحی شدهاند؟ مرجع تقلیدی که هشتاد سال درس خوانده، مرجع تقلیدش را نمیشناسد، تقلیدش هم کمرنگ است. آنوقت یک خطاطی که معلوم نیست سر و تهاش، فکرش، ذوقش، منبع فکریاش بر چه اساسی، طرح نقاش مجهول را میپذیرد، مرجع معلوم هشتاد سال تحصیل را نمیپذیرد، خوب این ایمانها سطحی است، ایمان سطحی باعث میشود که یک موج که بیاید، یک عمر سعد پیدا شود، همه را میبرد آن طرف. یک شمر و یزید پیدا شود همه را میبرد این طرف. ایمان باید ایمان عمیق باشد. خودتان را دنبال خواب. . . بله، من خواب دیدم، هزار دفعه هم خواب ببینید ایمانتان سطحی است، مگر میشود با خواب گفت فلان کار خوب است، فلان آدم خوب است، فلان آدم بد است، من خواب دیدم فلانی شکل میمون است، پس بد است؟ مگر میشود مردم را میمون کرد بخاطر خواب شما؟ خوابها هیچ ارزش ندارد. بله، یک رؤیاهای صادقی داریم که درست است، ولی مگر میشود با خواب انسان دینش را در خواب چیز کند، من خواب دیدم که بروم مکه، خوب الان تو واجب الحج نیستی، این مشکلی هم داری نباید بروی عمره، نه، من خواب دیدم باید بروم. اه. یکی از علما خواب دید که برو در مسجد، اول موجودی که میآید احترامش را بگیر، صبح زود رفت مسجد منتظر بود ببیند که میآید، دید یک سگ آمد، چوب را برداشت بیرونش کرد. شبِ دوم گفتند مگر نگفتیم اول موجودی که آمد احترامش کن، چرا با چوب بیرونش کردی؟ فردا تکرار نشود، میروی اول موجود را احترام کنی. باز شبِ دوم رفت باز سگ آمد، گفت اگر هزار بار هم خواب ببینم، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ» سگ ورودش در مسجد حرام است، دو هزار بار هم خواب ببینم با چون بیرونش میکنم، بنا نیست که من دینم را از خواب بگیرم، به او گفتند آفرین تو محقق هستی، یکی از علما هست اسمش محقق است، بخاطر اینکه گفتند تو محقق هستی، راستی محقق هستی، آدم که نمیتواند دینش را از خواب. . . یک امامزادههایی را ما به آن متوسل میشویم. خوب حالا در حدّ رجاء، یعنی امید، به امید یک فاتحه میخوانیم، اما یک چیزهایی قطعی است، قطعیات را کنار میگذاریم به متشابهات میرسیم. دینهای سطحی اینطوری است.
دینهای تقلیدی؛ بابایم همچین گفته، ننهام همچین گفته، اصلا عزاداریهای تقلیدی، میگوییم آقا این عزاداری که طبق قرآن و حدیث درست نیست، میگوید ببین پدران ما این رقمی بودند، خیلی حالا عوض شده است. یک زمانی خیلی بد بود، الحمدلله ما الان تشکر هم باید بکنیم، یادم نمیرود که یک زمانی شنیدم این را از یکی از مراجع شنیدم، یک زمانی به آیت الله العظمیای که از مراجع تقلید بود جایی نماز میخواند پیغام دادند گفتند شما امشب نیا نماز بخوان، میخواهیم سینه بزنیم. یعنی به مرجع تقلید میگفتند نماز جماعت اول وقت را تعطیل کن، میخواهیم سینه بزنیم، ولی حالا الحمدلله ما همچین عزادارهایی نداریم. عزادارهای ما خیلی رشد پیدا کردهاند، عزادارهای ما الان خودشان نماز اول وقت میخوانند خیل جاها.
مثلا چه بودجه سنگینی میدهد برای اینکه یک علامت بخرد، آقا جان، شما امام حسین را که قبول داری الحمدلله، پیغمبر فرمود من که میروم دو تا چیز را برای شما میگذارم، (کتاب الله و عترتی) قرآن و اهل بیت من، در این قرآن علامت داریم؟ نه، در این قرآن قمه زدن داریم؟ نه، در این قرآن این حرکتهایی که شما میکنید داریم؟ نه، اهل بیت ما این رقمی بودند؟ نه، پس از کجا؟ یک مداح گفته، غلط کرده، بیخود گفته، پدربزرگ ما گفته، بسمه تعالی، پدربزرگت هم بیخود گفته. مگر ما دینمان را میتوانیم از مداح و پدربزرگ و خواب و شعر و عکس بگیریم؟ آن مداحی را که امام رضا برد جبهاش را به او داد، فرمود دعبل، هزار رکعت نماز شبها در این جبه خواندم، آن جبه را به آن مداح میدهد که مداح شعرش بر اساس قرآن و حدیث باشد. اما اگر شعر بر اساس قرآن و حدیث نباشد، یا گاهی وقتها شعر ضد قرآن و حدیث است، حدیث داریم شیعه ما کسی است که اطاعت کند از ما.
5- واقعه کربلا، نمونه ایمانهای سطحی و ناپایدار
به هر حال چطور شد کربلا پیش آمد؟ دینشان آبکی بود. دین آبکی با یک باد میآید، با یک باد میرود. (یمیلون کل مع ریح) امیرالمؤمنین میفرماید(یمیلون) یعنی میل پیدا میکنند، (یمیلون) میل پیدا میکنند، (مع کل ریح) با هر وزشی دنبال همان وزش میروند. میگویند خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. ما داریم هیأتی را که روز عاشورا چهارصد تا گوسفند میکشند. پنجاه تا گوسفند میکشند، بیست تا گوسفند میکشند، شبِ عاشورا اصلا نمیدانند گوسفند را چه به آن کنند، همه هم میگویند امشب، شبِ عاشورا خرج شود. بعد هفته بعد از آن اصلا نمیدانند چه کنند، آقا جان، وصیتها باید درست باشد، گاهی وقتها وصیت میکنند چنین، صد میلیون میدهد یک قبر برای خودش میخرد، آن وقت در فامیل خودش سی نفر جوان هستند که یک اتاق ندارند داماد شوند، این کجایش به قرآن میخورد؟ کجایش به حدیث میخورد؟ کجایش به دین میخورد که شما صد میلیون دادی یک قبر برای خودت خریدی و همسایه هایت و همشهری هایت عزیزانی هستند جوان هستند، اگر یک تک اتاق رهنی داشته باشند داماد میشوند. این کجایش به دین میخورد؟ خلاصه ما نمیدانم، نه شرقی هستیم، نه غربی هستیم، نه قرآنی هستیم، نه حدیثی هستیم، نمیفهمم ما چی هستیم. دینتان را از خواب نگیرید، دینتان را از شعر نگیرید، دینتان را از عکس نگیرید، دینتان را از امواج نگیرید که موج آمده. (کتاب الله و عترتی) پیغمبر فرمود دینتان را یا از متن قرآن بگیرید یا از کلمات اهل بیت. بنده میخواهم وصیت کنم. این وصیت را میبرم پهلوی یک مرجع تقلیدی میگویم آقا این وصیت درست است؟ نخیر درست نیست، به فاطمه خانم دو میلیون بده، به زهرا خانم یک میلیون بده، اصلا حدیث داریم اگر کسی بین بچه هایش فرق بگذارد در وصیت، گناه کبیره کرده، آخر تو یک عمری گناه کبیره کردی، دمِ مردنت دیگر گناه کبیره نکن، آخر داری خدای نکرده میخواهی بمیری، اینها تا دمِ مردنش هم، این که گفتم حدیث است، کسی که بین بچه هایش فرق بگذارد بگوید به این اینقدر بده، به او آنقدر بده، این گناه کبیره کرده، جز اینکه یک دلیل عقلایی داشته باشد، مثلا فلانی چون جهازیه برده، ملک دارد، وضعش خوب است یا فلان یا فلان، آن به دلیل اینکه مستضعف است، اگر یک غرض عقلایی باشد، نه، من این را خوشم نمیآید، به او ندهید، این را خوشم میآید، بدهید، اصلا عزاداریها مگر با خوش آمدن و خوش نیامدن است؟ خیلی وقتها ما خوشمان نمیآید ولی امام حسین خوشش میآید. بنده خدایی عزاداری میکرد در خانهاش، نماز جماعت و واعظ هم سخنرانی میکرد و آخرش هم شام میداد، یک مشت از این آدمهای لبِ چهارراه بودند، اینها فقط وقت شام میآمدند، این حاج آقایی که صاحب خانه بود رفت گفت شما ببخشید خجالت نمیکشید؟ گفتند چه شده؟ گفت نه نماز جماعت آمدید، نه موعظه گوش کردید، نه حدیث، نه عزاداری، فقط سفره که پهن میشود میآیید میخورید، گفتند که اگر شما ناراحت هستی ما دیگر نمیآییم. اینها قهر کردند و بلند شدند رفتند. بلند شدند رفتند و بعد متوجه شد کار بدی کرده. اول اینکه بخاطر حاج آقا که نیامدند، این حاج آقا در طول سال خانهاش اینجاست، در طول سال اینها نمیآیند خانه حاج آقا، وقتی پرچم امام حسین هست میآیند خانه حاج آقا، پس این آمدنشان بخاطر این پرچم امام حسین است. حالا امام حسین هم درجه دارد، یکی خیلی دوستش دارد، یکی کم دوستش دارد، یکی حوصلهاش میرسد دو ساعت پای منبر بنشیند، یک ده دقیقه، یک کسی سور امام حسین را میخورد چون میگوید این غذا برکت دارد، این غذا اسم امام حسین روی آن است، این باز هم عشق امام حسین است، این را نباید رد کرد. حالا منتهی این آقا خوشش نیامده، میآید میگوید خجالت نمیکشید، مهمانها را رد میکند. ما خیلی خلاف شرع در عزاداری هایمان میشود. پسر سیزده ساله نامه نوشته بود دیگر تا آخر عمرم مسجد نمیروم، چرا؟ برای اینکه در مسجد غذا میدادند، رئیس هیئت و رئیس امنا به ما گفتند بچهها بیرون، ما را بیرون کردند، پشت شیشه ایستادیم، هی بزرگها آمدند خوردند، رفتند، بزرگها آمدند خوردند، رفتند، منتظر نوبت بودیم، آخر گفتند بچهها غذا تمام شد بروید خانهتان. تا آخر عمرم مسجد نمیروم. خوب اینکه دین نیست. دینِ ما این است: پیغمبر ما آب خورد، مقداری آب توی لیوان بود، یک بچهای گفت آقا به من بده باقیاش را، تا رفت آب را به این بدهد، این یک مشت پیرمرد این طرف بودند، گفتند یا رسول الله به ما بده، فرمود اول بچه گفته، اگر اجازه داد میدهم به شما، گفت آقازاده شما اجازه میدهی این مقداری آبی که مانده بدهم به این پیرمردها؟ بچه گفت بسمه تعالی، نه، گفت نه، خوب نه که نه، نوبت ایشان است. دین این است. خیلی خلاف در عزاداریها میشود، انشاءالله ما باید سعی کنیم اینها را برطرف کنیم.
عزاداریها نوبتی باشد، یک وقت میبینی در یک خیابان چهار جا روضه است، یک وقت هم میبینی اصلا هیچ خبری از عزاداری نیست. یک بار پنج تا شبکه سینه میزنند، یک وقت پنج تا شبکه دلقک بازی میکنند عیدنوروز که میشود، اصلا ما مملکتمان یا چهل ستون است یا بیستون است، بابا نه چهل ستون، نه بی ستون، بابا چهار ستون،
6- خطر سلیقه گرایی در مراسم عزاداری
به عشق امام حسین قمه میزند، خونی میکند خودش را، بعد مثلا میبینی که. . . ببخشید شما خیلی عاشق امام حسین هستی؟ امام حسین نماز اول وقت هم میخواند، تو چقدر نماز اول وقت میخوانی؟ یک بار شد مغازهات را ببندی بگویی نماز است؟ تعادل. اگر زنی بزاید، کله بچه سه کیلو، بدن نیم کیلو، این مردنی است. زنی بزاید بدن بچه قد یک بشکه، کلهاش قد یک گردو، باز هم مردنی است، بچهای سالم میماند که سرش و شکم و پایش به هم بخورد. دین، «دِینًا قِیَمًا» الأنعام/161 یعنی قوام، یعنی دین پایدار، دین پایدار این است که نماز و زکاتش با هم است، نماز و زکاتش با هم است. آنقدر ما باید آنقدر وضع زکاتمان کم رنگ باشد در جمهوری اسلامی که چند وقت پیش در یکی از کشورهای اسلامی سمینار زکات بوده، از همه کشورها دعوت شدند، آنوقت آن مفتی آن کشور بلند شده گفته که ایرانیها به زکات عقیده ندارند، شیعهها به زکات عقیده ندارند، به خمس عقیده دارند. حالا آن آقایی که این حرف را میزند، غلط کرده این حرف را بزند، ما عقیده داریم، ولی ببین یک چیزی هم هست، ما نمازمان پررنگ است، زکاتمان کم رنگ. توجه باید داشته باشیم. به یک کسی گفتند امامها را بشمار، گفت اباالفضل، گفتند بابا اباالفضل جزء امامها نیست، گفت ببین دست به اباالفضل بزنی سیلی میزنم در گوشت، اگر میخواهی کم کنی یکی از این تقی، نقیها را کم کن، اباالفضل باید سرِ جایش باشد. ببینید این رقمی است. به رئیس هیئت گفتند آقا این فرشها وقف مسجد است، شما وقف مسجد را ببری در حسینیه خلاف شرع است، گفت برو آشیخ، اباالفضل دو تا دست هایش را برای خدا داد، حالا خدا دو تا زیلوهای مسجدش را به اباالفضل نمیدهد؟ ببینید، این دین سطحی این است که گفتم دین سطحی. دین سطحی است، یعنی همین طور تحلیل میکند، آبکی.
به ما گفتند ده مرتبه بگو(یا الله یا الله یا الله، یا رب یا رب یا رب) شما میگویید آقا دستها بلند، بلند، خوب بسم الله بگو چی، ده مرتبه بگویید یا حسین، یا حسین، بابا، کی گفت دستت را بالا بگیر بگو یا حسین، ما برای امام حسین عزاداری میکنیم، امام یا حسین جزء دین ما نیست، یا الله یا الله جزء دین ما است. ما به امام حسین متوسل میشویم، نه اینکه یا حسین را بگذاریم به جای یا الله، حالا یک مداح یا مثلا فرض کن، قطار دین باید روی ریل(کتاب الله و عترتی) باشد، دین ما بر این دو پایه سوار است، (کتاب الله و اهل بیتی) هرکه هر حرفی میزند و هر که هر سلیقهای به خودش نشان میدهد، بگو آقا، از حضرت عبدالعظیم یاد بگیرید، حضرت عبدالعظیم هست در شهرری، ایشان رفت پهلوی امام هادی، گفتای امام هادی من دینم را عرضه میکنم ببین درست میروم یا نه، راجع به خدا عقیدهام این است، راجع به معاد عقیدهام این است، راجع به امامت عقیدهام این است، عملم این است، نمازم این است، ریز به ریز دینش را گفت، امام هادی گفت احسنت، (انت مؤمن حقّا) تو مؤمن حقیقی هستی، همین طور که حضرت عبدالعظیم دینش را با سلیقه امام دهم متر کرد، ما باید دینمان را با قرآن و اهل بیت متر کنیم. بنده خواستم یک وقت یک چیزی بگویم، یکی از بزرگان جلویم را گرفت، گفت حالا اسمش را ببرم سرتان سوت میکشد، گفت آقای قرائتی تو را به خدا در تلویزیون نگویی، گفتم آقا قرآن است، گفت نگو، عجب، شما میگویی قرآن نگویم، ما اسلام ناب نداریم، حالا قصه چی بود؟ بد نیست بشنویم، حضرت شعیب به موسی گفت دخترم را به تو میدهم چون موسی یک جوان فراری بود از فرعون فرار کرده بود، میخواستند او را بگیرند بکشند، در رفت، وارد مدین شد و بالاخره رفت خانه شعیب پیغمبر، شعیب پیغمبر یک نگاهی به جوان کرد و قصه را که شنید گفت من دخترم را به تو میدهم، بعد گفت به شرطی که حالا تو پول نداری، فراری هم که هستی، تحت تعقیب هم هستی، بیا داماد سر خانه شو، یک اتاق به تو میدهم، چوپانی کن، هشت سال یا ده سال چوپانی کن، گفتم چوپان ماهی چند میگیرد؟ الان چوپان نرخ دستتان هست یا نه؟ چوپان ماهی چقدر میگیرد؟ ماهی سیصد تومان؟ چقدر میگیرد، واقعا نرخ چوپان، سیصد تومان، خوب سیصد تومان یک سالش میشود سه میلیون و ششصد تومان، ده سالش میشود سی و شش میلیون، تازه حضرت شعیب گفت «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ» القصص/27 این آیه قرآن است، شعیب گفت تعاونی حساب کردم، «وَمَا أُرِیدُ» اراده نکردم، «أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ» که من تو را به مشقت بیندازم، یعنی ارزان حساب کردم، ده سال چوپانی سی و شش میلیون است، گفت آقای قرائتی تو را به خدا این را در تلویزیون نگو، حالا من هم که میگویم برای اینکه او گفت نگو من میگویم، بابا قرآن است، میگوید دخترم را به تو میدهم، ده سال چوپانی کن. گفت نه اگر بگویی سی و شش میلیون دیگر مردم میروند سیصد میلیون، میگوییم نه، سی و شش میلیون داد، یعنی ده سال چوپانی، البته آن زمان قیمتش این تورم نبود، آن زمان هم باید حساب کرد، تورمش را کم کنی، بنده هم خودم که پسر ندارم، بچه هایم همه دختر هستند، همه را هم یکی چهارده سکه گفتم، بهترین دختر هم این است شکلش خوب باشد، مهریهاش کم باشد، ارزش دختر به مَهر نیست، اگر ارزش دختر به مَهر باشد پس باید بگوییم که حضرت زهرا چون مهرش کم بود نعوذبالله پس ناقص بود، نخیر، کمال زن این است که کمالاتش بالا باشد، اما مهریهاش کم. اما اگر رسیدیم به یک جایی که خواستیم این آیه را تفسیر کنیم، گفتیم حضرت شعیب گفت دخترم را میدهم به شرطی که هشت سال یا ده سال چوپانی کنی، حالا یک جوان تحصیلکرده، دیپلم ریاضی دارد، میگوید ده سال چوپان، چوپانی ماهی سیصد تومان، یک سالش میشود سه میلیون ششصد تومان، ده سالش میشود سی و شش میلیون، اگر یک کسی همچین گفت نفهمیها، نه نفهم، بابا هرچه دین است بگویید چه به سلیقه ما خورد، چه به سلیقه ما نخورد. خیلی چیزها، الان اگر کسی یک چادر سفید سر کند میگیرندش در خیابان، و حال اینکه در بهترین جاها که مسجدالحرام است، همه زنهای متدین چادرشان سفید است، الان کسی چادر سفید سر کند میگیرندش. ما نمیدانم، دین ما قاطی شده با سلیقهها. این یخچالها، تا حالا پنج تا حکم پیدا کرده. اول که یخچال آمد اسراف بود، اسراف هم گناه کبیره بود، بعداً هم یک چند سالی شد اسراف، جز تجملات شد، مکروه شد، بعد که چند سال گذشت مباح شد، نه حرام نه حلال، بعداً یخچال شد جزء مستحبات، الان شده جزء واجبات، آخر این چه دینی است؟ این دینی که یخچالش پنج تا حکم پیدا میکند میدانی چرا؟ برای اینکه ما مرزمان از قرآن و حدیث رد شدهایم، هرچیزی که میخواهیم سلیقه کنیم، باید از مرجع تقلید بپرسیم طبق فتوا،
7- کتاب خدا و سنت معصومان، مبنای دین و شریعت
(کتاب الله و عترتی) اگر طبق کتاب و عترت بود دین پایدار است، دینی که قاطیاش خواب و شعر و سلیقه و این جوانی که علامت دوش گرفته خودش زن ندارد، میگوید زن داری؟ میگوید نه، دعا کن، رفتم زیر علامت خدا دامادم کند، میگوییم چقدر داشته باشی داماد میشوی؟ میگوید من به دو سه میلیون داماد میشوم، خوب بابا این علامتها را بفروش این را داماد کن. من در هندوستان رفتم پای منبری که به اندازه یک کامیون نقره به آن بود، یک منبری بود حدود بیست متر، همهاش نقره، آنوقت یک آخوند رفته بود روی این منبر نقره روضه میخواند، افرادی هم که پای آن نشسته بودند یک تکه نان سنگک را مثل گنجشک پای آن میپریدند، یعنی یک نان سنگک را چهل نفر به آن پریدند برای گرسنگی. و عزادارانی را در هند دیدم که بدون روسری، نه مقنعه، اصلا بی حجابِ بی حجاب، زنان شیعه سرِ لخت حسین حسین میکردند، یعنی آن چادر ندارد میزند توی سرش، آن هم گرسنه است، منبر او از نقره است، این کجایش دین است؟ اگر دین محکم میخواهید طبق فتوای مراجع، قرآن و حدیث. خواب و شعر و خانقاه و نمیدانم این دکانهایی که باز شده باید بگیرید.
زنی آمده میگوید من خانمِ امام زمان هستم، امان زمان من را صیغه کرده، گفتم بابا بگیریدش، زندانش کنید، شوهرش بیاید نجاتش دهد. هرکه هرچه دلش میخواهد میگوید. من خواب دیدم، من امام زمان را دیدم، الان چند نفر داریم ملاقات امام زمانی هستند که الان زندان هستند. چهار تا امام زمان داریم که الان زندان هستند، یک مشت هم آدم احمق دنبال این احمق ترها میروند. مواظب باشید دینتان را از قرآن و روایت بگیرید با خط کش مرجعیت، وگرنه هر شاعر و مداح و خطاطی یک عکس میکشد میگوید عکس اباالفضل است، آن هم یک عکس میکشد میگوید عکس سلمان فارسی است، کی به کی است؟ یک کسی میگفت اینجا وسط زمین است، گفت به چه دلیل، گفت بگو برو، آدم هست بپذیرد، کی است که برود متر کند؟ حالا هم یک چیزی بکش، بگو عکس اباالفضل است، کی است که برود تحقیق کند؟
امیدوارم که دینِ آبکی را بگذاریم کنار، قرآن میگوید دین قیم، دین پایدار بگیرید.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته