فیلم سینمایی گیتا اولین فیلم سینمایی ساخته مسعود مددی
فیلم سینمایی گیتا اولین فیلم سینمایی ساخته مسعود مددی
GITA MOVEI
فیلم گیتا برنامه امشب سینماهای کشور است و در حال حاضر در حال اکران میباشد.
فیلم سینمایی گیتا اولین فیلم سینمایی ساخته مسعود مددی
«گیتا» نخستین ساخته مسعود مددی فیلمی با شخصیتپردازی و بازیهای قابلقبول است و میتواند نمونه خوبی از ساختههای نسل جدید سینمای ایران باشد. در سینمای ایران نمیتوان شخصیت را به معنای واقعی ترجمه کرد و همواره این نقد بر چنین سینمایی وارد میشود که چرا قهرمان داستانهای ایرانی بیش از اینکه به اثبات شخصیت خود کمک کنند در انتهای داستان با جهش شخصیتی مواجه میشوند. خوشبختانه در فیلم گیتا شخصیتپردازیها بهگونهای دچار تغییر و تحول میشوند که پایه و اساس دراماتیک آن پاشنه آشیل قهرمان باشد و همواره گیتا بهعنوان یک مادر وابسته به فرزند از سوی مخاطب موردحمایت قرار میگیرد. ازخودگذشتگی، رد واقعیتهای تلخ، دروغ، هیجان و… شاخصههای اصلی یک متن پرضربوزور است که هرچه در شخصیتپردازی خوب عمل کرده در داستانسرایی ناتوان است.
فیلم سینمایی گیتا اولین فیلم سینمایی ساخته مسعود مددی
داستان بر ضد شخصیت
فیلم گیتا اساساً یک فیلم شخصیتمحور است؛ اما در بسیاری از نقاط عطف خوانش فیلم دچار دگرگونی احساسی و منطقی میشود و شخصیتهای دچار بحران شده را وارد سیاهچالهای به نام مرگ شخصیتی میکند؛ البته هراندازه که نویسندگان فیلمنامه: میترا تیموریان و مسعود مددی، در برانگیختن یک چالش درست ناتوان بودهاند در اثبات یک شخصیت به مخاطب توانایی خود را به معرض نمایش میگذارند. از سوی دیگری باید به تهاجم فکری دو نویسنده اشاره کرد که بهنظر میرسد در برخی از لحظات فیلم بهشدت مادرانه با زاویه دید زنانه و تلخ روایت میشود و در بعضی لحظات بازی منحصربهفرد حمیدرضا آذرنگ، داستان را با بغض و گریههای مردانه به مقصد تازهای هدایت میکند. اصول سینمایی در این فیلم بر اساس ساختار کلاسیک اما روایت پرضربوزور با تقابلها و ضدیتهای قابلقبول هدایتشده است؛ پس نتیجهگیری از یک فیلم با چنین ویژگیهایی میتواند برای مخاطب بار معنایی بیشتری نسبت به سایر آثار سینمایی روی پرده بههمراه داشته باشد.
فیلم سینمایی گیتا اولین فیلم سینمایی ساخته مسعود مددی
از تفکر رئالیستی تا پردازش ناتورالیسمی
در اینکه طراحی صحنه و رنگبندی تصاویر بهدقت انجامشده است هیچ شکی نیست؛ اما جنبه اصلی موجود در این فیلم که به یکی از بنمایههای فیلمهای ایرانی تبدیلشده ناتورالیسم (واقعگرایی در آثار هنری) بودن شخصیتها و نقشهای بازی گرفتهشده است؛ البته درست است که در ذات چنین فلسفهای وجود خالق رد میشود، اما ازآنجاییکه سینمای ایران از اساس راه خود را اشتباه در پیشگرفته استفاده از این گزینه نوعی خودباوری معکوس را در فیلمسازان ایرانی بهوجود آورده و چنین ویژگی بهغیراز بازی با احساسات و هیجانات مخاطب هیچ دستاورد دراماتیک دیگری به همراه نخواهد داشت. نکته مهمی که درباره این فیلم باید به آن اشارهکنم این است که بازی حمیدرضا آذرنگ و مریلا زارعی بهمراتب از سطح فعلی سینمای ایران بالاتر است؛ چراکه شخصیت قالب چنین بازیگرانی که از یک جامعه فئودالیته پا به عرصه مدرن هنری گذاشتهاند چنین داستانی است که مشاهده میشود و هیچ منطق اجتماعی در ذات شخصیتها نهادینه نشده. پس میتوان از محوریت این درام چنین نتیجه گرفت که داستاننویس در شناسایی ریشههای روانی بازیگران ایرانی بهخصوص شخصیت اصلی خود بهشدت بااستعداد و هوشمندانه عمل کرده است.
بعد از پاییز قبل از بهار
داستان در موقعیتهای حساس روایت دچار افت فشار روانی میشود و چنین پدیدهای میتواند ضربه محکمی به ساختار دراماتیک قصه وارد کند؛ اما ازآنجاییکه مخاطبان سینمای ایران جدای از جامعه ایرانی نیستند باید به این نکته اشارهکنم که روایت هرچند که داستان فوقالعادهای را به مخاطب ارائه نمیکند، اما از ویژگیهای مادرانه حداکثر استفاده را برای انتقال مفاهیم یک رسانه در ابعاد سینما کرده است. ابهامات درونمتنی هرگز موجب چالش شخصیتی در داستانهای کاراکترمحور نخواهند شد و شاید تنها نکتهای که باید بهعنوان بزرگترین ایراد سینمایی به این فیلم وارد کرد وجود نقاط مبهم در قصه است که رویکرد سازنده را به کپیبرداری از روی دست فرهادی تغییر میدهد. چهبهتر بود فیلمساز بهجای تأثیرپذیری از همنوع خود برای حفظ پایههای دراماتیک سینما در ایران تلاش میکرد و درنتیجهگیری از یک داستان مینیمالیسمی نتیجه پوچی به مخاطب ارائه نمیداد. نسل فردا بهاندازه یک دهه به پیشرفت سینمای ایران کمک میکند اگر تنها بهجای کشف شخصیت در قصه به کشف یک رویداد دراماتیک بپردازد.