مقصر كيست؟ انسان يا شيطان؟
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث امروز ما يك بحث خوبي است كه همه به آن نياز دارند و خواهند داشت. و آن اين است كه انسان ميخواهد مشكلات و تلخيها را گردن يكي ديگر بياندازد. ميگويد: من نبودم، او بود. مقصّر چه كسي است؟ ميخواهد خودش را تبرئه كند، چون ميخواهد بگويد: من عيبي ندارم، عيبها و نقصها و كمبودها را گردن او مياندازد. حالا به گردن چه كسي بياندازيم؟ اين بحث بحث قشنگي است.
بسم الله الرحمن الرحيم. مسئول مشكلات و ناگواريها و انحرافات كيست؟
آيا خدا نعوذ بالله؟ آيا مسئولين هستند؟ آيا محيط است؟ آيا خانواده است؟ آيا نياكان است؟ آيا شيطان است؟ آيا رفيق است؟ يكي يكي اينها را بررسي ميكنم.
1- هدايت و ضلالت در مدار حكمت الهي
بعضيها ميگويند: اصلاً خود خدا اين كار را كرده است. مثلاً وقتي خدا ميگويد: «يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ»، «يَهْدي» يعني هدايت ميكند هركسي را كه بخواهد. «وَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاء» (نحل/93) يعني هركسي را بخواهد، گمراه ميكند. پس زير سر خودش است.
جوابش اين است كه درست است اين «يَشَاءُ» يعني هركس خدا بخواهد. «شاء» يعني خواست. «انشاء الله» كه ميميگوييم «انشاالله»، «انشاءالله» يعني اگر خدا بخواهد. درست است، «شاء، يشاء» يعني خدا ميخواهد، منتهي خدا الكي نميخواهد. خدا حكيم است. قرآن ميفرمايد: «يَهْدي إِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ» (شوري/13) درست است خدا «يَهدي» ولي هدايت ميكند كسي را كه سمت خدا بيايد. درست است، «يُضِلُّ» امّا قرآن جاي ديگر ميفرمايد: «وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ» (بقره/26) پس خدا هدايت ميكند، منتهي الكي نيست. هركس به سوي او برود. خدا گمراه ميكند. چه كسي را؟ فاسقين را.
يعني مسئلهي اينكه ما چطور ليوان را بگيريم؟ اگر اين ليوان را درست گرفتيم، آب و شير و شربتش ميكنند. ليوان را دمر گرفتيم، چيزي وارد ليوان نميشود. ما بايد ببينيم اين ليوان قلبمان را، ليوان روحمان را چطور گرفتيم، در قرآن آياتي هست، نصفش را من ميخوانم، نصفش را شما بخوانيد. چون اين تقريباً صفحهي اول قرآن است. حالا حتماً حفظ هستيد. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم» (بقره/7) اينكه ميگويد: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم» يعني خدا بر دل اينها مهر زده است. ديگر حرف حق در دلشان نميرود. بگوييم: خوب بله «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم» خدا مهر زده است. اما خدا الكي مهر نميزند. مثل اينكه شما روي دزد قفل ميزنيد. شما وارد خانه ميشوي، ميبيني دزد در زير زمين رفت، فوري زير زمين را قفل ميكني. به پليس زنگ ميزنيم، پليس ميآيد. دزد ميگويد: آقا ايشان در را روي من بسته است! بله من در را روي شما بستم، منتهي چون با پاي خودت آمدي دزدي كني، من در را روي تو بستم. خدا قفل ميكند. منتهي خدا دل هركسي را قفل نميكند. كساني كه لجبازي ميكنند. كساني كه هرچه معجزه ميبينند، گردن كلفتي ميكنند. عصمت را نميپذيرند. مردان خدا را رها ميكنند. دنبال هوسهايشان ميروند. توبه هم نميكنند. پشيمان هم نميشوند.
باغبان درخت را ارّه ميكند. منتهي باغبان هم حكيم است. درختي را كه خشك ميشود، ارّه ميكند. باغبان درخت را ارّه ميكند. منتهي باغبان حكيم هر درختي را ارّه نميكند! پس اين درخت خشك شده، او ارّه ميكند. اين دزد در خانه آمده، ما در را روي او قفل ميكنيم. پس آياتي كه ميگويد: «طبع الله» خدا مهر زده است، «خَتَمَ اللَّهُ» خدا مهر زده، «يُضِلُّ» خدا منحرفش كرده است، بله خدا اين كارها را ميكند، منتهي خدا حكيم و رئوف است. آدمهايي كه ديگر آب از سرشان رد شد، به هيچ صراطي مستقيم نيستند، مثل بچهاي كه هرچه موعظه ميكنند. هركاري ميكنند، ديگر حالا با او برخورد ميشود. ميگويند: از كلاس بيرون برو.
2- تكبّر و لجاجت، عامل انحراف و گمراهي انسان
ديشب داشتم تفسير ميگفتم، به اين آيه رسيدم. كه كافران ميگويند: تقصير خداست. « لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَداني لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقينَ» (زمر/57) روز قيامت، « لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَداني» اگر خدا هدايت ميكرد، «لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقينَ» خدا اگر در دنيا ما را هدايت ميكرد، آدم خوبي بوديم. قرآن در آيهي بعدش ميگويد كه: «بَلىَ قَدْ جَاءَتْكَ ءَايَاتىِ فَكَذَّبْتَ بهَِا وَ اسْتَكْبرَْتَ» (زمر/59) خدا هدايتت كرد، تو گوش ندادي. اگر يك ليوان آب به ما ميداد، ما از تشنگي نميمرديم. ميگويد: آب آوردم. تو ليوانت را دَمَر گرفتي. «لَوْ» يعني نكرده، يعني مقصر خداست. مجرمين در قيامت ميگويند: مقصّر خداست. چرا؟ براي اينكه «لَوْ» يعني اگر، حالا كه هدايت نكرد. اگر ما را هدايت ميكرد، آدم خوبي بوديم. قرآن ميگويد: «بَلي» آيهي بعد ميگويد: چرا هدايتت كردم، «قَدْ جَاءَتْكَ ءَايَاتىِ» آيات من، نشانهها و معجزات من آمد، «فَكَذَّبْتَ» يعني چه؟ تكذيب كردي. «وَ اسْتَكْبرَْتَ» يعني استكبار، تكبّر كردي. پس گردن خدا نياندازيد. اي خدا! پير شانس دربيايد. شانست عيبي نداشت. روي حوض نرده نگذاشتي، بچهات در آب افتاد. در انتخاب همسر به يك بستني و شكلات و سينما و پارك انتخاب كردي. حالا هم كتك بخور. حالا هم طلاق بگير. يعني همسر پاركي، همسر بستني، همسر سينمايي، همسري كه در خيابان آدم همينطور… بابا ميخواهي براي نسل آيندهات بچه داشته باشي. انتخاب كني كه چه همسري. تو الكي شكل او را ديدي و خوشت آمد. ماشينش را ديدي و خوشت آمد. پول بستنيات را داد، خوشت آمد. پول سينماي تو را داد، خوشت آمد. خوب آدمي كه با يك بستني خودفروشي ميكند، خوب اين مخش مشكل دارد. تقصير خدا نيست.
2- گاهي ميگويند: تقصير انبيا است. « إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُم» (يس/18) اصلاً از وقتي انبيا آمدند. «تَطَيَّرْنا» طيره، طيره يعني فال بد. اصلاً وقتي پيغمبر پيدا شد، اصلاً وقتي آخوندها حكومت را گرفتند، ما به اين بدبختي رسيديم. چقدر برج در ايران است. چند تا از آن براي آخوندها است؟
بنده يك جايي بودم، گفتم: هركس ثابت كرد، كدام برج براي كدام آخوند است، يا بيايد ثابت كند، يا حالا برفرض 50 هزار آخوند هستند. يكي از آنها، ده تا از آنها، صد تا از آنها هم… داشتن گناه نيست. از كجا آوردهاي گناه است؟اسلام نميگويد: چرا داري؟ اسلام ميگويد: از كجا آوردهاي؟ «ارفع الي حسابك» ببينيد اين جمله يادتان نرود، از اميرالمؤمنين است. «ارفع» يعني بالا بياور. «الي» نزد من، «حسابك» حسابت را بياور ببينم از كجا آوردهاي؟
زميني در بيابان بوده، شهر بزرگ شده، اين زمين بيابان نبش خيابان قرار گرفته است. قبلاً كشاورزي بوده، حالا مسكوني شده است. زمين بالا رفته يك بياباني كه هندوانه ميكاشتند حالا شهرك شده است. زمين گران شده و اين آقا پولدار شده است. چه آخوند، چه غير آخوند؟ چه دولتي، چه ملتي! بايد ديد از كجا آمده است؟ نبايدگفت: چرا دارد؟ فلاني چرا دارد؟بگو: از كجا آورده است؟ اين هم اگر شما سند داري، دزدي است. قيام نكني، اقدام نكني خيانت كردي. هركس سند دارد، سندش را كتمان كند، خيانت كرده است. سند داري، واجب است كسي سند دارد ولي الكي باغ فلاني، شريك فلاني همينطور الكي ميگويند. افرادي را ميگفتند: فلان جا و فلان جا چه دارد و چه دارد و چه دارد؟ مثلاً كيش، برجهاي كيش براي فلاني است! بنده رفتم تحقيق كردم، شخص بنده رفتم. يك وجب زمين هم در كيش نداشت. گفتند: فلاني سه تا برج در زعفرانيه و فرمانيه دارد. دروغ است. من نميگويم ندارند. ممكن است يكي هم داشته باشد. تازه اگر داشته باشد من ميگويم: از كجا آورده است؟ نميگويم: چرا داري؟ قانون نميگويد داشتن گناه نيست. وگرنه دو تا پيغمبر پولدار هم داريم. خوب بايد اين دو تا پيغمبر پولدار را بكشيم؟ يكي از پيغمبرها سليمان بود، خيلي پول داشت. يكي هم يوسف بود. حكومت دستش بود. دو تا پيغمبر، لازم نيست همهي پيغمبرها چوپان باشند. لازم نيست همهي آخوندها گدا باشند. لازم نيست همهي كارمندهاي دولت فقير باشند. ممكن است كارمند دولت است، يك ارثي هم از پدرزنش از نميدانم پدرش، از برادرش، دري به تخته خورده و پول دار شده است. گاهي ميگفتند: به خاطر انبيا است. پيغمبرها كه آمدند، چنين شد. بايد مواظب باشيم. هيچ كس نميگويد: من مقصّر هستم.
3- پيروي از بزرگان و دانشمندانِ فاسد
3- گاهي ميگويند: مسئولين هستند. قرآن ميگويد كه: روز قيامت افراد به مسئولين ميگويند: «إِنَّا كُنَّا لَكُمْ» عربيهايي كه ميخوام قرآن است. «إِنَّا» را شما معنا كنيد. يعني ما، «كُنَّا» بوديم «لَكُمْ تَبَعا» (ابراهيم/21)، «لكُمْ» ميدانيد يعني چه؟ «تَبَع» يعني تابع، ما تابع شما بوديم. ما جاويد شاه گفتيم به اين روزگار افتاديم. ما تابع شما بوديم. ما بله قربانگوي شما بوديم. تو رييس بودي. تو رييس جمهور بودي. تو وكيل و وزير و سفير و نميدانم كدخدا و شوراي شهر و امام جمعه و قاضي و شهردار، تو رييس بودي و ما عقب تو آمديم. آنها ميگويند كه: مگر مجبورت كرديم! يعني تو نخ بودي، عقب سوزن! اخر نخ عقب سوزن چارهاي ندارد، بايد عقب سوزن برود، اما تو مثل نخ بودي. يعني اراده از خودت نداشتي. بله مسئولين در فساد سهم دارند. «اذا فسد العالِم فسد العالَم» عالِم فاسد شد، عالَم فاسد ميشود. مسئولين سهم دارند، اما تو مجبور نبودي.
در سوره ي فجر يك آيه داريم ميگويد: وقتي وضعش خوب است، ميگويد: «رَبِّي أَكْرَمَنِ» (فجر/15) خدا امسال به من اكرام كرده است، خدا مرا گرامي داشته است. وقتي وضعش بد است، ميگويد: «رَبِّي أَهانَنِ» (فجر/16) خدا امسال به من اهانت كرده است. ميگويد: «كلاََّ» يعني فكرت غلط است. «بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ» (فجر/17) گير در خودت است. پارسال به تو داديم، به يتيم ندادي. امسال از تو گرفتيم. اگر خدا به انسان نعمتي داد، و انسان آن نعمت را به جا مصرف نكرد، از او ميگيريم. پس گاهي ميگويند: خدا بود! خدا ميگويد: خودتي! به مسئولين ميگويند: تو بودي. ميگويد: بله من در فساد نقش داشتم. اما تو مجبور به پيروي از من نبودي. همان زماني كه تو عقب من ميآمدي، هزارها آدم بود كه عقب من نميآمد.
4- مخالفت همسر فرعون با نظام فرعوني
گاهي ميگويند: محيط! آقا محيط خراب است. خوب قرآن جواب ميدهد. ميگويد: محيط كه از زمان فرعون بدتر نبود. زن فرعون در خانهي فرعون بود. فرعون ادعاي خدايي ميكرد. ميگفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» (نازعات/24) اصلاً من پروردگار برتر هستم. اصلاً هركس هر عقيدهاي دارد بايد به اجازهي من باشد. «آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُم» (اعراف/123) شما حق نداريد قبل از اذن من ايمان بياوريد. عطسه و سرفهي شما بايد زير نظر من باشد. فرعون زور داشت، پول داشت، طاغوت بود. جنايتكار بود. خدا ميداند چقدر نوزاد بيگناه را كشت. چون به او گفته بودند: يك پسري به دنيا ميآيد، حكومت تو را زير و رو ميكند. دستور داد امسال هر زني پسر زاييد، بچه را بكشند. فرعون چقدر جنايت كرد! در همين خانهي جنايتكار خانمي بود، زن فرعون به نام آسيه، تحت تأثير محيط قرار نگرفت. اين يك مورد. اين براي زنش. مردش را هم براي شما بگويم. اصحاب كهف سورهاي در قرآن است، به نام سورهي كهف. فيلمش را هم تلويزيون جمهوري اسلامي نشان داد. چند تا جوانمرد گفتند: محيط فاسد است. همهي مردم، بتپرست و منحرف، ما بياييد از رفاه و خوشي شهر بگذريم. در غار و در بيابانها برويم و زندگي كنيم. اما تحت تأثير اين جامعهي فاسد قرار نگيريم. رفتند در غار زندگي كردند. پس مردش اصحاب كهف، زنش زن فرعون. محيط اثر دارد، اما محيط آدم را مجبور نميكند.
از طرف ديگر، محيط خوب، خانهي پيغمبر. حضرت لوط پيغمبر بود. حضرت نوح پيغمبر بود. دو زن در خانهي دو پيغمبر بدجنس درآمدند. كه خداوند فرمود: همهي كساني كه به تو ايمان آوردند، همه را نجات ميدهم، «إِلاَّ امْرَأَتَك» (هود/81) خانم تو بايد نابود شود. به نوح ميگويد: عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك» (هود/46) پسر نوح در خانهي نوح سر سفرهي نوح، غذا ميخورد. اما به حرف پدرش گوش نميدهد. ما داريم پسر آيت الله بد شود؟ بله باشد. آقا فلاني كه امام جمعه است. فلاني كه روحاني است. چرا پسرش بد شد؟ اين روحاني كه از حضرت نوح بهتر نيست. اصلاً ممكن است طرف خوب باشد، زنش بد باشد. ممكن است زن خوب باشد و مرد بد باشد.
5- چهارگونه خانواده در قرآن
ما چهار رقم زن و شوهر داريم. 1- زن و شوهري كه در خوبيها همفكر و همكار هستند. 2- همفكر و همكار هستند در بديها. 3- مرد خوب است. زن بد است. 4- زن خوب است و مرد بد است. هر 4 مورد هم در قرآن آمده است. اما آنجايي كه هردو همگام و همفكر در خوبيها هستند، «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ» (انسان/8) عليبن ابي طالب و فاطمهي زهرا (صلوات الله عليهما) پيغمبر و خديجه، ابراهيم و هاجر. در خوبيها همفكر هستند.
زن و شوهري كه همفكر و همكار هستند، در بد جنسي. باز قرآن ميگويد. اول ميگويد: «تَبَّتْ يَدَا أَبىِ لَهَب» (مسد/1) مرگ بر ابولهب. آخر آيه ميگويد: «وَ امْرَأَتُه» (مسد/4) خانمش هم بود. «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ» (مسد/4) يعني هم مرد بدجنس، و هم زنش بدجنس.
تكرار ميكنم شما بگوييد. زن و مرد هر دو همفكر و همكار در خوبيها. علي و فاطمه! هر دو همفكر و همكار در بديها! ابولهب و خانمش. مرد خوب است و زن بد، زن لوط و زن نوح. مرد بد است و زن خوب، آسيه زن فرعون. بنابراين هيچكس مجبور نيست. ميشود در خانهي خوب بد شد. ميشود در خانهي بد، خوب شد. اين كه حالا من در اين خانه هستم. همه اينطور هستند. پس من هم اينطور ميشوم. نخير! اين يك مورد.
بعضي وقتها به خانواده نسبت ميدهند. به خانواده و نياكان. ميگويند: «نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا» (لقمان/21) به بتپرستها ميگفتند: شما چرا بتپرست هستيد؟ ميگفتند: ما مقصّر نيستيم.نياكان ما بت ميپرستيدند. آقا چرا ازدواج نميكني؟ رسم ما اين است كه بايد چنين شود. خوب اين رسم را چه كسي گذاشت؟ نياكان! بسمه تعالي كار اين نياكان درست نيست. ما عقل داريم و دين داريم. هرچه عقل گفت و وحي گفت، تابع اين دو تا هستيم. «كِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِي» (بحارالانوار/ج10/ص159) پيغمبر فرمود: قرآن و اهل بيت. بسياري از آداب و رسوم نه در قرآن است نه در اهل بيت است. حتي گاهي وقتها درسهاي اخلاقي گفته ميشود، بعضي از اين افرادي كه عارف مسلك هستند. درس اخلاق ميگويد. هرچه نگاه ميكني، اين اخلاق كجا پيدا شد؟
يك كسي رفته بود يكجايي اخلاق ميگفت. ميگفت: آدم خوب است در خانهاش يك قبر داشته باشد، گاهي در قبر بخوابد و ياد قيامت بيافتد. خيليها هم نشستند و گريه كردند. من بعد از ايشان سخنراني كردم و گفتم: ببينيد آقا در قرآن آيه نداريم كه در خانهتان قبر باشد. اين براي «كتاب الله». هيچ كدام از چهارده معصوم ما هم در خانهشان قبر نبوده است. هيچ كدام از مراجع تقليد هم در خانهشان قبر نبوده است. بله ما زيارت قبور داريم. آدم بايد ياد معاد باشد. قيامت را فراموش نكند. قبول است. اما در خانهي ما قبر، پاي اين به كجا بند است؟ حالا شما عارف هستي و درس اخلاق ميگويي، حرفت به جايي بند نيست. بسياري از درس هاي اخلاق پايش به جايي بند نيست. حالا، من نميدانم الان هم در كتابهاي درسي قصهي موسي و شبان هست؟ (حضار پاسخ ميدهند بله) نيست. خوب الحمدلله برداشتند.
يك زماني قصهي موسي و شبان، قصهي موسي و شبان را هركس بلد است، نميخواهم بخواند. فقط هركس بلد است از برادرها دست بلند كند. هيچ كس نشنيده است؟ الحمدلله، خيلي خوب. يك چيز بيخودي بود، در كتابهاي درسي هم بود. آقا ميگويد: در اينترنت خواندم. بسمه تعالي بيخود نوشته است. اينترنت يعني ديوار شهر، هركسي ميتواند به ديوار شهر بنويسد، زنده باد، مرده باد! مگر هرچيزي در اينترنت ديدي حق است؟ مگر اينترنت نميتواند دروغ بگويد؟ آقا خودش به من گفت. ببينيد خودش مگر نميتواند دروغ بگويد؟ آدم لذت ميبرد. يك كسي بگويد: آقا مقصّر خودم بودم. اين سيگار به من داد. خوب مگر تو نخ بودي، كه مجبور بودي عقب سوزن بروي؟ آدم بودي. سيگار نميكشيدي.
ديروز يك كسي آمده ميگويد: حاج آقا! يك دعايي به من كن، من چشمم ناپاك است. دائم نگاه بد ميكنم. (خنده حضار) يك دعايي به من بكن. گفتم: شما هر نگاهي كه كردي 5 هزار تومان خودت را جريمه كن. يك 5 هزار تومان خودت را جريمه كني، ديگر تا آخر عمرت، به هيچ زني نگاه نميكني. خودت را جريمه كن.
آقا من ميخواهم صبحها از خواب بلند شوم، توجه كنيد. من صبحها ميخواهم از خواب بلند شوم، حال ندارم. نذر كن كه اگر از خواب بلند نشدي، مثلاً فلان مبلغ جريمه! يا فردا روزه بگيري. مثل فنر بالا ميپري. چطور اگر پرواز داشته باشيم، ساعت كوك كنيم بالا ميپريم. براي اينكه پول بليط ما از بين نرود.
اينكه بگويد: من داداشم اينطور بود. رفيقم اينطور بود. بله رفيق اثر دارد. محيط اثر دارد. پدر و مادر و اينها همه اثر دارند. بياثر نيستند. به يك ترياكي گفتند: چرا ترياكي شدي؟ گفت: امان از رفيق بد. بد يك خرده فكر كرد و گفت: ذغال خوب هم بياثر نيست. (خنده حضار) رفيق هم بي اثر نيست. محيط هم بياثر نيست. اما آنچه از همه اثرش بيشتر است، ارادهي خود شما است. آقا زمستان همهجا سرد است. اما ميليونها آدم از زمستان ميگذرند و سرما نمي خورند. خودش يك بلوز ميپوشد، در مقابل همه ي سرماها خودش را نگه ميدارد. ميشود انسان يك بلوز «وَ لِباسُ التَّقْوى» (اعراف/26) قرآن به تقوي لباس گفته است. اگر شما لباس تقوي را بپوشي،مشكل است. بله مشكل است. ولي ارزشش هم بيشتر است. به گردن پدر و مادر مي اندازند.
گاهي به گردن نياكان مياندازند. آداب و رسوم ما. بسياري از آداب را بايد شكست. در زمان شاه يك قوانيني براي دانشگاه حكومت مي كرد. دانشگاه بايد در شهرهاي بزرگ باشد. استاد دانشگاه بايد سنش مثلاً 55 سال باشد. زمان دانشگاه بايد شنبه تا چهارشنبه باشد. دانشگاه بايد مجّاني باشد. جمهوري اسلامي آمد، هم دانشگاه پيام نور و هم دانشگاه آزاد و چند تا دانشگاه درست شد، كه اينها گفتند: لازم نيست شنبه تا چهارشنبه باشد. ما ميتوانيم دانشجو بگيريم، پنجشنبه و جمعه. لازم نيست سن استاد 55 سال باشد. اگر حال درس دادن دارد، حتي 65 و 70 هم ميتواند درس بدهد، درس بدهد. لازم نيست دانشگاه در شهرهاي بزرگ باشد. شهرهاي غير بزرگ را هم ما ميتوانيم دانشگاه درست كنيم. لازم نيست سن دانشجو از كجا تا كجا باشد. هركس ميتواند سر كلاس بيايد درس را بفهمد، بفهمد. ما چه كار به سن او داريم؟ حالا يك كسي 50 ساله ميفهمد، يك كسي 25 ساله نميفهمد. هركس ميفهمد سر كلاس بيايد. ببين اين قيدها را جمهوري اسلامي برداشت. همينطور كه يك سري قيد را از دانشگاه برداشتند. اصلاً لازم نيست مجّاني باشد. همينطور كه پول ميدهد يك ماشين ميخرد، پول بده بيايد ليسانس بگيرد. كار به نرخش ندارم. من ضامن كسي نيستم. الآن بحث من اين است كه چه كسي خوب است و چه كسي بد. ميخواهم بگويم: يك قيدهايي زمان شاه روي دانشگاه بود، قيدهاي الكي! قيدها را برداشتند، چند ميليون ليسانس و فوق ليسانس به جمهوري اسلامي، اضافه شد. ما بايد يك سري از قيدها را برداريم.
به شيطان ميگويند: تقصير تو است. ميگويد: چرا؟ ميگويد: تو مرا گمراه كردي. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «فَلا تَلُومُوني» (ابراهيم/22) مرا ملامت نكن. «وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم» (ابرهيم/22) خودت را ملامت كن. من كه مجبورت نكردم. من وسوسهات كردم. ميتوانستي خودت را نگهداري. وسوسه كه اجبار نميآورد. به رفيقهايش ميگويند: تو بودي! «يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً» (فرقان/28)
كاش با فلاني رفيق نميشدم. «لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّكْر» (فرقان/29) رفيق من را خراب كرد. اصلاً به رفيقش ميگويد: عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنينَ» (سبا/31) اگر شما نبوديد، ما ايمان ميآورديم. «لَوْ لا أَنْتُمْ»، «أَنْتُمْ» كه ميدانيد يعني چه؟ «لَوْ لا أَنْتُمْ» اگر شما نبوديد، «لَكُنَّا مُؤْمِنينَ» ما ايمان ميآورديم. ميگويد: نخير! «بَل لَّمْ تَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» (صافات/29) خودتان دين نداشتيد. خودتان دين نداشتيد. اراده! اراده. گاهي وقتها ميگويند: آقا، در منطقهي ما اينطور بود. ما در يك روستايي بوديم. ما در يك شهري بوديم. در يك دبيرستاني بوديم. در يك ادارهاي بوديم. كه مجبور بوديم گناه كنيم. قرآن ميگويد كه: وقتي به افرادي ميگويند: چرا به اين روز سياه نشستي؟ ميگويد: والله ما در جايي بوديم مجبور بوديم. ميگويد: چه كسي مجبور بود؟ نميتوانستي هجرت كني؟ خوب انتقالي ميگرفتي از اين منطقه به منطقهي ديگر ميرفتي. از اين اداره، در اين اداره خلاف ميكني؟ برو يك اداره ي ديگر! جايت را عوض كن. مكانت را عوض كن. در يك مجلس گناه ميكني،بلند شو برو. چه كسي گفت: بنشيني؟ آيا زمين خدا بزرگ نبود، هجرت كني؟
6- مقايسه حضرت سليمان و حضرت ايوب
گاهي ميگويند: آقا پول نداشتيم. بيپولي ما را به گناه انداخت. ميگويد: حضرت ايوب، دو تا پيغمبر داريم. يكي در قلهي خوشيها و يكي هم در درّهي بدبختيها. پيغمبري كه از همهي پيغمبرها مرفّهتر بود، حضرت سليمان. پيغمبري كه همهي بلاها روي سرش ريخت، حضرت ايوب. كه ميگويند: فلاني صبر ايوب دارد. بس كه مصيبت ديد. خداوند به هر دو پيغمبر ميگويد: «نِعْمَ الْعَبْد» (ص/30) هر دو خوب بودند. يك چيزي ميگويم راحت گوش بدهيد. اگر شما صياد باشي، دريا شور باشد، يا شيرين ماهي ميگيري. اگر شما غواص باشي، دريا شور باشد يا شيرين لؤلؤ و مرجان درميآوري. اگر شما ناخدا باشي، دريا شور باشد، يا شيرين قايقراني و كشتيراني ميكني. يعني خودت بيعرضه هستي. صياد نيستي ميگويي: دريا شور است. من كتاب نداشتم. اينقدر آدم هست، كتاب نداشتند و مُلا و دانشمند شدند. حاج احمد آقا ميگفت: حضرت امام دويست تا كتاب بيشتر نداشت. هم رهبر شد و هم مرجع! محسن قرائتي ده هزار تا كتاب با كم زيادش دارد. هيچي نشده است. مُهر بزرگ كه آدم را نمازخوان نميكند. خودت بايد تصميم بگيري نماز بخواني. دو تا پيغمبر قلّهي رفاه و درّهي مشكلات خدا به هر دو ميگويد: «نِعْمَ الْعَبْد» اينها هردو صياد و غواص بودند. يعني در هر دو درياي شور و شيرين توانستند گليم خودشان را از آب بكشند.
7- ضعف اراده، عامل مشكلات و انحرافات انسان
خيلي خوب حرف امروزمان چه بود؟ آقاياني كه دير پاي تلويزيون آمدند بحث اين بود كه ما خودمان كمبود داريم، عيب داريم، اراده نداريم، ضعيف هستيم، نميخواهيم، تصميم نگرفتيم، ضعف خودمان را گردن اين و آن مياندازيم. ميگوييم: او بود. گاهي ميگوييم: بابا و ننه بود.گاهي ميگوييم: محيط بود. گاهي ميگوييم: معلم بود. گاهي ميگوييم: فضا بود. گاهي ميگوييم: مسئولين بودند. گاهي ميگوييم: خدا بود. گاهي ميگوييم: پيغمبر بود. ميگويد: هيچكس نبود. خودت بودي. خودت بودي. خودت بودي! تو اگر اراده داشته باشي، در همهي محيطها، يوسف اراده داشت گناه نكند. چقدر محيط بد، همهي درها را بستند. زليخا زن شاه، زن شاه عاشق شده و درها را بسته، قدرت دست زن شاه است. در يك لحظه گفت: بايد اين زندان برود. او را زندان كردند. اراده داشت گناه نكند. ما اگر اراده داشته باشيم، ميتوانيم تصميم بگيريم. گير در خودمان است. اگر كسي عيبي دارد، مقصّر اصلي خودش است. البته عرض كردم محيط و رفيق و دوست و كتاب و فيلم و صدا و سيما و جامعه و همهي اينها بياثر نيستند. اما نقش اول با خود شماست. شما خودت ميتواني، خودت ميتواني تصميم بگيري. ابراهيم يك نوجوان بود. «فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهيمُ» (انبيا/60) يك جوانمرد بود. يا نوجوان بود. اما تمام فضا بتپرستي بود. ابراهيم تنهايي تبر را برداشت و همهي بتها را شكست. پيغمبر يك نفر بود. تنهايي با همه مبارزه كرد. حضرت امام خميني يك نفر بود. كل رژيم شاه را برداشت. ما داريم آدمهايي كه اراده دارند، همه چيز را زير و رو ميكنند. و آدمهايي كه مثل فتيلهي چراغ اراده ندارند، پايينش ميكشي و بالايش ميكشي. اراده ندارد، عقب هر سوزني حركت ميكند. خودتي، خودتي، خودتي! مشكلات را گردن ديگران نگذار. پياز هم گران است، ميگويند: تقصير چه كسي است! بابا جان اين پياز فروش گران ميفروشد. بياثر نيست اما از نقش خودنان غافل نشويم.
خدايا به ما توفيق بده، ارادهاي به ما بده كه در راه حق مقاومت كنيم. بايستيم. حق و فكر حق، حرف حق، آدم حق، رهبر حق، كتاب حق، استاد حق، فيلم حق، ارادهاي به ما بده كه ما در راه مستقيم برويم. و دائم هم در نماز ميگوييم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» (فاتحه/6) يعني خدايا مواظب من باش، اين محيط و مسئول و استاد و شاگرد و دوست و «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ» يعني خدايا من را نگه دار از مرز خارج نشوم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»