بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بسم الله الرحمن الرحیم. چگونه ده ها هزار نفر برگشتند؟!! 1- فراموش کردن غدیر پس از رحلت پیامبر اگر کسی گفت یک بچه شیعه باید جوابش را بلد باشد. جوابش را از قرآن بگوییم. بالاخره درسهایی از قرآن است دیگر و من هم معلم قرآن می خواهم باشم. اول حساب کنیم که پسر پیغمبر باید خوب باشد، یا غیر پسر پیغمبر؟ کدام ها لازم تر است خوب باشند؟ همه باید خوب باشند، منتهی بین پسر پیغمبر و دیگران، کدام ها اولویت دارند که باید حتماً این ها خوب باشند؟ پسر پیغمبر! پسران پیغمبر در ماجرای یوسف! پسران پیغمبر یوسف را در چاه انداختند. وقتی پسر پیغمبر بیاید و بگوید که یوسف را باید حذفش کنیم. از جلوی چشم بابا باید حذفش کنیم. یا او را بکشیم، یا در چاه بیاندازیم. وقتی پسر پیغمبر این کار را می کند، خوب در غدیر خم که پسر پیغمبر نبودند. این یک مورد. دوم! دوم اینکه اگر کسی باید قدردانی کند، برادر مهم تر است که قدردانی کند یا غریبه ها؟ برادر در اولویت است. برادران یوسف برادر بودند گفتند یوسف نباشد. در غدیر خم برادر حضرت علی نبودند. اگر در قرآن دیدیم که برادر برادر را حذف می کند، پس راه باز می شود که آن هایی هم که برادر نیستند، علی را بگویند: حذف! سوم! از یوسف ذره ای لطمه ندیده بودند، آخر یوسف کاری به برادرها نداشت. با اینکه هیچ لطمه ای ندیده بودند، گفتند: حذفش کنیم. از حضرت علی(ع) در جبهه ها لطمه دیده بودند. «احقاداً بدریةً و خیبریةً و حنینیةً» حضرت علی(ع) در جبهه پدران مشرک این ها را کشته بود. 2- حسادت برادران یوسف به خاطر محبوبیت چهارم! به نوجوان رحم نکردند. خوب وقتی به نوجوان سیزده ساله رحم نکردند، به حضرت علی سی و چهل ساله حتماً رحم نمی کنند. اگر بنا بود رحمی باشد، خوب کاری ندارد. گیر چه بود؟ می گفتند: «احب» علت اینکه می گفتند یوسف را بکشید، یا در چاه بیاندازیم. می گفتند: «أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا» (یوسف/8) محبوب تر است. محبوبیت چیزی نیست. تاب پنجم. تاب محبوبیت نزد یک نفر را نداشتند. یعنی ما هم محبوب هستیم، منتها یوسف «أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا» تازه پدرشان یک نفر بود. محبوبیت نزد یک نفر را تحمل نکردند. چطور شما توقع دارید، حکومت حضرت علی را برای همه تاریخ و همه عصرها و نسل ها بپذیرند؟ انسان موجودی است که محبوبیت برادرش را نزد یک نفر تحمل نمی کند، چطور توقع داشتید حکومت امیرالمؤمنین را در طول تاریخ برای همیشه تحمل کنند؟ این خیلی مهم است. مشابه این بحث را تا به حال نشنیده اید. زیادی گوش بدهید. مسأله دیگر! مگر حالا یوسف محبوب بشود، کجا محبوب شده است؟ در کنعان! کنعان یک روستا است، وقتی ریاست یک روستا را تحمل نکنند، چطور می خواهید حضرت امیر(ع) را در غدیر خم که ریاست بر کل کره ی زمین است، قبول کنند؟ نمونه است. این ها قول دادند، حفاظت کنند. وقتی می خواستند یوسف را ببرند و در چاه بیاندازند، دو شعار دادند: «وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ» (یوسف/11) آیه دیگر «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (یوسف/12) ترجمه اش را هم بلد هستید. ما خیرخواهش هستیم. «نصح» یعنی خیرخواه، نصیحت یعنی کلمات خیرخواهانه! ناصحون یعنی ما خیرش را می خواهیم. «وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ» «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» ما قول حفاظت دادیم. این ها قول دادند و زیرش زدند، در غدیر خم گرچه بعضی «بخ بخ» گفتند و بیعت کردند، اما همه قول ندادند. یک مورد دیگر! الله اکبر از این قرآن! آقا بنده بیش از پنجاه سال است که طلبه هستم، اقرار می کنم که قرآن را نفهمیدم. صبح نگاه به قرآن می کنیم، یک چیز می فهمیم، چاشت یک چیز دیگر می فهمیم. فردا یک چیز دیگر می فهمیم. عین مهندس ها! امروز این رقم سالن می سازد، سالن بغلی را طور دیگر می سازد، سالن بغلی را طور دیگر می سازد، و لذا علامه طباطبایی، صاحب کتاب المیزان، فرمود: تفسیر قرآن دو سال به دو سال باید عوض شود. چون مرتب انسان یک چیز نو می فهمد. هفته گذشته من تصمیم گرفتم بحث خدمت در قرآن را ببینم. یک دور همینطور نگاه عبوری خیلی سریع به قرآن کردم. شاید پنج ساعت طول کشید. همه قرآن را یک نگاهی کردم. چون نخواستم بخوانم، همینطور نگاه کردم. بیش از دویست عنوان خدمت در قرآن پیدا کردم. گفتم عجب کتابی دارد می شود، خدمت در قرآن! خدمت به اهل، خدمت به نااهل، خدمت به مسلمان، خدمت به غیر مسلمان، خدمت به پدر و مادر، خدمت به همسر، خدمت به بچه، خدمت به جامعه، خدمت به حیوان، خدمت به درخت، خدمت در مقابل بی مهری، خدمت در مقابل توطئه، خدمت بی منت، خدمت سریع، دویست و پنج و شش عنوان گیرم آمد. اصلاً بهت زده شدم، با هر عینکی که به قرآن نگاه کنیم، موج می زند. خیلی غصه می خورم. ما هنوز مزه ی قرآن را نچشیده ایم. یک صلواتی بفرستید. خوب! این ها شب قول دادند و صبح در چاه انداختند. کسی که شب به پدرش قول می دهد، می گوید برویم و یوسف را ببریم ورزش و سالم می آوریمش. یک شبه فراموش کردند، پیغمبر که در غدیر خم گفت: علی! فرمود: علی! بعد از دو ماه و خرده ای فراموش کردند. اگر کسی یک شبه فراموش می کند، می شود بعد از دو ماه هم فراموش بکند. بنابراین ده دوازده دلیل ما داریم که هیچ مشکلی نیست که انسان یک مرتبه عوض بشود. 3- بازگشت قوم بنی اسراییل، در مدت چهل روز نمونه های دیگری را هم من دیشب نوشتم. حالا این ها در غدیر خم جمعی برگشتند. گاهی اوقات یک نفر تاریخ را عوض می کند. سامری مجسمه ساز بود، حضرت موسی به کوه طور رفت، سی شب تورات بیاورد. سی شب او چهل شب شد. در این ده روز، سه مسأله پیش آمد. یک رهبر نبود! البته رهبر شماره یک، رهبر شماره دو بود. حضرت هارون! موسی نبود. هنر هم بود، طلا هم بود. طلاها را از زنان و مردان جمع کرد و با طلا و زیورآلات یک مجسمه ای ساخت، طوری بود که باد که به مجسمه می خورد، صدا می کرد. مثل این سوت هایی که در زمین ورزش هست، فلزی است که صدا می کند. گفت: «هَـذَا إِلَـهُكُمْ» اصلاً خدای شما همین است. «وَإِلَـهُ مُوسَى» (طه/88) خدای موسی هم همین گوساله است. یک نفره توحید را تبدیل به گوساله پرستی کرد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) خداپرستان به سراغ گوساله پرستی رفتند. پشت کردید. یک نفر می تواند نقشه را عوض کند. یک نفر می تواند اثر بگذارد. انسان موجود خطرناکی است، هیچ کس به خودش اطمینان نداشته باشد. مؤمن، معتکف، روضه خوان، عالم، دکتر، مهندس، هیچ کس به خودش اطمینان نداشته باشد. انسان یک مرتبه عوض می شود. 4- درخواست بت پرستی پس از دیدن معجزه حضرت موسی خدا به موسی گفت: یارانت را بردار و ببر رو به دریا! حرکت کن که از شر فرعون نجات پیدا کنی. فرعون هم شنید، لشگر پشت سر اینها! یک مرتبه طرفداران موسی که رو به دریا رفتند دیدند، مقابلشان دریاست و پشت سرشان لشکر فرعون! گفتند: قرآن بخوانم…. «إِنَّا لَمُدْرَكُونَ» (شعراء/61) الان اینها دسترسی به ما پیدا می کنند. موسی گفت: «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي» (شعراء/62) بابا خدا گفته است برو، لابد یک کاری می کند. رفت کنار دریا و گفت: «اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ« عصا… این عصا عجب عصایی بود. به آب می زد خشک می شد، به خشک می زد، آب می شد. هر دو هم در قرآن هست. «اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ« آیه ی دیگر «اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ« (شعراء/63) بحر یعنی دریا، حجر یعنی سنگ! به سنگ بزن چشمه آب در می آید. به آب بزن دریا خشک می شود. آبها روی هم سوار می شود. عصایش را زد، آب های روی هم سوار شد، کف دریا خشک شد. «کالحجارة» داریم. در دعای سمات «کالحجارة» نه یعنی اینکه گلی بود. می گوید حالا دریا آب هایش پس برود، گلش را چه کنیم؟ می گوید: «کالحجارة» آن کسی که آب را روی هم سوار می کند، کفش را هم خشک می کند. از رودخانه عبور کردند، فرعون هم آمد، فرعون که وارد رودخانه شد، آب ها برگشت و فرعون غرق شد با لشکرش. «وَ جاوَزْنا بِبَني إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَق» (یونس/90) فرعون و لشکرش غرق شدند. آن طرف آب طرفداران موسی دیدند یک گروهی بت پرست هستند، گفتند: موسی! موسی! اینها بت پرست هستند. پس یک خدایی برای ما درست کن. قرآن بخوانم؟ از آن عربی آسان ها هست، بعضی از آیات قرآن را فارس ها هم می فهمند. « اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ» (اعراف/138) «اجْعَل» قرار بده! «لنا» برای ما! «إِلَـهًا» خدایی «كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ» همینطور که این ها یک خدایی، یک بتی دارند… ببین انسان چه آدم جانوری است. که اگر کج شد، چه می شود. الان دیدند که موسی با عصا دریا را خشک کرد. آن طرف دریا گفتند ما می خواهیم بت پرست بشویم. چه اشکالی دارد که در غدیر خم همه برگردند؟ پایشان از دریا که آن طرف رفت، یک مرتبه طور دیگر فکر کردند. انسان یک آدم عجیبی است. حالا گاهی بر می گردد از بدی به خوبی و گاهی از خوبی به بدی! مگر مردم ایران کم بودند که می گفتند: جاوید شاه! جاوید شاه! مگر همین ها نگفتند: مرگ بر شاه! مرگ بر شاه! یک نفس روح الله به این ها خورد، جاوید شاه مرگ بر شاه شد. این در راه حق! بت پرست بودند، اصلاً بت خرمایی داشتند، مقدار زیادی خرما را جمع کردند و هسته اش را گرفتند، خود گوشت خرما را خمیر کردند، یک بت خرمایی درست کردند، در مقابلش گریه می کردند، خدا می گوید: بابا خودت این را ساختی، گریه می کردند. قحطی شد، هر چه داشتند خوردند، گفتند برویم بت خرمایی را هم بشکنیم و آب بزنیم و بخوریم. آوردند تا تیشه بزنند، گفتند: بابا خداست. رفتند گفتند: گرسنه هستیم. خدا چیست؟ خرماست. اینکه یک مثل در بین ایرانی ها هست که می گویند: هم خدا را می خواهد هم خرما را! ریشه اش همین است. یعنی انسان موجودی است که از خداپرستی به خرماپرستی کشیده می شود. حالا! تاریخ می شود عوض شود. آقا نپرس چرا از حضرت علی(ع) برگشتند. از خدا برگشتند. به موسی! این آیه ی قرآن است. به موسی گفت: حرف های من نه تاریخ است که کسی شک کند، نه حدیث است که کسی شک کند. تاریخ را می گویند ممکن است دروغ باشد، حدیث را هم ممکن است بگویند حدیثش ضعیف باشد. متن قرآن است. در غدیر خم از حضرت علی برگشتن مهم نیست. در قرآن می گوید: از خدا برگشتند. گفتند: « اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ» به موسی گفتند یک بت درست کن. آن طرف آب! قرآن راجع به بنی اسراییل می گوید: «وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ» «وَيَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ» هم «وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ» است و هم «وَيَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ»! بعضی ها پیغمبرها را کشتند، خوب وقتی پیغمبرها را کشتند، پسر پیغمبر را هم می کشند. در قبرستان بقیع یک گریه رد می شد! یک نفر به ذهنش آمد و گفت آقا! اینجا چهار امام خوابیده است. نباید این گربه یک طوری باشد که از نزدیک قبر آن ها نرود؟ گفتم: بابا! سم اسب روی سینه امام حسین گذاشتند، گربه که چیزی نیست. شما زندگی انسان خیلی به هیچ… فلذا خیلی مهم است. راجع به اینکه انسان عاقبتش به خیر باشد. در کربلا یزیدیان نماز جماعت خواندند. ولی امام حسین(ع) را هم کشتند. 5- واقفیه، در زمان امام رضا(علیه السلام) ما یک گروه داریم به نام واقفیه! یعنی تا امام هفتم را قبول دارند. سر امام رضا(ع) ایستاده اند. واقف یعنی توقف! چرا ایستادید؟ چون نماینده امام هفتم… شخصی بود نماینده امام هفتم، خمس و زکات و پول ها را جمع می کرد، که به امام برساند، امام هفتم که شهید شد، دید حالا باید پول ها را به امام رضا(ع) بدهد، گفتند: نه! تمام شد دیگر! اصلاً زیر امامت زدند برای اینکه پول ها را ندهند. به نام واقفیه! البته در جمهوری اسلامی ما هم واقفیه هست. امام خمینی(ره) را قبول دارد، به مقام معظم رهبری که رسید، نق می زند. این ها واقفی ها هستند. یعنی امام کاظم را قبول دارد، به امام رضا(ع) که می رسد، می ایستد. بعضی خانم ها همه ی اسلام را قبول دارند، به حجاب که می رسند، می گویند: حجاب را من قبول ندارم. نماز می خوانم، روزه می گیرم… اینها واقفیه ها هستند. نمی شود گفت که من سه تا لاستیکم سالم است، حالا این یکی را بگذار پنچر باشد. آقا نمی رود. نمی رود. اگر طناب چهل متری یک وجبش هم پوسیده باشد، شما به آب نمی رسی! پرسید آقا چرا نمازخوان ها عقب هستند؟ گفتم برای اینکه نمازخوان ها چرخ «واعبدوا» را بادش می کنند، «واعبدوا» «اقیموا الصلاة» چرخ «واعلموا» را پنچر گذاشته اند. درس نمی خوانند. در قرآنی که می گوید: «واعبدوا» می گوید: «واعلموا» هم می گوید: نماز بخوان! هم می گوید: درس بخوان! اما ما نماز می خوانیم ولی درس نمی خوانیم، خوب رفوزه می شویم. یک عده هم «واعلموا» را کارش دارند «واعبدوا» را کاری ندارند. باید با هم باشند. سوزن و نخ با هم می دوزد. سوزن خالی خون می اندازد. اگر آموزش و پرورش ما، دانشگاه ما، حوزه ما، تربیت معلم ما، اگر علم و تقوا با هم بود، مفید است. اگر علم و تقوا با هم بود، این مفید است. دیروز یک دانشگاه بودم به من گفتند: اساتید موتور هواپیما می سازند. گفتم: الحمدلله! دست شما درد نکند. ولی موتور هواپیمای شما ارزش دارد. چون دیگران هم موتور هواپیما می سازند برای اینکه غزه را بمباران کنند. ساختن موتور جای دیگر هم هست. ما باید یک کاری کنیم که علم ما در راستای ظالم کوبی، مظلوم یابی، دفاع از محرومین، حمایت از حق باشد. یعنی موتور هواپیما ساختن به خودی خود ارزش ندارد. مثل چاقو، از این چاقو چه استفاده ای می کنیم؟ باید همراه با درسمان معنویت، تقوا اضافه شود. اصلاً معنویت قبل از درس است. شما اگر خواسته باشید ظرفی را آب کنید، ائل ظرف را می شویید و بعد آب می کنید. قرآن اول می گوید: ظرفت را بشوی، «یزکیهم» بعد می گوید: شیرش کنید «یعلمهم». چون اگر ظرف نشسته باشد، یعنی اگر در یک حوضی گربه مرده باشد، هرچه بیشتر آب کنی، گربه مرده آب را بدتر می کند. البته یکجای قرآن «یعلمهم» اول است. این را هم می گویم چون معلم قرآن هستم، شما هم سر کلاس قرآن هستید، یکبار اول «یعلمهم» می گوید، بعد «یزکیهم» را می گوید. ولی سه بار اول می گوید: «یزکیهم» بعد می گوید: «یعلمهم». این را ما بررسی کردیم فهمیدیم آن مرتبه هم که اول «یعلمهم» گفته، برای خدا نیست. برای حضرت ابراهیم است. ابراهیم در دعا گفت: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً» (بقره/129) خدایا بعد از من به اینها پیغمبری بده. خدا گفت: به اینها می دهم، نه آنگونه که تو گفتی. تو گفتی: پیغمبری بده, «یعلمهم و یزکیهم» من پیغمبری می دهم «یزکیهم و یعلمهم». پیغمبر از این طرف دعا کرد، خدا از این طرف مستجاب کرد. گاهی هم صلاح از این طرف است. می گفت: حرم امام رضا رفتم. گفتم: یا امام رضا! ما سه حرف بیشتر نداریم. 1- مغازه و سرمایه 2- خانه و زندگی 3- زن و بچه. می گفت: ما از این طرف به امام رضا گفتیم، امام رضا از آن طرف گوش داده است. ما از این طرفی به امام رضا گفتیم، امام رضا از این طرف گوش داد. البته باید هم از آن طرف گوش بدهد. یک کسی خدمت حضرت آمد گفت: فقیرم! گفت: برو داماد شو. گفت: به! ندارم بخورم. گفت: برو ازدواج کن وضعت خوب می شود. (باقی اش را نمی گویم…. نه می گویم فوق آقای متوسل پاک می کند.) زن گرفت گفت: وضعم خوب نشد. گفت: دو تا بگیر. (خنده حضار) مصاحبه کنید در خیابان. اگر یک نفر را پیدا کردید، از باب نمونه روی کره زمین یک نفر را پیدا کنید که بگوید: آقا من قبل از ازدواج وضعم بهتر بود. تمام آدم ها بعد از ازدواج وضعشون بهتر می شود. خدا می گوید: چرا بچه هایتان را از ترس خرجی می کشید. «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُم» (اسراء/31) «نرزقهم» جلو است و «ایاکم» بعدش است. یعنی من از صدقه سر بچه به تو هم می دهم بخوری. از صدقه سر مزرعه، درخت های جوی ها سبز می شود. اگر این جوی که آب را به مزرعه می برد، نبود مردم می شستند بول می کردند. اینکه آب را رد می کنند، صدقه سر اینکه این جوی آب را می خواهد در مزرعه برساند، خود درخت های کنار جوی هم سبز می شود. گاهی وقت ها از صدقه سر بچه، پدر و مادر هم می خورند. یکوقت نگوییم: من خرجی ات را دادم. اگر من نبودم اصلا خدا به تو نمی داد. نگویید در غدیر خم چرا برگشتند؟ از علی برگشتند، از خدا برگشتند. یک کسی به آیت الله العظمی گلپایگانی گفت:آقا امضای شما را جعل کردند. گفت: مرا هم جعل کردند. یک کسی رفته جایی گفته: من گلپایگانی هستم. وقتی دست از خدا کشیدند و سراغ گوساله رفتند، دست از علی هم بکشند. چیزی نیست. 6- ماجرای طالوت و کوتاهی در انجام دستورات نزد پیغمبر آمدند گفتند: ما می خواهیم بجنگیم یک فرمانده نظامی می خواهیم. «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكا» (بقره/247) شما اگر می خواهید بجنگید و مشکل شما فرمانده نظامی است، از این معلوم می شود انبیاء فرمانده کل قوا هم بودند. که فرمانده نظامی را از پیغمبرشان می خواستند. گفتند: تو یک سرتیپی و سرهنگی برای ما بفرست. تا گفت: طالوت، گفتند: نه ما طالوت را قبول نداریم. او جیبش خالی است. فرمانده نظامی باید مغز و بازو داشته باشد، مغز برای طراحی و بازو برای جنگ است. چه کار به جیبش دارید؟ گفتند: نه ما نیستیم. در همین قرآن داریم که بنی اسرائیل اول گفتند: یک کسی را تعیین کن و وقتی تعیین کردند گفتند: قبول نداریم. اشکالی ندارد! پیغمبر را هم تعیین کنید، و بعد هم بگویند: قبول ندارند. از این انحراف ها وحشت نکنید. خوب این انحراف ها وحشت نکنید. خود ما چقدر غر زدیم. یک مقدار هم از قول خودمان بگوییم. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) 7- فراموش کردن وعده هایی که به خدا داده ایم عروس و داماد ازدواج می کنند. «فَلَمَّا تَغَشَّاها» عروس و داماد کنار هم می خوابند و پتو روی خودشان می کشند. «حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً» زن باردار می شود. «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ» وقتی بچه سنگین شد و دیگر پا به ماه شد و پیداست که دیگر جدی حامله است, دعا می کنند. «دَعَوَا اللَّهَ» می گویند: خدایا «رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً» اگر اولاد صالحی به ما بدهی «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» (اعراف/189) ما شکر می کنیم. « فَلَمَّا ءَاتَئهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكاَء» (اعراف/190) وقتی خدا اولاد صالح می دهد می گوید: نه! نمی خواهد نماز بخوانی برو درست را بخوان. مدرکت مهم است. نمی خواهد شیخ شوی. همین آقا و مادری که می گوید: برو درست را بخوان، نمی خواهد مسجد بروی. همین خانم همان کسی است که وقتی بچه در شکمش بود، گفت: خدایا اگر اولاد صالحی بدهی، «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» ما شکر می کنیم. « فَلَمَّا ءَاتَئهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَكاَء» طور دیگری می شویم. خود انسان هم برمی گردد. پقدر تا به حال قول دادیم و برگشتیم؟ شخصی به نام ثعلبه نزد پیغمبر آمد و گفت: من می خواهم کشاورزی ام را توسعه بدهم. دعا کن! حضرت فرمود: تو همین مقداری که هستی بس است. اصرار کرد! فرمود: صلاح تو نیست. گفت: شما دعا کن. دعا کرد و وضعش خوب شد و مدینه جایش تنگ شد و بیرون مدینه رفت کشاورزی را توسعه داد و مسئول زکات رفت از او زکات بگیرد. گفت: ما زکات نمی دهیم. قرآن می گوید که «فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُوا» بعضی دانشجوها روز اول همه با حجاب خوب می روند، یک تسبیح دستشان است، «اللهم صل علی محمد و آل محمد» «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، «فَلَمَّا تا وارد کنکور شد، همه چیز عوض می شود» ما خودمان هم همینطور هستیم. «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ» (عنکبوت/65) سوار کشتی می شود، موج می آید، «دَعَوُا اللَّـهَ» «یا الله»، «یا الله»، «یا الله» «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» جفتک می زند. تا کشتی اش به ساحل رسید، اصلاً چه خدایی چه «یا الله» انسان زود چپه می شود. هم خودش چپه می شود، هم کسی چپه اش می کند. هم تاریخ او را عوض می کند. پول آدم را عوض می کند. حدیث داریم اگر با کسی رفیق هستی، نگو رفیق ام خوب است یا نه؟ اگر رفیقت رئیس شد، یک دهم رفاقت قبلش را حفظ کرد، معلوم است که «لیس بصدیق سوء» حدیث می گوید این آدم خوبی است، یعنی ریاست صد در صد رفاقت را از بین می برد. پریروز جایی دو تا آخوند بودیم، من گفتن شما بفرمایید جلو، او گفت: نخیر شما بفرمایید جلو، به مردم گفتم: مردم! علت اینکه ما به هم تعارف می کنیم می دانید چیست؟ پیشنمازی! نه پول در آن است و نه پست! اگر هر دو کاندیداهای ریاست جمهوری بودیم، معلوم نبود که چه می شد. کاندیدای شورای شهری ونماینده مجلسی معلوم نبود که چه می شد. چون پیشنمازی است، حالا یک قدم جلو، یک قدم عقب! این یک قدم ها چون چیزی در آن نیست، دعوا نیست. یک کسی می گفت: من هیچ وقت در عمرم با خانمم دعوا نکردم. گفتم: مگر می شود؟ گفت: هر وقت من می روم خانه خانم نیست و هر وقت خانم می رود خانه من نیستم. گفت: خوب پس دعوا نمی شود. همه دعوا سر پول و پست است. ده ها هزار نفر خودشان را کاندیدا می کنند برای شورای شهر، برای نمایندگی مجلس، هر پست عنوان داری. ده ها هزار نفر، همه هم می گویند: وظیفه شرعی احساس کرده اند. خوب حالا از این ده ها هزار نفر، هزار نفر، پانصد نفر می روند و مسئول می شوند. به هر کدامشان می گویی بیا و حالا راجع به نماز صحبت کن، می گوید: حالا گرفتارم، خدا می داند که من گرفتار هستم. انسان موجود عجیبی است. آدم خودش هم خودش را نمی شناسد. فکر نکنید که انسان خودش را می شناسد. انسان گاهی خودش هم خودش را نمی شناسد. عجب! من این بودم! با یک فیلم، با یک تلفن تهدید! با یک تشکر! یک تشکر کسی را عوض می کند، یک توبیخ کسی را عوض می کند. یک عزل و نصب آدم را عوض می کند. انسان موجود خطرناکی است. تولد امام هادی بحث را گوش می دهید. امام هادی… دیشب من دیدم، قبلاً خوانده بودم، اما توجهم برای دیشب است. زیارتی دارد امیرالمؤمنین برای غدیر خم… چون امام هادی پانزده ذی الحجه است، غدیر خم هجده ذی الحجه، سه روز بین تولد امام هادی و غدیر خم فاصله است، دیدم که نوشته است، زیارت غدیر… الله اکبر! خواهش می کنم هر کس با عربی آشناست، استاد معلم مربی، طلبه حتماً این را بخواند روز عید غدیر! یک زیارت طولانی هم هست. شاید نیم ساعت طول بکشد. در این زیارت حدود پنجاه آیه قرآن است. یعنی هر چه را که امام هادی می خواسته است، در قالب زیارت ها گفته است. و این صحنه برای خود ما هم یک درسی شد. بعد از شهدای مکه، چهارصد شهید، یک کنگره ای بود در آفریقا ما رفتیم سخنرانی کنیم، از همه ی کشورهای آفریقایی و غیر آفریقایی جمع شده بودند، سالنی دو سه برابر اینجا با کم و زیادش بود. گفتند کسی علیه سعودی حق ندارد حرف بزند. چون سعودی به همه آخوندها پول می دهد. اصلاً ما هم آمده بودیم که بگوییم سعودی ما را کشت. حرف نزدن یعنی چه؟ شب نشستم و با خودم فکر کردم که … حرف با این ها نزن. یک گنبد خضراء، گنبد سبزی بود، قبر پیغمبر! بزرگ! به یک نفر گفتم تو فردا این را بردار و همینطور بالای سر من نگهدار. همینطور بایست. گفت: چرا؟ گفتم: تو بایست باقی اش با من! این برداشت و این را نگه داشت و من وقت سخنرانی ام که شد، رفتم و گفتم: آقا من با شما حرف نمی زنم. من با پیغمبر حرف می زنم، پشتم را به مردم کردم و آن وقت زیاتنامه خواندم. «السلام علیک یا رسول الله…» یا رسول الله! گفتی ظلم نکنید، زیر بار ظلم نرو، بلند شو و ببین که مسلمانان چقدر مظلوم هستند. یا رسول الله گفتی روی پای خودت بلند شو، بلند شو و ببین سنگ های قبرت هم از خارج می آید. یا رسول الله تو گفتی نمی دانم چه، «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ» (انفال/60) بلند شو و ببین مسلمانان از دشمن خدا می ترسند. تو گفتی: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ« (فتح/29) بلند شو و ببین «أَشِدَّاءُ عَلَى الْمسلمین رُحَمَاءُ بین الکفار» آقا پشتم را به این جمعیت کردم، یک سی چهل آیه را به هم گره زدم، «السلام علیک یا رسول الله… بلند شو و ببین… بلند شو و ببین…» آقا جلسه متحول شد، چه افرادی گریه کردند. بعد از جلسه سر من ریختند، ببوس! همان هایی که گفتند: کسی علیه سعودی نباید حرف بزند. پشتم را کردم و با کمک آیات قرآن، یک زیارتنامه درست کردم، تمام جنایات و ضعف های امت اسلامی را… «السلام علیک یا رسول الله… در قرآن گفتی این… ما این هستیم. در قرآن گفتی این… ما این هستیم. در قرآن گفتی این… ما این هستیم. یا رسول الله در قرآن گفتی: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ«، بلند شو و ببین نماز مسجد الحرام «و لا تَنْهَى عن الْفَحْشَاءِ و لا عَنِ َالْمُنكَرِ« نماز جماعت دو میلیونی می خوانند، بالاترین منکر هم کشتن مسلمانان غزه و فلسطین و لبنان و عراق و افغانستان است. بزرگترین منکر کشتن مؤمن است. این نماز جماعت دو میلیونی حتی سبب عطسه یک گربه نمی شود. تا چه برسد که جلوی منکر را بگیرد. یا رسول الله یا نعوذ بالله دروغ گفتید، یا معلوم می شود این مسلمانان نمازشان گیر دارد. نمازشان چه اشکالی دارد؟ جمعیت که دو میلیون است، همه هم پولدار هستند، بلندگوها هم سالم است، پیشنمازش هم حافظ قرآن است، سنگش مرمر است، آبش زمزم است، پس چرا نماز گیر ندارد؟ پیشنمازش مهدی(عج) نیست. اگر پیشنماز امام زمان(ع) بود، «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ« (عنکبوت/45) یک نماز عید خواندند پیشنمازش مفتح بود، بعد از آن نماز شاه کنده شد. اگر پیشنماز… در اسکناس یک نخ است، آن نخ ارزش می دهد. اگر پیشنماز دنبال امام معصوم برویم همه چیزمان درست می شود. خدایا هر چه به عمر ما اضافه می کنی، به ایمان و علم و عمل و اخلاص و عمق برکت کار ما بیفزا. ما را نسبت به خون شهداء و خدمات نیاکان خائن قرار نده. قلب امام زمان را از ما راضی بفرما! بار دیگر از تک تک کسانی که در این مسابقات فرهنگی درسهایی از قرآن در این بیست و سه سال، در این سال ها کمک کردند، شرکت کردند، برنده شدند، که شما از برندگان هستید، تشکر می کنیم. این برندگی شما به لوحی نیست که ما به شما می دهیم. برندگی شما به این است که شما با قرآن آشنا بشوید. اگر با قرآن آشنا شوید، چیزی دیگر در نزد شما مزه نمی کند. ما اگر مزه قرآن را بچشیم، چیزی دیگر… موسی چون شیر مادر را خورد، بعد که از آب او را گرفتند، هر دایه ای را به او دادند، دیگر سینه دایه را نمی مکید. یعنی چه؟ یعنی کسی که به سینه مادر چسبید و از شیر مادر خورد، دیگر شیر دایه ها مزه نمی کند. ما هنوز به قرآن نچسبیده ایم که شیر قرآن را بمکیم. وگرنه هیچ چیزی نزد ما مزه نمی کند.