بررسی فیلم سینمایی ساعت 5 عصر مهران مدیری+تیزر
ساعت پنج عصر مهران مدیری تلفیقی از سینمای وودی آلن و جان فورد
فیلم سینمایی «ساعت 5 عصر» به کارگردانی مهران مدیری یک اثر تلفیقی از چند انگاره جنبشی در سینمای وودی آلن و جان فورد است. البته که این دو مکتب سینمایی به ساحت خود مکملی برای یک کمدی نخواهند بود، اما از آنجایی که در کارنامه هنری مدیری این بُن مایههای فرسایشی دیده شده است، میتوان اینگونه نوشت: بزرگترین ایراد وارده به فیلمنامه ترجمه غلط از فاصله به وجود آمده میان تخیل و واقعیت است. باید اعتراف کرد که پس از دیدن چنین اثری که اولین تجربه مؤلف در مقیاس سینما به شمار میرود، تا حدود بسیاری شگفت زده خواهید شد، اما آنچه شما را به عنوان یک مخاطب سینما شگفت زده میکند موقعیتهای زمانی، مکانی و تا اندازهای رفتاری شخصیت در فیلم است و داستانی که نویسنده، خشایار الوند، برای نگارش آن دست مزد 120 میلیون تومانی دریافت کرده عملاً تجربه سینمایی شما را افزایش نخواهد داد.
*معماری فیلم جدید مهران مدیری
آنچه میزان برخورد مخاطب با داستان را هیجان زده کرده است موقعیتی است که در زمان جغرافیایی فیلم شخصیت را وادار به کنشهای نامتعارف اجتماعی میکند؛ البته ممکن است این برخوردها از نظر روانی تا اندازهای طبیعی به نظر آیند اما راوی با هوشمندی کاراکتر را در میزانهای مختلف وادار به واکنشهای هجو آمیز کرده است. مسئلهای که ما را وادار به واکنش در برابر این اثر پر سر و صدای میکند، لزوم ازدیاد جمعیت به شکل ماتریکس، فیلمی به کارگردانی برادران واچوفسکی، گونه در فیلم است. همان طور که انتظار میرفت مؤلف روایت را به لوکیشن هایی میکشاند که مخاطب با حساسیت بیشتری داستان را دنبال کند و قصه را به صرف چند دیالوگ غیر منتظره دنبال کند. قصه میتوانست با ایجاد یک موقعیت کمدی همه سکوتش را در یک دیالوگ انتحاری منفجر کند اما سعی میکند با استفاده از منابع سینمایی نظیر: تعلیق، استیصال، اینتراپت و …، مخاطب را از انتخاب خود راضی نگاه دارد. البته که همه این شاخصهها به طور واضح در «ساعت 5 عصر» مهران مدیری دیده نمیشوند؛ اما راوی برای این که قدرت خود را به رخ رقیبان و رفیقان بکشد از معماری سنگین در حوزه ادبیات نمایشی کمدی استفاده کرده تا مبادا نقاط ضعف فیلم نامه به این سادگیها مشخص شود.
*فاصله رؤیا تا واقعیت ساعت5عصر
یکی از مؤلفههایی که در هنگام تحلیل باید در نظر گرفته شود، فاصله فیلمنامه و فیلم است. کارگردان روز به روز با انباشت تجربه و تحصیل، قدرت بیشتری در هدایت و روایت یک داستان پیدا میکند. متاسفانه دغدغه فکری کارگردان با فیلمنامه نویس در بسیاری از سکانسها از جمله دیالوگها به اندازهای است که با بازنویسی فیلم نامه همه قواعد منطقی و احساسی آن فرو میپاشد. در این اثر شلوغ و پر هیاهو ما به دنبال مؤلفهای به جز چالشهای اغراق شده در رسیدن فردی از نقطه «الف» به نقطه «ب» نیستیم. روایت هرچه هم تو در تو و پیچیده باشد در انتها وظیفه دارد مخاطب را از ابتدای داستان به انتهای آن متصل کند و اعتراف میکنیم که در فیلم «ساعت 5 عصر» چنین اتفاقی رخ داده اما مدیری هرگز نسبت خود را با فیلم مشخص نمیکند. آیا قرار است از این به بعد چهره دیگری از مهران مدیری و آثارش در سینما مشاهده کنیم؟. یا خیر. مدیری میخواهد با زدن نقابی بر چهره از آنچه تا به حال بوده رو برگرداند و هویت خود را ترمیم کند. این گونه برداشت میشود که گویی همه این رخ دادهای مثلاً کمدی که بیشتر به یک درام تحریف شده میماند، کابوسی است که شخصیت داستان پس از بیداری با پاشیدن آب بر صورت خود فراموش میکند اما از جهت دیگری به اندازهای ذهنیت راوی حقیقت طلب است که مخاطب را درگیر وقایع نگاری حوادث اجتماعی موجود در فیلم خواهد کرد. به راستی سهم حقیقت و رؤیا در یک اثر سینمایی چه اندازه است و ایا میتوان از این دو اُبژه کاملاً متفاوت در روایت استفاده کرد؟
*چند دقیقه لبخند با مدیری
مهم نیست که مدیری فیلم سازی را بلد است و میداند چگونه از چوب خشک هم بازیگر بسازد. مهم آن است که مخاطب قلقلک داده نشود و اگر خندهای نیز در این میان بلند میشود از روی نا آگاهی نباشد. نه قصد تخریب یک اثر سینمایی را داریم و نه میتوانیم این کار را انجام دهیم چرا که هنر به موازات اندیشه مخاطب در حال رشد است و تامادامی که بیننده سطح سلیقه خود را با کشف و شهود در این زمینه افزایش نداده نمیتوان فیلمی را تأیید و یا رد کرد.
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی