ماجرای ازدواج خیابانی/ ازدواج خیابانی کابوسی هولناک شد
ماجرای ازدواج خیابانی/ ازدواج خیابانی کابوسی هولناک شد
سرنوشت تلخ دختری که در دام ازدواج خیابانی افتاد چه شد؟
من دختر آخر خانواده بودم
زن جوان ناراحت و پریشان وارد اتاق مشاور شد و در حالی که نگاهش را به زمین دوخته بود، آرام روی صندلی نشست و حرفهایش را اینگونه آغاز کرد: من دختر آخر خانواده بودم، چهار خواهر دارم که همگی آنها در سن پایین ازدواج کردند و به خانه شوهر رفتند، اما من اینطور شوهر کردن را دوست نداشتم و میخواستم همسر آیندهام را خودم انتخاب کنم.
سال سوم دبیرستان بودم که یک روز با پسری جوان در خیابان دوست شدم، آرش از همان اول به من بسیار ابراز عشق و علاقه می کرد و میگفت دیوانه من است و بدون من نمیتواند زندگی کند و من که در همان زمان برادرم را در تصادف از دست داده بودم، به او جذب شدم و رابطه ما بسیارصمیمی شد.
آرش میگفت شغلش جوشکاری است و با توجه به صحبتهایش معلوم بود که وضعیت خانوادهاش خوب است و من خیلی خوشحال بودم؛ چون احساس می کردم میتوانم وضعیت نابسامان زندگی خود را اصلاح کرده و وارد خانوادهای شوم که اوضاع بهتری نسبت به خانوادهام دارند.
روزها گذشت و دوستی ما ادامه داشت تا اینکه یک روز متوجه تماسهای مشکوک او شدم، چند بار که در پارک با هم بودیم و در مورد تماسهای مشکوکش پرسیدم، با پرخاشگری به من گفت: به تو ربطی ندارد و دیگر نباید در این جور مسایل دخالت کنی. چند بار هم برای همین مسئله کتکم زد.
تمام حرفهایش دروغ بود، دروغ
آرش در مورد زندگی من همه چیز را میدانست، اما با این وجود چون نمیخواستم او را ازدست بدهم، با اصرار به خواستگاریم آمد و علی رغم مخالفت شدید خانوادهاش من و او عقد کردیم. الان یک سال از عقدمان می گذرد و من بعد از اینکه وارد خانواده او شدم، تازه فهمیدم که نه تنها وضعیت زندگی آنها از خانواده من بهتر نیست، بلکه تمام حرف های آرش در مورد زندگی و خانواده اش دروغ بوده است.
پدر و مادر آرش معتاد بودند و برادرانش مدام در پارتیهای شبانه شرکت می کردند و بعضی وقتها او را نیز با خود می بردند. چند روز پیش بود که متوجه شدم آرش حلقه ازدواجمان را فروخته تا بتواند برای پدر و مادرش مواد تهیه کند و الان هم میگوید من به تو هیچ علاقه ای ندارم و دیگر تو را نمی خواهم. به خاطر همین دچار افسردگی شدید شدم و یک بار اقدام به خودکشی کردم. الان هم بسیار نگران زندگی و آینده و آبرویم هستم و نمی دانم باید چکار کنم…
ازدواج های خیابانی سرانجامی ندارند
یک کارشناس مسائل اجتماعی و خانواده در رابطه با این پرونده گفت عاقبت دوستیهای نامتعارف بین دختران و پسران را ناگوار و آسیب زاست .
وی افزود: افراد به واسطه دوستی باجنس مخالف تحت تأثیر احساسات قرار گرفته و در نتیجه نمی توانند تصمیم درست ومنطقی بگیرند؛ درنتیجه ازدواج کرده و بعد از آن نواقص خودش را نشان داده و مشکلات شدید میشود و در عین حال به هم بدبین میشوند.
وی با بیان اینکه همنشینی وارتباط با افرادی که در اطراف ما زندگی می کنند تأثیر بسیار زیادی بر روند زندگی و نوع رفتار ما دارند، اظهار داشت: در مصاحبههایی که با افراد مجرم وآسیب دیده انجام گرفته، اکثر آنها یکی از علل مهم مشکلات رفتاری ایجاد شده را همنشینی و تأثیر پذیری از اطرافیان و دوستان خود می دانند وحتی این مسئله بر ازدواج و آینده آنها نیز تأثیرگذار بوده است. این کارشناس ارشد مرکز مشاوره ، درمورد سرگذشت زن جوان که به مرکز مشاوره مراجعه کرده گفت: این شخص علیرغم اینکه همیشه دوست داشته زندگی سالمی داشته باشد،اما به انواع مشکلات و بیماری های روانی دچار شده است؛ چون مسیر و شریک زندگی خودرا نیز اشتباه انتخاب کرده است.
وی بیان داشت: اگر افراد خود را محکوم سرنوشت ندانسته وبا مسئولیت پذیری خود مشکلات را از پیش پایشان برداشته وشرایط زندگی خود را تغییر دهند، میتوانند زندگی همراه با آرامشی داشته باشند. همانطور که اگر زندگی اکثر افراد مشهور را مطالعه کنیم خانواده های متحول وبا سبک زندگی ایدهآلی نداشته اند. این شخص با انتخاب یک شریک نامناسب میخواسته شرایط بد زندگیش را تغییر دهد و از چاله به چاه افتاده، در نتیجه پیشنهاد می شود که به نیروهای درونی خود تکیه کرده ومسیر زندگی خود را خود به دست بگیرید. وی محیط خانواده را بهترین مکان برای رشد و پرورش یک انسان عنوان کرد و اظهار داشت: خانواده اولین گروهی است که فرد در آن متولد شده وپرورش پیدا می کند در نتیجه درنوع خلق وخو، رفتار وآسیب های پس از آن در زندگی آینده تأثیر بسزایی دارد؛ در نتیجه و با توجه به خانواده ای که فرد در آن بزرگ شده او نیز به همان نسبت دارای مشکلات عدیده است.