معرفی کتاب «من، شماره سه»
من، شماره سه نوشته عطیه عطارزاده کتابی از نشر معتبر چشمه است و خواندن آن شما را به دنیایی تازه از زندگی آدمهای همین حوالی خودمان مهمان میکند.
«من، شماره سه» جدیدترین رمان عطارزاده است که داستان آن در اواسط دههٔ پنجاه میگذرد، پسری ساکن تیمارستانی در اطراف تهران که او را شماره سه صدا میزنند آدمیست که قدرت حرفزدن ندارد بیسوادست و تنها نقاشی میکشد و حالا قصهٔ ۵ سال آخر حضورش را تعریف میکند.
در این رمان هم مانند رمان قبلی عطیه عطارزاده یعنی «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» با شخصیتی در داستان همراه میشویم که نسبت به بقیه مشکلی دارد و درعینحال آرام و در حال خود زندگی میکند تا اینکه اتفاقهای زندگی یکی پس از دیگری به سمتش هجوم میآورند و او باید با آنها کنار بیاید. رمان مردن با گیاهان دارویی قصه دختر نابینایی که دارد پیرامونش را کشف میکند و به معنایی تازه از بینایی میرسد.
در بخشی از رمان میخوانیم: چشمهات را دوست دارم؛ چون به مادرت رفتهاند. دنیا هم که سیاه باشد باز سبزند. دستهات را دوست دارم؛ چون چیزهایی کشیدهاند که هیچوقت ندیدهای. دهانت را اما از همه اینها بیشتر دوست دارم. چون هیچوقت باز نمیشوند.
داستان پر از شخصیتهای فرعی است که هرکدام به نحوی با شماره سه، یعنی شخصیت اصلی داستان، در ارتباطند.
کتاب، با ماجرای فرار شماره سه از آسایشگاه شروع میشود؛ از انتهای داستان، و بعد پنج سال به عقب برمیگردد و در تمام طول کتاب خواننده به دنبال چرایی این فرار، داستان را پی میگیرد.
داستان شروعی فوقالعاده دارد. چند صفحهٔ اول را با جملات امری جلو میبرد:
«دهانت را بسته نگهدار و برو. دستهات را بیاور پایین. کاری به شاخههای شکسته نداشته باش. از پشت ساختمان نیمهکاره برو. از لای کاجها. از توی گل. جوری که انگار همان راه هرروزه است. انگار درختها را هرس کردهای و برمیگردی بخش. سربالا. برنگرد. بپیچ. در را بازکن. دستت را زیر بازوش بینداز. نترس. دکمههاش را یکییکی بازکن. دستت را زیر بازوش بینداز. نترس. دکمههاش را یکییکی باز کن. غدیر بیدار نمیشود. مست است. پوتینهاش را در بیاور. بپوش. پول ته کشو دوم است. برش دار. برو. حالا برو. از اینجا برو.»
اگر میخواهید کتابی متفاوت از زندگی انسانهای عادی بخوانید پیشنهاد زندگی سالم این کتاب است. کتاب ذهن شما را به بازی میگیرد و داستانها وفضاهای تازه ای برای شما خلق میکند.