درس هایی از قران: تفاوت آفريدههاي خدا با آفريده هاي انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث اين است كه آفريدهها و توليدات خدا با توليدات انسان چه فرقي دارد؟ بالاخره ما هم توليد ميكنيم. اين صدا از طريق من توليد شد. حرف كه ميزنيم كلام توليد ميكنيم. مينويسيم توليد علم است. كشاورز گندم توليد ميكند. كارخانهدار قالي ماشيني توليد ميكني. قالي دستي، كارهاي هنري، خياطي، بالاخره ما هم دست به كارهايي ميزنيم و يك چيزهايي را به وجود ميآوريم. ما چه به وجود ميآوريم و خدا چه به وجود ميآورد؟ مقايسه كنيم. تا يك خرده شرمنده خدا شويم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»، موضوع: تفاوت آفريدههاي انسان با آفريدههاي چه… خداوند.
1- آفرينش خدا، دائمي، نامحدود و ابتكاري
1- آفريدهي او، آفريدهي خدا دائمي است. خدا دائماً… اينطور نيست كه آسمانها را خلق كرده و تمام شده. «وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ» (ذاريات/47) يعني دائماً داريم گسترش ميدهيم. هر چند وقتي يكبار در تلويزيون ميگويند: يك كهكشان پيدا شده است. كه از روزي كه خدا اين كهكشان را آفريده تا آن تاريخ، هنوز نورش به دوربين فيلمبردارهاي ما نرسيده است. حالا نور، سرعت نور كه ميدانيد چقدر است؟ در فاصلهي چند لحظه نور خورشيد به ما ميرسد. آفريدهي او دائمي است.
2- نامحدود است. به نظر شما چند رقم انگور داريم؟ من يكجا خواندم پانصد رقم انگور. يك نمايشگاه رفتم حدود نود نوع مار. برگهاي درخت دو تا مثل هم نيست. حيوانها دو تا مثل هم نيست. آفريدههاي او بينهايت است.
3- از سادهترين، مهمترين ميسازد. اين هم مهم است. از يك تك سلول، از يك اسپرم، انسان ميسازد. در يك قطرهي نطفه بيش از بيست ميليون موجود زنده است. يعني بيش از بيست ميليون در يك قطره جا شده است. و من و شما يكي از آن بيست ميليون هستيم. يعني يك قطره بيست ميليون جمعيت دارد. من و شما يكي از آن بيست ميليون هستيم. از سادهترين، مهمترين ميسازد.
قرآن گفته: «مِنْ ماءٍ مَهينٍ» (مرسلات/20) آب پست! «مِنْ تُراب» (آلعمران/59) از خاك، شما از خاك چه ميتواني بسازي؟ خشت، آجر، سراميك. ديگر چه ميتواني از خاك بسازي؟ خدا از خاك چه ميتواند بسازد؟ چند رقم ميوه، چند رقم برگ، چند رقم گل، از سادهترين، مهمترين ميسازد.
4- مواد اوليهاش هم از خودش است. مواد اوليه از خود اوست. ما كه ميخواهيم يك چيزي را بسازيم، حتي امروز يك هواپيما كه ميسازند، موتورش از يك كشور ميآيد. فلان دستگاهش از يك كشور ميآيد. از چندين كشور شريك ميشوند، يك هواپيما ميسازند. يك پارچه توليد ميكنيم، ماشيناش از يكجا ميآيد. پشماش از يكجا ميآيد.
5- از كسي تقليد نميكند. همه ابتكار است. در آفريدهي او تقليد نيست. ممكن است ما يك چيزي را بگيريم از يك كشوري و از روي آن كپي برداري كنيم.
6- پشيمان نميشود. ما گاهي وقتها يك خانه ميسازيم ميگوييم: چه غلطي كرديم. يك نقشهاي ايجاد ميكنيم، ميگوييم: عجب اشتباهي كرديم. يك چيزي را ميدوزيم ميگوييم: چه بد دوختيم. چه بد پختيم. خيلي وقتها ما يك كاري ميكنيم، پشيمان ميشويم. اين هم يك مسأله است.
2- آفرينش الهي بر اساس رحمت
7- براساس رحمت است. قرآن ميگويد: «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ» بعد ميگويد: «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» (هود/119) يعني همه براساس رحمت است.
ما كه يك چيزي ميسازيم، يا براي سود است. يا براي نياز است. خداوند نه نياز دارد، همه ما نماز ميخوانيم، يك ذره به خدا اضافه نميشود. بارها اين مثل را زدم. همه ما رو به خورشيد خانه بسازيم، يك ذره براي خورشيد فرق نميكند. همه ما پشت به خورشيد خانه بسازيم، يك ذره از خورشيد چيزي كم نميشود. يعني روبه خورشيد باشيم، چيزي گيرش نميآيد، پشت به خورشيد باشيم، چيزي از او كم نميشود. ما كه يك چيزي توليد ميكنيم يا نياز داريم، يا براساس سود است.
8- هدفدار است. همه ساختههاي او هدفدار است. الآن خياطهاي ما اينجا دو، سه دكمه ميگذارند. ميگوييم: با اين ميخواهي كجا را ببندي؟ ميگويد: نميدانم. چند دكمه اينجا اضافه است. اينقدر كاري ميكنيم كه لغو است. يك چيزهايي در دبيرستان، حوزه، دانشگاه، كتابها، مجلهها، يك چيزهايي ميخوانيم كه اصلاً ميگويي: خوب خاصيتاش چيه؟ حالا مثلاً دانستيم چه ميشود؟ ندانستيم چه ميشود؟ هدفدار است.
3- نظام هماهنگ در آفرينش پديدهها
9- ساختههاي او با نظام هستي هماهنگ است. اين هم مهم است. ساختهها با نظام هماهنگ است. ما گاهي ماشين ميخريم، بعد ميبينيم اين ماشين در خانه نميرود. در گاراژ ما كوچك است. ولي خدا همهي خوردنيها را با معده هماهنگ كرده است. قشنگ ميوه دندان جلو ميگيرد، مثل واليبال. توپ كه ميآيد يكي در وسط ميگيرد، ميدهد به بغل دستياش، او توپ را صاف ميكند، سومي ميپرد بالا و آبشار ميكوبد. يعني اينها هماهنگ هستند. دندان جلو قيچي ميكند و لذا سرش تيز است. مثل قيچي. دندانهاي بغل كلنگي است. اينكه قيچي شد، دومي سوراخش ميكند مثل كلنگ. دندان سومي مثل سنگ پا است. چاله چوله دارد. شما اگر نان را روي سنگ مرمر بگذاري، سنگ مرمر را رويش بگذاري جويده نميشود. اما اگر نان را روي سنگ پا بگذاري و دو، سه بار سنگ پا بزني، چون چاله و چوله دارد اين غذا را خرد ميكند. يعني دندانها قشنگ است. حالا برعكس بود چقدر زشت بود. شما دندان عقب را جلو بگذار، دندان جلو را عقب بگذار. اصلاً آدم وقتي ميخواهد بخندد، زشت ميشود. يعني با حفظ زيبايي، كار است.
بدن ما همه منحني دارد. ابرو منحني است. چشم، چانه، نوك بيني، لب، دست، نوك انگشتان، زانو. با نيازهاي ما هماهنگ است. چون ما ميخواهيم كار كنيم، اينجا خدا يك خرده پوست زيادي گذاشته است. كه وقتي دست خواست خم شود اينجا اضافات پوست كمك ميكند. ولي اينجا پوست زيادي نيست. چون نياز نداريم از اين طرف خم شود. چون نياز نداريم از اين طرف خم شود، اينجا پوست زيادي نيست. يك كار در بشر پيدا نميشود كه انسان نياز داشته باشد دستش از اين طرف خم شود. تمام كارهاي بشر نياز داريم از اين طرف خم شود ولي نياز نداريم از اين طرف خم شود. و لذا اينجا پوست زيادي هست، اينجا پوست زيادي نيست.
آب دهان هماهنگ با غذا است. اگر توليد آب دهان ما زياد بود، همهي ما چك چك آب از دهانمان بيرون ميريخت. و اگر كم هم بود، همه بايد سرم كنار دهانمان باشد. اشك ما به همان مقداري است كه لازم است. آب دهان به همان مقداري است كه لازم است.
اگر سينهي مادر در دهان بچه نميرفت، چه مشكلي داشتيم. اگر دهان بچه كوچك بود، نميتوانست سينهي مادر را بمكد. اگر مكيدن نميدانست. اگر جاي شير سينهي مادر نبود، كمرش بود. چطور بچه را شير ميداد؟ اگر آب تلخ بود چه؟ اگر درختان هم كربن ميگرفتند و اكسيژن ميدادند چه؟ اين سلولهاي بدن ما يكي جابه جا شود همه چيز فراموش ميشود. يكي از اين سلولها جابهجا شود.
چند روز پيش يك جواني را ديدم، گفت: آقا من اصلاً خواب ندارم. گفت: اصلاً خوابم نميبرد. گفت: هشت سال است نخوابيدم. اصلاً خواب ندارم. تلويزيون هم چند سال پيش يك نفر را نشان داد، پيرمردي بود كه گفت: در عمرم يكبار هم نخوابيدم. يك سلول جابهجا ميشود، خواب قيچي ميشود. مثل اين سيمهاي برق كه يكي جدا ميشود.
يكبار ما سوار هواپيما شديم، همه ما را پياده كردند. گفتيم: مواد منفجره در هواپيما است؟ گفتند: نه! گفتيم: تروريست در هواپيما است؟ گفتند: نه! گفتيم: چرا همهي ما را پياده كرديد؟ گفتند: يك موش در هواپيما رفته است. گفتم: شما اين همه مسافر را به خاطر يك موش… گفت: آقاي قرائتي شما غافل هستيد. اگر يك موش يكي از اين سيمهاي هواپيما را بجود، خلبان ارتباطش با فرودگاه قطع ميشود. هواپيما به اين بزرگي يك سيمش قطع شود، خيلي از محاسبات را بر هم ميزند.
حساب شده. چه حساب دقيقي! «بِقَدَرٍ» (قمر/49) خدا ميگويد: تمام چيزها اندازهگيري شده است. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «بِقَدَرٍ»يعني همهي چيزها قدر و اندازه دارد. «بِحُسْبانٍ» (الرحمن/5) يعني همه چيزها حساب و كتاب دارد. هدفدار است. با نظام هماهنگ است.
كارهايش بهترين است. مثلاً فرض كنيد اگر به شما ميگفتند: يك انسان درست ميكنيم تغذيهاش چطور باشد. خوب ديگر مخهاي مهندس ما هستند. براي ماشين چه ساختند؟ يك باك ساختند بدون… مثلاً ما هم يك باك داشتيم، غذا را در آن ميريختيم و درش را ميبستيم. اگر اينطور بود اصلاً ما مزهي غذا را ميفهميديم. غذا به مراحل هضم ميشود. دندان جلو يك مرحله، دندان بعدش يك مرحله، آسيا يك مرحله، آب دهان يك مرحله. بعد قورت دادن. قورت دادن غذا را پايين ميبرد. ولذا كسي سرش را پايين بگذارد و پايش را هوا كند، از آن طرفي هم باشد، اينكه غذا ميخوريم نه چون سرازيري است، پايين ميرود. شما سربالايي باش، سرت را پايين بگذار، پايت را هوا كن. كشمش روي زبانت بگذار، كشمش با زبانت ميپرد بالا. يعني پايين هم باشد، بالا ميبرد. يعني تحويل معده ميدهيم، نه اينكه خودش هل ميخورد و ميرود. خواسته باشيم در يك نعمت دقت كنيم…
4- نظام موجود، بهترين نظام ممكن
خداوند همه كارهايش بيست است. نوزده و نيم در آفرينش نيست. «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه» (سجده/7) يعني هرچه آفريدم بيست است. خدا در قرآنش ميگويد: من نمرهي نوزده و نيم خلق نكردم. حتي زهر مار هم نمرهاش بيست است. زهر مار، بله! بيست؟! زهر مار با عسل فرق نميكند. منتهي اينكه زهر مار در بدن ما ميآيد ميكشد، جايش عوض ميشود. وگرنه زهر مار در بدن مار هم نمرهاش بيست است. مثل آب دهان! آب دهان هركسي در دهان خودش نمرهاش بيست است. بعد اگر جايش عوض شود، كسي تف بياندازد به كسي توهين ميشود. ما نبايد بگوييم: چرا خدا تف را خلق كرد؟ خدا آب دهان خلق كرد، آن هم در جاي خودش. هرچيزي در جاي خودش، نمرهاش بيست است.
در اين فكر هستيم كه آقاي قرائتي نميشود ما عوض نماز، صدقه بدهيم؟ نه! نميشود عوض دو تا گوش ما چهار چشم داشته باشيم؟ گوش كار خودش را ميكند، چشم هم كار خودش را ميكند. مگر ميشود چيزي را جاي نماز گذاشت. حالا يك زن همه كمالات، يك آدم خير بيايد، دو هزار كار خير بكند. درمانگاه بسازد، بيمارستان بسازد، مدرسه بسازد، تمام كارهاي خير را بكند ولي نماز نخواند، نمرهاش صفر است. هيچي كار نماز را نميكند. كما اينكه هيچكس كار مادر را نميكند. شما مادر را از زندگي حذف كن. هزار تا زن بيايند، كار مادر را نميكنند. مادر، مادر است. هيچكس كار مادر را نميكند.
5- بهترين گفتار و بهترين عمل، شكر بهترين آفرينش
خدا چيزهايي كه خلق كرده، چيز ديگر جايگزين ندارد. «أَحْسَنُ الْخالِقينَ» (مؤمنون/14) كتابش، «نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديث» (زمر/23) قصههايش، اينهايي كه ميخوانم، عربيهايش قرآن است. «أَحْسَنَ الْقَصَص» (يوسف/3) نامش، «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» (اعراف/180)، «جَزاءً الْحُسْنى»(كهف/88)، «وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى» (نساء/95)، «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً» (مائده/5) يعني همه احسن است. بعد گفته: دلم ميخواهد تو هم كه حرف ميزني احسن باشد. «يَقُولُوا الَّتي هِيَ أَحْسَن» (اسراء/53) من نمرهام بيست است، تو هم نمره بيست حرف بزن. چرا حرف زشت ميزني؟ آخر زباني كه ميتواند حق بگويد، چرا باطل بگويد؟ تو كه ميتواني با ادب باشي، چرا حرف ركيك ميزني؟
روز قيامت كه پردهها كنار برود، آدم حسرت ميخورد كه عجب! من ميتوانستم به جاي اين كلمه، اين كلمه را بگويم. در قرآن ميگويد: تمام كارهاي من احسن است. «أَحْسَنُ الْخالِقينَ»، «أَحْسَنِ تَقْويمٍ» (تين/4)، «أَحْسَنَ الْقَصَص»، كارهاي من احسن است. دلم ميخواهد «يَقُولُوا الَّتي هِيَ أَحْسَن» تو هم حرف كه ميزني، حرف خوب بزن. ديگر چه فايدهاي دارد؟
«أَحْسَنُ عَمَلا» (هود/7) چند روزي كه در دنيا هستيم در كارهايمان ببينيم بهترين كار چيه؟ بهترين كار چيه؟ به نظر شما بهترين كار چيه؟ بهترين كار نماز، تحصيل، خدمت به مردم، اخلاص. اگر كسي به شما خدمت كرد، شما بهتر به او خدمت كنيد. اگر يك چيز صد توماني آورد، شما يك چيز صد و پنجاه توماني براي او ببر. نگو: نه، او براي من صد تومان آورد، من هم به او صد تومان ميدهم. «فَحَيُّوا بِأَحْسَن» (نساء/86) قرآن ميگويد. ميگويد: اگر كسي شما را به يك كاري گرامي داشت، شما چربتر، يعني يك چيزي بيشتر بده.
در حرفها «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» (زمر/18) خلاصه در قرآن چند اَحسن داريم. خلاصهاش اين است. خدا ميگويد: كارهاي من احسن است، توقع دارم كارهاي تو هم اَحسن باشد.
گاهي توليدات ما لغو است. در توليدات خدا لغو نيست. همه چيزها حكمت دارد. يكبار يكي از اولياي خدا يك كرم ريزي را ديد، اندازهي خشخاش، اندازهي نوك سوزن. اين كرم خيلي ريز بود و يك خرده نگاه كرد و ديد يك كرم ريز دارد تكان ميخورد. گفت: خدايا، اين را براي چه خلق كردي؟ حالا اين نبود چه ميشد؟ خطاب آمد آقا تو بار اولت است پرسيدي. اين كرم تا حالا ده بار از من پرسيده: اگر اين آدم نبود، چه ميشد؟ همين سؤالي كه تو ميكني: اين كرم هم تا به حال ده بار پرسيده فايدهي اين چيه؟
اجمالاً نبايد حساب كنيم كه خدا براي چه اين را آفريد؟
جهان چون چشم و خدّو خال و ابروست *** كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست
6- تلخي و شيرينيهاي زندگي بر اساس حكمت الهي
ما قضاوتهايمان عجله است. ميگوييم: ليموي شيرين، به! ليموي ترش،… بابا اين ليمو شيرين، شيرين است ولي بعد از يك دقيقه تلخ ميشود. آن ليمو ترش است اما چند سال در يخچال ميماند. ترش است ولي ماندگار است. او شيرين است. خيلي از گناهها مثل ليمو شيرين است. گناه شيرين است اما بعد از آنكه زمانش گذشت، ميبينيم عجب، يك مؤمني را مسخره كرديم. يك مالي را خورديم. يك كار غلطي كرديم، تلخياش را تا روز قيامت بايد جواب پس بدهيم. اما بعضي كارها تلخ است، سنگين است، اما اگر انجام بدهي، در عوض تا آخر عمر خوشحال هستي كه عجب…
يك پزشكي بود در يكي از شهرها، بيمار عصر نزد او رفت. پزشك احساس كرد كه امشب شب آخر عمر اين است. اين بيمار با اين وضعي كه ديد اين مردني است، منتهي به او نگفت. آدرس اين بيمار را گرفت. شب آقاي پزشك زنگ زد به خانمش كه من يك بيمار دارم، به حسب ظاهر اين شب آخرش است. من امشب نميآيم. ميخواهم بروم خانهي اين بيمار بمانم، امكاناتي كه در اختيار من گذاشته و تخصصي كه من دارم، شايد بتوانم اين را از مرگ نجات بدهم. خوب خانوادهاش هم اجازه داد و يك سري دارو درمانها را برداشت و در خانهي بيمار رفت كه آدرس هم عصري گرفته بود. در را زد و آمدند ديدند آقاي دكتر است، گفتند: بفرماييد. گفت: شما عصري مريضتان را پيش ما آورديد. گفتند: بله. آدرس از شما گرفتم. اگر مشكلي نيست من امشب تا صبح پيش اين بيمار بمانم؟ گفت: پول هم نميخواهم كه بگوييد: نيم ساعت اينقدر گرفت، لابد تا صبح چقدر ميگيرد؟ نه! پول نيست. رفت و يك تشكي انداختند و ايشان هم استراحت كرد و طبق پيشبيني حال مريض برگشت. فوري دكتر چون آماده باش بود، از جا كند و تلاشي كه كرد و خدا هم لطف كرد و اين مريض را نجات داد. صبح كه اتاق بيرون آمد، آقاي پزشك گفت: يك شب نخوابيدم. يك نفر را از مرگ نجات دادم. اينها شيرين است.
اگر شما پولت را از بانك بيرون بكشي و براي يك جوان ايجاد اشتغال كني، بله پولت در بانك كم ميشود. اما تا آخر عمر هروقت يادش ميافتي، اين «الْحَمْدُ لِلَّه»! بالاخره براي يك نفر ايجاد اشتغال كردم. يك دختر را جهازيه دادم. يك دختر و پسر را دلالي كردم، اينها… هر روز يك كار خيري بكنيد. به خصوص آنهايي كه ريشهايتان مثل من سفيد شده است. عجله كنيد، چون خيلي وقت نيست. ما آفتاب لب بوم هستيم. يك سال ديگر، هفت سال ديگر، چهار سال ديگر، چشم هم بزني رفتي. چه كردي؟ جوانها هم همينطور هستند. اينطور نيست كه جوانها خيلي، آدم نميداند پير ميميرد يا جوان ميميرد؟ تصميم بگيريم يك كار خيري بكنيم. خيلي نياز است.
ما كه مشهور هستيم، يك آدمهايي ميآيند به ما مراجعه ميكنند. هرچه ميگويم: والله بالله من امكان، من نه كميتهي امداد هستم، نه نمايندهي مراجع هستم. نه حزبي دارم. نه روزنامهاي دارم. ميگويد: آخر من تو را در تلويزيون ديدم، ميآيد يك چيزي ميگويد دل آدم ريش ريش ميشود. ميگويم: كار دست من نده. من با همه شهرتم، پيازم را هم كيلويي يك قران نميتوانم ارزان كنم. مشهور هستم، اما بگويند: آقا پياز را كيلويي يك قران ارزان كن، كار من نيست. به من مراجعه نكنيد، ولي دردش را كه آدم ميشنود، ميگويد: اوه اوه اوه! چقدر نياز دارند؟ همه رقم نيازي…
گاهي انسان يك آماري ميشنود كه، به هر حال اگر كسي كاري دستش است، بكند. من شما را نميشناسم. كاري هم به شما ندارم. شما هم كاري به من نداري. شايد هم بعداً همديگر را نبينيم.
به كسي گفتند: برنج نخور، چاق ميشوي. گفت: چاقي چه عيب دارد؟ چاقي خيلي هم خوب است. فقط آنهايي كه زير تابوت هستند، فحش ميدهند. (خنده حضار) ما هم كه مرديم هرچه ميخواهد بگويد.
7- تعجيل در كارهاي نيك، پيش از حسرت قيامت
بنابراين هركس ميتواند كاري انجام بدهد، انجام بده. اين طلا دست من باشد بهتر است يا ضريح امام حسين؟ خوشا به حال آنهايي كه پولهايشان را در راه خير خرج كردند. حالا هم ميتوانيد انجام بدهيد، دير نشده. قرآن ميگويد: لحظهي مرگ افرادي ميگويند: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/99)خدايا مرا برگردان، كار خير بكنم. ولي ميگويند: گذشت. خوب ديگر چه؟
توليدات ما لغو است، ولي قرآن ميگويد: «خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَق» (عنكبوت/44) خدا چيز لغو خلق نكرده است. ممكن است به نظر ما لغو باشد، ما بهار نزدمان قشنگ است، پاييز قشنگ نيست؟ برگ درختان پاييز كه ميشود يك رنگ ديگر دارد. اينقدر رنگارنگ هر برگ درختي كه پاييز ميشود، حالا همه هم زرد نميشود، يك رنگهاي ديگر ميشود كه اين هم قشنگ است. خود برگ درخت براي زمين چه خاصيتي دارد؟
گاهي وقتها يك چيزي در يك سختيهايي قرار ميگيرد ولي بايد زود قضاوت نكنيم. ممكن است اين سختي، سختي امروز، آيندهاش، زني كه حامله است، درد زايمان برايش سخت است. اما صبر كن، ميگويد: من اين سختي را تحمل ميكنم، چون در عوض مادر ميشود.
در توليدات انسان افراط و تفريط است. ولي قرآن ميگويد: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر/49) يا زياد خلق ميكنيم، يا كم ميپزيم يا زياد ميپزيم. در كشور ما هم چهل ستون داريم، هم بيستون. چهار ستون نداريم. هردو هم دروغ است. چهل ستون، چهل ستون نيست. بيست ستون است، بيست تا هم در آب افتاده است. ميگوييم: خوب اينها بيست تا است. شما ميگويي: چهل تا. ميگويد: خوب، عكس اين بيست تا هم در آب افتاده است. خوب اگر اين است كه قرائتي هم دو تا است. مقابل آينه ميايستم دو تا ميشوم. (خنده حضار) چهل ستونش پايش به جايي بند نيست، بيستونش هم در كرمانشاه دروغ است. نه آقا كوه است. يعني دو تا كلمه ميگوييم، هردو هم دروغ! هم چهل ستون دروغ است، هم بيستون. چهار ستون. ما يا افراط هستيم، يا تفريط.
گاهي كه ميخواهيم عزاداري كنيم، از ده روز مانده به محرم لباس سياه ميپوشيم. ميرويم پيشواز. ميگوييم: حالا امامان ما هم پيشواز رفتند. يك طوري عزاداري ميكنيم، من سگ كه هستم! من گربهي كي هستم؟ من قورباغه كي هستم. امام حسين نه سگ ميخواهد، نه قورباغه، آدم ميخواهد. فكر ميكنيم اگر يك جوري هيجاني باشيم، اين عوامي است. وقتي عزاداري از اسلامشناس جدا شد، آنوقت اين فيلمها را ميگيرند و خارج و ميبرند و ميگويند: اينها هستند. نشان كه دادند آنوقت ميگويند: خيلي خوب. حالا شيعه كشتن، هفت شيعه بكشي بهشت واجب ميشود.
امام حسين، حسيني ميخواهد. «هل من ناصرٍ ينصرني» شما اگر خيلي حسيني هستي، به امام حسين كمك كن. هركاري امام حسين كرد، انجام بده. يك رقم عزاداريها، البته امسال عزاداريها خيلي بهتر از سال قبل بود، «الْحَمْدُ لِلَّه»! خدا پدرشان را بيامرزد اين عكسها را برداشتند. ما يكبار از خيابانها كه ميگذشتيم، 34 رقم ابالفضل ديديم. (خنده حضار) هر طراحي در ذهنش يك ابالفضل كشيده بود. گفتيم: بابا ابالفضل يك شكل بود. هركسي يكطور كشيده بود. بله حالا دستشان درد نكند، بالاخره حالا عكس گنبد ابالفضل را كشيدند. گنبد ابالفضل 34 رقم نيست، يك رقم است. در دنياي خيال عزاداري ميكنيم. در دنياي خيال عبادت ميكنيم.
انسان در توليدش گاهي خسته ميشود. ولي قرآن ميگويد: «وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ» (ق/38) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. يعني من آفريدم آني هم خسته نشدم. براي خدا فرق نميكند. ما قالي كوچك را زود پايين ميآوريم، قالي بزرگ طول ميكشد. براي خدا بزرگ و كوچك فرق نميكند. يك مثل براي بچهها بزنم.
شما با چشمت ميخ ببيني، يا كوه ببيني. هيچ فرقي نميكند. بگوييم: نه، ميخ كه ميبيني يك خرده انرژي كم مصرف ميكني. اما كوه كه ميبيني هي بايد چنين كني. اينطور نيست. يعني همينطور كه براي چشم شما ميخ و كوه فرق نميكند، براي خدا كوچك و بزرگ فرق نميكند. و لذا در قرآن يك آيه داريم ميگويد: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ» (تين/1) قسم به انجير كه سقفش ميشود يك كيلو. يا بگويد: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) قسم به خورشيد كه نميشود نگاهش كرد. سؤال: چرا خدا هم به انجير قسم خورده و هم به خورشيد؟ براي اينكه خدا ميخواهد بگويد: نزد من انجير و خورشيد فرقي نميكند. نزد تو كاه كوچك است و ابالفضل بزرگ. ولذا ميگوييم: به ابالفضل قسم، نميگوييم: به كاه قسم! نزد خدا ذره و غير ذره فرق نميكند.
خدا وقتي آفريد هدايت هم ميكند. «أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/50) خدا آفريد، هدايت هم ميكند. ما معمار كه ساخت، ميرود كه ميرود كه ميرود. ديگر خبر ندارد كه ساختمانش چه شد. خداوند هر لحظه هم ميآفريند و هم هدايت ميكند. اشاره ميكنند وقت تمام شد ولي حرفهاي من ماند.
حدود سي، چهل مورد فرق بين توليدات ما و توليدات خدا وجود دارد. حالا چند موردش را در اين جلسه گفتم. بياييم با خدا رفيق شويم. نماز با حال. كمك به مردم، مطالعه، شبهاي زمستاني من نميدانم شما چه ميكنيد؟ پنج و نيم غروب ميشود، ده و نيم ميخوابيد. پنج ساعت چه ميكنيد؟ يك ساعت مطالعه كنيد. اين درسهايي هم كه آقايان خوانديد، اين درسها را هم حساب نكنيد. درس خوانديد براي اينكه مدرك بگيريد. استاد براي پول، تو هم براي ترم و نمره خواندي. حالا كه مدرك نميخواهي، حالا يك كتاب مطالعه كن. هفتهاي يك كتاب مطالعه كنيد. اين شبهاي طولاني هفتهاي يك كتاب. وقتتان را صرف… بزرگترين شبهاي ما شب يلدا است و مهمترين مسألهي ما آجيل و هندوانه است. واقعاً بزرگترين شبها، خوب شبها طولاني است يك دو ركعت نماز بخوانيم، بخوابيم. يك كتاب مطالعه كنيم، بخوابيم. يك كار حقي، يك فكر حقي. خدا ميگويد: من احسن هستم، ميخواهم تو هم احسن باشي.
خدايا تمام كارهاي ما را آنگونه قرار بده كه تو راضي هستي. هركاري كرديم كه تو راضي نبودي، ما را ببخش و بيامرز.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»