قرآن، در متن زندگي(درس های از قران)
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
احترام قرآن، به هر حال اين برخوردهاي احترامي به قرآن کار خوبي است. خود قرآن هم ميفرمايد: من قرآن کريم هستم. خدا ميگويد: قرآن کريم است، پس شما هم بايد او را تکريم کنيد. وقتي که ميگويد: قرآن عظيم است، پس تو هم بايد تعظيم کني. وقتي که ميگويد: قرآن مجيد است، پس ما هم بايد تمجيد کنيم. عظيم، تعظيم! مجيد، تمجيد! کريم، تکريم! نصفش را من ميگويم، نصفش را شما بگوييد: مجيد از خدا، تمجيد از ما! از خدا مجيد، از ما تمجيد! از خدا کريم، از ما تکريم! از خدا عظيم، از ما تعظيم! خوب اين کارها، کارهاي خوبي هست و الحمدلله! ولي کلاس اول است، کلاس دومش اين است که ما با قرآن رابطه برقرار کنيم، بخوانيم، بيغلط بخوانيم، که خوب اين هم راه افتاده است، دير شده است، ولي خوب شده است.
در خيلي مساجد بعد از دو نماز يک صفحهي قرآن ميخوانند، تفسير راه افتاده است، حفظ راه افتاده است، اما هنوز قرآن جايگاه خودش را ندارد، چرا؟ ما امروزه يادداشت ميکردم، حدود هفده، تا سي مورد دليل هست که چرا قرآن جايگاه خودش را ندارد…
1- نجات از بن بستها، با رجوع به قرآن
اول اينکه بايد بدانيم که قرآن ما را از بن بست بيرون ميآورد. خداوند به پيغمبرش ميفرمايد که تو به واسطهي قرآن مردم را از ظلمات به نور ميبري، «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (ابراهيم/1) خوب با اين کتاب تو مردم را از ظلمات به نور ميبري، از ظلمات جهل به نور علم!
يک وقتي بتها با سنگ و چوب بود، يک بت هم خرمايي درست کردند. هستهي خرما را درآوردند، يک چهل و پنجاه کيلو بيشتر و کمتر، خرما را گوشتش را خمير کردند، از خرما بتي درست کردند و مدتها اين نزدشان محترم بود تا قحطي شد، هر چه داشتند خوردند، گفتند برويم و همين خرما را بشکنيم، آب بزنيم و بخوريم، تبر و تيشه را آوردند و تا رفتند بالاي سرش، گفتند: بابا ما مدتهاست که مقابل اين گريه ميکنيم، اين خداست، ول کردند و رفتند و گفتند بابا خدا چيست، گرسنه هستيم و داريم از گرسنگي ميميريم، برگشتند و گفتند: خرما است، يک مثلي رسم شده است در ايرانيها ميگويند: هم خدا را ميخواهد و هم خرما را! اين بوده است. يعني خرماپرست! اين ظلمت نيست؟ سنگپرست، چوب پرست! قرآن ما را از شرک به توحيد برد. از جهل به علم برد. در کل حجاز هفده نفر با سواد بودند، آن وقت آيه نازل شد، همهاش «لأُولُوا الْأَلْباب»، «أَفَلا تَعْقِلُون»، چقدر… صدها آيه براي علم و عقل و فکر و تدبر و … از جهل به علم! از ظلمات به نور! از تفرقه به وحدت!
ما بايد بدانيم که اگر خواسته باشيم از بن بست بيرون بياييم، راهمان قرآن است. مشکلات اقتصادي که الان… امشب هم تلويزيون گفت، چه کشورهايي و چه حرکتهايي شده است، مسأله اين است که اساس کشورشان بر اساس ربا است.
2- اقتصاد سالم، در سايه قرآن
رباخواران روزگار سياهي دارند. بگذاريد قرآن بخوانيم. قرآن ميفرمايد که: تو فکر ميکني که پول تو زياد شد، نزد خدا «فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ»(روم/39) فکر ميکني که ده ميليونت يازده ميليون شد! اين پوست کار است، باطنش اين طور نيست. قرآن ميگويد کسي که ربا ميخواهد بخورد، اعلام جنگ با خدا دارد. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه» (بقره/279) کسي که ربا ميخورد با خدا و پيغمبر اعلام جنگ ميکند. خدا يک آيه دارد که ميفرمايد من ربا را پودر ميکنم. پودر! نابود ميکند. «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقات» (بقره/276) «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» يعني ربا را پودر ميکنم. حالا بگذار بر اساس ربا اقتصاد را بنا کنند، دودش چشمشان خواهد رفت. آن کسي که ما را آفريده است، ميگويد اين راه اقتصاد نيست. اگر از بنبست ميخواهيم بيرون بيايي راهش… الان در… اين يک مورد.
دوم! بايد بدانيم قرآن شفاست. همينطور که بدن بيماري دارد، روح هم بيماري دارد، بيماري کفر، لجبازي، بيماري نفاق، دوزبانه است، دوچهره است، بيماري شرک، بيماري حسد، بيماري بخل، بيماري رياکاري، خودنمايي، اينها همه بيماري است، و قرآن گفته است من شفا هستم. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين» (اسراء/82) قرآن ميگويد: من شفا هستم. خيلي راحت استدلال ميکند، مثلاً ميگويد که شيطان دشمن شما است. امام فرمود: آمريکا شيطان بزرگ است،
حضرت عباسي، نه حالا ايران! از خير ايران بگذريم! تا حالا آمريکا يکي از پيشرفتهاي علمياش را از طريق ماهواره و اينترنت به دانشجوي هيچ کشوري داده است؟ چطور براي نفت کشورها چنگ و دندان نشان ميدهد؟ براي تصاحبش، براي عزل و نصب رئيسجمهورهايش، چطور خودش را به هر دري ميزند، ولي يک هنر علميّاش را آمريکا تزريق نميکند؟ اين کافي نيست که بفهميم که آمريکا دشمن ما است؟
3- شناخت دوست و دشمن، با تدبر در قرآن
روشن است، قرآن در آية الکرسي ميفرمايد: «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» (بقره/256) راه رشد معلوم است و راه انحراف هم مشخص است.«الْغَي» يعني راه انحراف! راه انحراف معلوم است. چه کسي دوست ما است و چه کسي دشمن ما! چه کسي نسبت به ما حسود است… قرآن يک آيه دارد ميفرمايد: دشمنتان را بشناسيد، اگر به شما خير رسيد آنها ناراحت ميشوند، «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» (آلعمران/120) اگر به شما خير برسد آنها ناراحت هستند.
دانمشندان هستهاي شما را ترور ميکنند، چرا؟ براي اينکه شما از طريق هستهاي داريد به خير ميرسيد، آنها ناراحت هستند که چرا شما به خير رسيديد، حتي در مسابقات نفوذ دارند، من در يکي از کشورها، در يکي از مسابقات بين المللي قرآن، بودم! که در حفظ و قرائت ايران اول شد، منتها گفتند که درست نيست ايران در همه جا بدرخشد، فشار آوردند به داور که بايد در مثلاً حفظ يا قرائت بايد ايران را دوم کني، گفت: بابا اول شد! گفتند: به تو ميگوييم، گوش بده! آن داور ايران را دوم کرد، بعد آمد، من بودم که آمد عذرخواهي کرد، به ايراني گفت که تو من را حلال کن، حق تو را دزديم، فشار حکومت بود، گفتند: نبايد ايران اول بشود. من از آن وقت تا حالا از آن سال تا حالا، هر جا هم که ميگويند ايران دوم است، من شک ميکنم. چون يک بار فهميدهام که دوم يعني اول! اين کافي نيست که بفهميم که چه کسي دوست ما است و چه کسي دشمن؟ قرآن دشمن ما را به ما معرفي ميکند که چه کسي دشمن تو است!!! چه کسي دوست تو است!!!
اصلاً دوستمان دارد که گفته است روزه بگير. يک سري مواد زائد در بدن ذخيره ميشود ه وقتي گرسنگي به آدم فشار آورد، اين مواد ذخيره ميسوزد و از راه تنفس بيرون ميرود. و لذا افراد روزهدار ديدهايد که روي زبانشان يا زرد ميشود و يا يک چيزي و لايهاي روي زبانشان ايجاد ميشود و آب دهنشان چسبان ميشود. مواد زيادي که در بدن است سوخت ميرود و از راه تنفس بيرون ميآيد. يک دانشمند روسي اسم روزه را نبرده است، چون مسلمان نيست که بگويد روزه! گفته است که من از طريق گرسنگي و تشنگي نوزده رقم مرض را دوا کردهام. ايمان به خدا و ندارد و خدا و پيغمبر را هم قبول ندارد. اسم امساک ميآورد. دوستمان دارد، فقط اين را بدانيم که دوستمان دارد. اگر هم يک کاري ميگويد که به ميل ما نميسازد. دوستمان دارد. شفا است.
4- راه حل اختلافات خانوادگي و اجتماعي در قرآن
قرآن اختلافات را حل ميکند. ميفرمايد که ما به شما کتاب داديم، «لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه» (بقره/213) هر جا که اختلاف کرديد ببينيد قرآن چه ميگويد. گاهي عروس و دامادها ميآيند نزد من، عقد بخوانم! يک چيزي از امام ياد گرفتم، براي اينها هم ميگويم، امام فرمود اگر ميخواهيد زندگيتان شيرين باشد، به هم گير ندهيد، گفتي: هشت! الان نه است! خيلي خوب، حالا گير نده. هشت نه شده است. گفتي برويم شيراز من گفتم برويم بندرعباس! بابا حالا گير نده! هر وفت هم… يک نفر کوتاه بيايد! اگر هيچ کدام نميتوانند کوتاه بيايند، ميگويند مرغ است و يک پا دارد. لااقل يک قرعه بکشيد و بگوييد قرعه! داريم قرعه براي هر کاري است که نميدانيم چه کنيم. ديگر چيزي نگوييد. هر چه قرعه ميگويد. برويم فلان مسافرت! گاهي وقتها گير ميدهند و زندگي شيرين را تلخش ميکنند، براي اينکه من گفتم: الف! او گفت: ب! در اختلافات، ميگويد هر جا اختلاف داريد، به قرآن مراجعه کنيد. قرآن حل ميکند. خيلي خوب! چه کسي رئيس بشود؟ حکومت دست چه کسي باشد؟ برويم سراغ قرآن!بسم الله الرحمن الرحيم! ميگويد اگر ولخرج است، به او رأي نده. چرا؟ «وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفين» (شعراء/151) کسي که اسراف ميکند و اينهايي که بريز و بپاش ميکنند، اطاعت نکنيد. ديگر؟
فساد! «وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين» (اعراف/142) اگر اهل فتنه و فساد است، به دنبالش راه نيفت. ديگر چه؟
اگر سابقهاش بد است، «قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ» (مائده/77) «ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ» يعني بد سابقه است، اين سابقهاش خراب است، پست به او ندهيد. ديگر چه؟
اگر حال تکان خوردن نيست، فرز نيست، وارفته است، عوض اينکه وارسته باشد، وارفته است. هجرت نميکند. اگر کسي هجرت نميکند، اين هم… چون قرآن ميگويد: کسي که ايمان دارد ولي هجرت نميکند. «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا»(انفال/72) اگر کسي اهل هجرت نيست، نه دوستش داشته باشيد و نه به او پست بدهيد. اصلاً دنبال چه کساني نرو! چهار کلمه در قرآن است که ميگويد: دنبال اين نرو! دنبال اين نرو! دنبال اين نرو! «لا تطع» يعني اطاعت نکن! گوش به حرفش نده! «لا تَتَّبِعْ» گوش به حرفش نده! «لا تُطيعُوا»، «لا تطع»، «لا تُطيعُوا»، «لا تَتَّبِعْ»، «لا تَتَّبِعْوا» دنبال چه کسي نرويم؟ بعد ميگويد: دنبال چه کسي برو! «أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه»(انفال/20) «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» (نساء/59) دنبال اين برو و دنبال اين نرو! گيج نميشويم. آدم قرآني گيج نميشود. هر وقت هم گيج شد ميگويد: راه قرآن چيست.
5- جدايي ناپذيري قرآن و عترت
راه قرآن چيست؟ راه اهل بيت چيست؟ البته هر وقت هم که من ميگويم قرآن، قرآن به تنهايي نيست. قرآن واهل بيت است. خود قرآن ميگويد هر چيزي را هم که پيغمبر گفت، حرف پيغمبر مثل قرآن است. «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر/7) اين آيه قرآن است. هر چه رسول گفت، حرف رسول هم مثل حرف خداست. آقا نماز صبح دو رکعت است؟ بله! کجاي قرآن نوشته است؟ در کل قرآن نداريم که نماز صبح دو رکعت است. قرآن ميگويد: «اقيموا الصلاة» نماز بخوان، اما دو رکعت و سه رکعتش را رسول گفته است. آن وقت خدا گفته است رسول که گفت، من گفته ام. اهل بيت هر چه گفتند، حديث داريم که امام فرمود، کلام من کلام پدرم است، کلام پدرم کلام جد من است، کلام جدم، کلام اميرالمؤمنين است، کلام اميرالمؤمنين کلام رسول است، کلام رسول هم کلام خداست. اينها بند است. ما ولايت فقيه را يک مسأله ي سياسي نميدانيم فقط! سياسي هست ولي ولايت فقيه را ميگوييم بابا! انسان راهنما ميخواهد يا نميخواهد؟ به همان دليلي که پيغمبر ميخواهيم، به همان دليل هم امام ميخواهيم، پيغمبر ميخواهيم براي اينکه گيج هستيم. بعد زماني که پيغمبر نيست امام ميخواهيم و زماني که امام نيست، بايد يک فقيه عادل بي هوس باشد که به ما بگويد گيج نشويد از اين راه برويد.
6- سخن کارشناس غير معصوم، حجت است
سؤال: آيا هر چه فقيه گفت بايد گوش بدهيم؟ بله! مگر اينها معصوم هستند؟ نه! مراجع تقليد معصوم هستند؟ نه! پس چرا شما به ما ميگوييد گوش بدهيد؟ معصوم نيستند، عصمت ندارند، ولي حجت هستند. عصمت نيست، حجت هست. مثل چه چيزي؟ آيا دکترها معصوم هستند؟ نه! دکترها که معصوم نيستند. اما حرفشان حجت است. يعني هر چه گفت بايد بگوييم چشم! قبل از غذا اين قرص را بخور، يا بعد از غذا، ميگوييم: چشم! نصف بخور يا دوتايش را با هم بخور، ميگوييم: چشم! وسط غذا، بعد از غذا، قبل از غذا، چشم! اين قرص را چهار ساعت، اين کپسول را هشت ساعت، آن شربت را دوازده ساعت، چشم! هر چه گفت ما ميگوييم چشم! آقا مگر معصوم است؟ نه! معصوم نيست. اما حرفش حجت است. به همان دليلي که ما گوش به حرف پزشک ميدهيم، عصمت ندارند، اما حرفشان حجت دارد. فقيه هم همين طور است. مرجع تقليد هم همينطور است. معصوم نيست، معصوم چهارده نفر است. ولي حرفشان حجت است. قرآن را بايد بدانيم که فقط کتاب مقدس نيست که ببوسيم و بخوانيم و استخاره کنيم و بر روي سرمان بگذاريم و «بک يا الله» بگوييم. قرآن ما را از بن بست بيرون ميآورد. بايد کشور ما مردم ما اخلاقاً قرآني بشوند.
7- گذشت از دوست، مقابله با دشمن
آقا يک متلک گفت، بروم و حالش را بگيرم. چرا؟ ولش کن! نه متلک گفت… کلوخ انداز را پاداش سنگ است. حال من را گرفت، ميروم و حالش را ميگيرم. به قرآن ميگوييم اين آقا حال من را گرفت، چه کار با او کنم؟ ميگويد قرآن را باز کن… خودي است يا بيگانه؟ اگر خودي است،«وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ» (آل عمران/134) اگر خودي است، او را ببخش و کظم غيظ کن. اگر خودي است، «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» (فرقان/72)خودي است، يک لغوي گفت و يک چرت و پرتي گفت، با کرامت رد شو، شتر ديدي نديدي. بابا حالا يک آدم ناداني… «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (فرقان/63) اگر جاهل بود، سلامٌ عليکم. با مسالمت رد شو. جاهل است، او را ببخش. «وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا» (نور/22) او را ببخش. اگر خودي است، پسر عمو است، خواهر است، برادر است، پسر عمه است، همسايه و همشاگردي، بابا در خوابگاه در سربازخانه يک چيزي گفت، اصلاً به روي خودت نياور. اما اگر رند است، خودي نيست، اگر خودي نيست به او بگو خودت هستي. خودِ خودِ خودِ خودِ خودت هستي. «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) نميگويد: «إِنَّ شَانِئَكَ الْأَبْتَرُ» ميگويد: «إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» «هُوَ» يعني خودِ خودِ خودِ خودش است. چون پدر عمروعاص خودي نبود. رند بود. اگر رند متلک گفت، بگو خودت هستي. به مؤمنين ميگفتند اينها خُل هستند. قرآن ميگويد: «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ» (بقره/13)نميگويد: «أَلَا إِنَّهُمْ السُّفَهَاءُ» ميگويد: «هُمُ السُّفَهَاءُ» يعني خودِ خودِ خودِ خودش است. پس ببينيد، متلک شنيديد، جواب بدهيم يا ندهيم؟ ميگويد خودي است، او را ببخش، بيگانه را بگو خودت هستي. اين مسأله اي که چگونه بگوييم،
چگونه مهماني کنيم. الله اکبر! چگونه مهماني کنيم. آداب مهماني را همه اش را قرآن گفته است. حتي چگونه بجنگيم. قرآن ميگويد: «وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا» (شوري/40) «مِّثْلُهَا» يعني چه؟ يعني مقابله به مثل کن. يکي گفت يکي به يکي! نه اينکه حالا يک سيلي زد، بگويي: به من زدي؟ يک، دو، سه، چهار! يکي زد!!! حالا فحش داد… خودتي، ننه ات است، جدت است، آباءت است. بابا ما يک کلمه گفتيم. در دشمن هم«مِّثْلُهَا»! يکي به يکي. «وَجَزَاءُ» يک بار ديگر بخوان. «وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا» جزاي بدي، بدي است، مثلش! بيش تر از مثلش نباشد. اما جزاي خوبي چه؟ جزاي خوبي را قرآن ميگويد: بيش تر بايد داد. اگر يک کله قند دو کيلويي آورد، شما يک کله قند سه کيلويي به او بده. «وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا» (نساء/86) اگر گفت: سلام! گرم تر، سلامٌ عليکم! گفت: سلامٌ عليکم! بگو: سلامٌ عليکم و رحمة الله! گفت: سلامٌ عليکم و رحمة الله! بگو: سلامٌ عليکم و رحمة الله و برکاته! در احترام چربش کن. در فحش اضافه بر آنچه گفت نگو. آن هم به شرط اينکه خودي نباشد. خودي را بايد بخشيد. خيلي عجيب است. تکان ميخوري قرآن دستور داده است. چون نميشود ما را بفرستد… شما کالاي کارخانهها را خريده ايد، کامپيوتر، پلوپز، زودپز، راديو، تلويزيون، يخچال، هر چه از کارخانه بخري، يک دفترچه راهنما دارد، مثلاً اين بخاري را چگونه روشن کن، چگونه خاموش کن، دستورالعمل دارد. خوب ما از يک يخچال و يک پلوپز و راديو و تلويزيون و کامپيوتر که کمتر نيستيم؟ اين دفترچه ما است. قرآن دفترچه ما است. گذاشته است در کارتون، گفته است دربياور، اينجا بخند، اينجا گريه کن. اينجا بنشين، اينجا بلند شو، اين را «قولوا» بگو، اين را «لا تقولوا» نگو! اين را «کلوا» بخور، اين را «لا تأکلوا» نخور! اين جا برو «سيروا» اين جا نرو، اين دفترچه ما است. قرآن اينطور نيست. بايد قرآن را در زندگيمان بياوريم. اخلاقمان قرآني باشد، روابطمان قرآني باشد. ازدواجمان قرآني باشد.
8- دوري از تکلّف در ازدواج
ازدواجمان قرآني باشد. يک داماد امشب بنا است بله برون بيايد. حاج آقا قرآن چه ميگويد؟ قرآن… بسم الله الرحمن الرحيم. ميگويد: در مراسم بله برون حضرت شعيب، به موساي جوان گفت: من دخترم را به تو ميدهم، هر طور که آسانت است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» (قصص/27)«وَمَا أُرِيدُ» يعني من اراده نکردم، بنا ندارم. «أَشُقَّ عَلَيْكَ» تو به مشقت بيفتي. من نميخواهم به مشقت بيفتي، چند مثقال طلا ميتواني بخري؟ ميتواني تالار اجاره کني يا نميتواني؟ ميتواني پيراهن عروس بگيري، بگير. نميتواني از يکي از دوستان قرض کن. مگر اشکالي دارد؟ هر طوري آسان است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» اين کد پدر در مراسم بله برون است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» نميخواهم به تو سخت بگذرد. به خودتان گير ندهيد، سخت نگذرانيد، آسان بگيريد. قرآن ميگويد: آدم هايي را که دوستشان داريم، اهل تقوا هستند، يک کاري ميکنيم که خودشان را آسان بگيرند. يعني گير نباشند. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» (ليل/7) روانش ميکنيم. بعضي از آدمها روان هستند. بعضي از آدمها روان نيستند.
يک روحاني با يکي از اين سوپردولوکسها در يک سفر سه روزه کشتي، صندليشان کنار هم افتاد. اين روحاني به اين آقا گفت: خوب حال شما خوب است؟ جواب نداد. اين گوشش سنگين است؟ آقا: به شما بودم، حا شما خوب است؟ يعني زبان من را نميفهمد؟ ميگفت: چند بار با ايشان صحبت کردم، آخرش گفت: آقا ببخشيد، من با آخوندها بد هستم. از نژاد تو بدم ميآيد. حالا قضا و قدر من را پهلوي تو گذاشته است، خواهش ميکنم با من حرف نزن. گفت: چه کرديم؟ گفت: ببين! چه کرديم ندارد، من از عمامه تو بدم ميآيد. تا گفت: از عمامه تو بدم ميآيد، اين آخوند هم عمامه اش را برداشت و در دريا انداخت. گفت: راحت شدي؟ گفت: من نخواستم شما عمامه تان را در دريا بيندازيد. گفت: بابا تو آدم هستي، عمامه نيم کيلو پنبه است. من تو را دوست دارم. حالت چطور است؟ گفت: الحمدلله. باز شد، قفلش باز شد. بعد ميگفت، وقتي صحبت کرديم، خجالت کشيد، ديد يک ده بيست برابر اين ما سواد داريم. اين حالا دو کلمه درس خوانده بود، باد او را گرفته بود. هي به ما علاقمند شد، علاقمند شد، گفت: آقا من ناراحت هستم از اينکه شما عمامه ات را انداختي، گفت: هيچ ناراحت نباش. عمامه چيزي نستي. حرفت را بزن. چطوري؟ ميگفت: آقا اين فرد در اين دو سه روز که ما مسافرت بوديم، مريد ما شد. ما وقتي پياده شديم، گفت نميگذارم هتل بروي. گفت: آقا من تلفن کردم، آنجا رزرو کرده ام. گفت: امکان ندارد. بايد منزل ما بيايي. با زور من را خانه خودش برد. هم راننده ما شد، هم مترجم ما شد، هم ميزبان ما شد. سه روز، روز آخر هم براي بدرقه پاي کشتي آمد. يک کارتون کادو هم داد. گفت: اين کادوي شما. ما در کشتي کارتون را باز کرديم ديديم، دو توپ پارچه عمامه اي است.
تو نيکي ميکن و در دجله انداز *** خودم شيرجه ميرم درش ميارم
تو نيکي ميکن و در دجله انداز *** که ايزد در بيابانش دهد باز
بعضيها روان هستند. بعضيها هم روان نيستند. بنده دارم ميروم مسجد، عمامهام به شاخه درخت گير ميکند و ميافتد. فوري زنگ ميزنم مسجد، ميگويم: الو! مسجد! يک حادثه اي رخ داده است، امشب نماز تعطيل است. حادثه نيست، برو بگو عمامهام افتاد در چاه، قد قامت الصلاة! از نماز دست برندار به خاطر عمامه. بعضيها گير خودشان هستند. بعضيها نه روان هستند. روان باشيد. با زن روان باشيد، شد، شد، نشد، نشد. ما خودمان گير خودمان هستيم، زندگيها تلخ شده است به خاطر اينکه به هم گير ميدهيم. زعفران نيست. اي خاک بر سرم. چه شد؟ زعفران نيست. خوب نيست که نيست. خوب براي اين؟ خانه تمام نشده است؟ نه! خوب نشود. يک اتاقش که سفيد شده است. عروس را ميآوريم. نه زشت است. زشت است چيست. حالا يک اتاقش که تميز است، زندگي را شروع کنيد. زندگي هيچ وقت کامل نميشود.
تازه داماد شده بودم. با خانواده رفتيم قم، يک اتاق اجاره کرديم. کف اتاق گچ و خاک بود، موزاييک هم نبود. اتاق بزرگ بود، نصفش را فرش کرديم، نصفش گچ و خاک بود. ابويام آمد گفت که… خدا همه ي اموات را بيامرزد. گفتم: آقاجان شما اگر يک شش متر زيلو براي ما بخري، بندازيم کنار اتاق، اين اتاقمان اول زندگي کامل ميشود. خنديد گفت: محسن! گفتم: بله! گفت: هشتاد سال است، دويدهام زندگيام کامل نشده است، خوشابه حالت که با شش متر زيلو، ميخواهي زندگي ات کامل بشود. زندگي هيچ وقت کامل نميشود. ميخواهي خوش باشي، با همين زيلو هم ميشود خوش بود. پول نداريم انگور بخريم، خوب دانه انگور ميخريم. خوب انگور را هم که قورتش نميدهيم بايد دانه دانه کنيم و بخوريم. حالا چرا انگور را پول ميدهي ميخري و دانه دانه ميکني و ميخوري؟ دانه انگور بخر، قيمتش يک پنجم خوشه انگور است. گير ندهيد. ميشود راحت زندگي کرد. منتها بايد برگرديم و زندگيمان قرآني بشود. فکرمان قرآني بشود.
9- دوري از سوء ظن به ديگران
آقا چه کسي چشممان کرده است؟ يک تخم مرغ را بغل يک زغال ميگذارند، اسم يکي يکي افراد را ميبرند. هر جا شکست… قرآن ميگويد اين کار خلاف شرع است. «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/12) شما حق نداري به افراد سوء ظن ببري. بگويي حتماً اسم فلاني را بردم، تخم مرغ شکست. پس فلاني چشمش کرده است. خوب اين سوء ظن است. مگر از شکستن تخم مرغ ميشود مسلمان را متهم کرد؟ نه من امروز بد آوردم، چون از صبح که از خانه بيرون رفتم، نگاهم به فلاني خورد، تا شب بد آوردم. آخر تو چه حقي داري که سوء ظن ببري؟ حق داري شما تجسس کني؟ شنود بگذاري؟ حق داري سوء ظن ببري؟ گير ميدهيم، زندگيمان قرآني نيست. قرآن به لب ما آمده است، هنوز تو نرفته است. دو تا دخول در قرآن داريم. يکي ميگويد اسلام داخل من بشود، يکي ميگويد، من داخل اسلام بشوم. اولي شده است، دومي نشده است. «يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّـهِ أَفْوَاجًا» (نصر/2) يعني مردم وارد دين اسلام شده اند. مردم وارد شده اند، اما دين در قلب رفته است؟ «وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ»(حجرات/14) قرآن ميگويد: شما مسلمان هستيد، اما هنوز دين تو نرفته است. داغ شده است، پخته نشده است. فرق بين داغ و پخته چيست؟ هر داغي سرد ميشود. اين قانون است. هر داغي سرد ميشود. اما هيچ پخته اي خام نميشود. هر داغي سرد ميشود، هيچ پخته اي خام نميشود. شما داغ شده ايد، پخته نشده ايد. قرآن در مسجدها، در حفظ، در قرائت، در تجويد، الحمدلله! يک قدمي است. اما بعد از اين ميگويد: تو که داغ شدي، پخته شو! قرآن يک آيه دارد، ميگويد: تو که ايمان آورده اي، ايمانت را تقويت کن! «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136) اي کساني که ايمان آورده ايد، ايمانتان را تعميق کنيد. يک نهضتي بايد در ايران بشود، يک بسيجي يک همتي، يک اراده اي… ما چه درسي بخوانيم؟ در قرآن ميگويد: سه نوع علم داريم. علم مفيد يک، علم مضر دو، علمي که نه مفيد است و نه مضر! علم مفيد اينقدر ميارزد که خدا به موسي پيامبر اولوالعزم ميگويد بلند شو و برو در بيابان ها، دنبال علم مفيد. رفت و راه را هم گم کرد، ميگويد راه را هم گم کردي، تو برو و برگرد سر جاي اولت. تو بايد علم مفيد را ياد بگيري. علم مفيد چقدر ميارزد؟ حضرت موسي طبق فرمان خدا دنبال بنده ي صالحي به نام خضر رفت، از او پرسيد اجازه ميدهي به دنبال تو در بيابانها راه بيافتم؟ يک علم مفيدي به من بدهي؟ علم مفيد ميارزد، بعد هم حضرت موسي راه را هم گم کرد. گفت:«لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَـذَا نَصَبًا» (کهف/62) «مِن سَفَرِنَا هَـٰذَا نَصَبًا» يعني از اين سفر پيرم درآمد. موساي پيغمبر اولوالعزم، در بيابانها براي علم مفيد رفت، راه را هم گم کرد. پيرش هم درآمد. اما علم مفيد ميارزد که آدم، در بيابانها سردرگم بشود. علم مفيد است.
علم مضر چيست؟ بعضي علمها را آدم… مثلاً شما بداني من چه عيبي دارم، خوب است؟ نهً! من بدانم شما چه عيبي داريد، خوب نيست. بعضي دانستنيها مضر است. «وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنفَعُهُمْ» (بقره/102) «وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ» علمشان مضر است.
بعضي علمها هم نه مفيد است، نه مضر! بدانيد جايي آباد نميشود. ندانيم جايي خراب نميشود. مثل اينکه ميگويند: اصحاب کهف سه نفر بودند، پنج نفر بودند، حالا يا شش نفر بودند. مثل اينکه آدم تحقيق کند که بوعلي سينا چند کيلو بوده است. برود در حرم امام رضا(ع) به جاي اينکه با امام رضا(ع) حرف بزند، ببيند اين لوستر براي زمان ناصرالدين شاه است، يا مظفر الدين شاه… الان قيمتش چند است؟ بابا امام رضا(ع) را ول کرده اي و لوستر را قيمت ميکني؟ اين را ميگويند علمي که… اصحاب کهف حالا پنج نفر بودند يا شش نفر… مهم اين است که اصحاب کهف چه کردند. يا نشسته است و جدول روزنامه را حل ميکند. خيابان دو حرفي قديمي تهران… خيابان دو حرفي قديمي تهران… يک خورده فکر ميکند و ميگويد: خيابان ري! خوب حالا چه مشکلي حل شد؟ اگر نميدانستيم چه خاکي بر سرمان ميکرديم؟ هيچ! حالا که فهميديم چه گلي سرمان زديم؟ هيچ! چه علمي؟ علم مفيد را برو دنبالش ول اينکه راه را گم کني. علم مضر را دنبالش نرو! علمي که نه مفيد و نه مضر است، عمرت را برايش تلف نکن.
ما بايد با قرآن نفس بکشيم. ما چيزي در اسلام به نام «شبي با قرآن» نداريم. مثل اينکه بگوييم شبي با اکسيژن. مگر اکسيژن شب دارد؟ اکسيژن نفس 24 ساعته ما است. شبي با قرآن نداريم. اصلاً بايد با قرآن نفس بکشيم. عزلمان، نصبمان، اخلاقمان، ازدواجمان، همسرداريمان، بچه داريمان، همه چيزمان بايد قرآني و اهل بيتي باشد. به اميد چنين روزي.
خدايا به آبروي امام رضا(ع) ما را قرآني و اهل بيتي قرار بده.
تمام فرهنگهاي بيگانه اي که ترجمه شد و آمد در دانشگاه و رفت در داخل کتاب ها، روي تمامش تبليغات کردند، ما را از فرهنگهاي کج نجات و فرهنگ اصيل اسلامي را در قلب ما داخل بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»