بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
کمبود دنیا چیست؟ هواپیما کم دارد یا بمب اتم کم دارد؟ مترو کم دارد؟ فرودگاه کم دارد؟ مهندس و دکتر کم دارد؟ در تکنولوژی ضعیف هستیم. الان اگر با شما مصاحبه کنند، بالاخره کمبود دنیا چیست؟ آن چیزی که محسوس است، این است که دنیا هر چه علم و صنعت و تکنولوژیاش پیش میرود، آرامشش پیش نمیرود. یعنی اضطراب، استرس، بالارفتن طلاق، سوء ظن، حمله، توحش، قتل عام، یعنی دنیا دارد به سمت یک، تمدنی که باید گفت در خیلی از کشورها توحش است.
به مراتب قسمتهایی از کرهی زمین الان از جاهلیت صدر اسلام، روسیاهتر است. در زمان جاهلیت دختر را زنده به گور میکردند. حالا یک کسی زنش دختر زایید، به خاطر عقیدهی غلطی که داشت، عربیهایی که میخوانم قرآن است. «ظَلَّ وَجْهُهُ» (نحل/58) سیاه میشد از غصه، که زنش دختر زاییده است. «أَيُمْسِكُهُ عَلَىٰ هُونٍ» (نحل/59) دختر را با ذلت نگهداریم «أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ» زنده زنده زیر خاکش کنی. یعنی بالاخره هر غلطی میکرد، راجع به دختر خودش بود. کاروان عروسی را بیخود و بیجهت بمباران نمیکرد. صد رحمت به گور پدر جاهلیت. در جاهلیت یکی، یکی میکشتند. حالا بمباران میکنند. در جاهلیت دختر را زنده در گور میگذاشتند، الان وقتی بمباران میکنند، دختر و پسر، پیر و جوان، همه با هم زیر خاک میروند. به هر حال یک جاهایی باید گفت که دنیا دنیای… چه تعبیری باید کرد، نمیدانم چه تعبیری، باید گفت یک قسمتهایی از دنیا دیوانهخانه است. یک قسمتهایی توحش است. یک قسمتهایی راکد و ساکت است. چند هزار نفر مکه از دنیا رفتند، سازمانهای بین الملل یک عطسه نکردند. یک عطسه! البته من خوشحالم که نسل نو میفهمد که آمریکا کیست؟ میفهمد این علمهایی که ما دلمان میخواهیم کتابهای آنها را ترجمه کنیم، دلمان میخواهد و به آنها چشم دوختیم، اینها چه کسی هستند. چند هزار نفر کشته بشوند، اینها یک تکانی به ابرویشان ندادند. اینها بین الملل هستند. ولشان کنیم و به سراغ دین خودمان برویم. قرآن میگوید اگر آرامش میخواهید به چند چیز است. من ابزار آرامش را اینجا ده دوازه موردش را نوشتهام. پس موضوع بحث ما آرامش برای بشریت است.
بسم الله الرحمن الرحیم. درسهایی از قرآن. موضوع: آرامش!
1- ایمان به خدا، عامل آرامش در سختیها
اولین چیزی که به انسان آرامش میدهد، ایمان به خداست. ایمان و یاد خداست. عزیزی در مکه جان میدهد. پدر، عمو، برادر، دایی، برادر خانم و شوهر است. چه چیزی این را نگه میدارد. قرآن میگوید به شما بگویم. «وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا» (نساء/100) کسی که اگر از خانهاش برای سفر الهی حرکت کند و هجرت کند، و مرگ او برسد، اجرش با خداست. یعنی این حرام نشده است. بله یک کسی ممکن است یک جای دیگر جان بدهد، حرام شود. خیلیها یک جاهای دیگری جان میدهند. حرام میشوند. امام این «مُهَاجِرًا إِلَى اللَّـهِ» در راه خدا حرام نشده است.
فرعون با لشکرش به دنبال موسی رفتند. جلو دریا بود، پشت سر لشگر فرعون. یاران موسی گفتند: به ما رسیدند. الان اینها ما را دستگیر میکنند. چون پشت سرمان لشگر است و در مقابل ما دریا! این خیلی وقت… حضرت موسی در قرآن میگوید: «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» (شعراء/62) خدا با ما است. خدا به او گفت: برو لب دریا و عصایت را به دریا بزن. قرآن بخوانم؟ «اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ» (شعراء/63) «اضْرِب» یعنی چه؟ بزن! «بِّعَصَاكَ» یعنی، عصا! «الْبَحْرَ» یعنی دریا. عصایت را به دریا بزن. موسی عصایش را به آب زد، آبها روی هم سوار شد، کف دریا خشک شد، موسی حرکت کرد.
تمام مسؤولین مملکتی خواب بودند. شنهای طبس طرح آمریکا را خنثی کردند. هلی کوپترها پایین افتادند. یک وقتی میگفتند: شما که حریف شاه نمیشوید که مرگ بر شاه میگویید! شاه قوای مسلح دارد. یک مرتبه یک بسیج، که ساعتی هم که بحث پخش میشود، ایام و روز بسیج، یک بسیج سبز میشود و از صفر شروع میکند و الان یک لشکر مهم میشود. از همین بچههایی که آدم فکر نمیکرد و همین جوانها.
خدا به نوح گفت: «واصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا» (هود/37) من زیر چشم تو را دارم و تو را میبینم. ای نوح! یک کشتی بساز. نوح هم شروع کرد به کشتی ساختن. قرآن میگوید: «وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُوا» (هود/38) هر دستهای که میآمدند، از روبرو بروند، میگوید: «كُلَّمَا» یعنی استثنا هم نداشت. هر کس از کنار نوح رد میشد، یک متلکی میگفت. میگفت: آ نوح!!! مثل اینکه پیغمبریات گل نکرد، به نجاری افتادی؟ یک نفر گفت: ای نوح آخر کشتی را هر عاقلی کنار دریا میسازد که هلش بدهد و در آب برود. آخر تو وسط کویر این کشتی را میسازی با چه وسیلهای میخواهی این کشتی را ببری در دریا. دریا که نزدیک اینجا نیست. هر کسی یک متلک میگفت. ولی آن چیزی که آن روز نوح را نگه داشت، این بود که خدا گفته بود، «بِأَعْيُنِنَا» زیر نظر من هستی. اگر در دستت طلاست، همهی دنیا هم شعار بدهند، سفال است، سفال است، سفال است، سفال است، بگو تا خسته شوی. وقتی انسان یقین دارد، در دستش طلاست. همهی دنیا هم شعار بدهند، مقاومت میکند. من خدا دارم، حالا این مسخره میکند، مسخره کند. به نماز من، به حجاب من، ممکن است، پوزخندی بزند. بزند ما کاری نداریم. مقاومت میکنیم.
2- ایمان، عامل مقاومت در برابر تمسخر و توهین مخالفان
در سورهی ویلٌ مطففین! میگوید بچههای حزب اللهی، خودشان را برای چهار متلک آماده کنند.
چهار متلک از مجرمین نثار مؤمنین! هر چهار متلک هم با هم در قرآن آمده است. سورهی ویلٌ مطففین است. این کلمات را میفهمیم، قرآن میگوید: «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا» یعنی کسانی که مجرم و گنهکار هستند، «كَانُوا» برنامهشان این است. «كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا» از دست مؤمنین، «يَضْحَكُونَ» (مطففین/29) میخندند. «أَجْرَمُوا»ها به «آمَنُوا»ها «يَضْحَكُونَ» میخندند. ممکن است شما خواسته باشی که تقوا داشته باشی، پوزخندی هم به شما بزنند. باشد. متلک دوم، «وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ» (مطففین/30) وقتی میآیند از کنارشان «مَرُّوا بِهِمْ» مرور کنند. از بغل شما که رد میشوند، «يَتَغَامَزُونَ» غمزه میآیند و چشمک میزنند. «وَإِذَا انقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمُ» وقتی برمیگردند کنار تیپ و باند خودشان، « انقَلَبُوا إِلَىٰ أَهْلِهِمُ»، سراغ اهل و باند خودشان میروند. «انقَلَبُوا» برمیگردند، اما «فَكِهِينَ» (مطففین/31) فکاهی میگویند. جُک میگویند. کاریکاتور میکشند. طنز درست میکنند. «وَإِذَا رَأَوْهُمْ» وقتی از دور هم. «قَالُوا» میگویند، چه میگویند؟ «إِنَّ هَـٰؤُلَاءِ» میدانی اینها چه هستند؟ «إِنَّ هَـٰؤُلَاءِ لَضَالُّونَ» (مطففین/32) اینها منحرف هستند. چهار تا متلک میگویند. «يَضْحَكُونَ» میخندند. «يَتَغَامَزُونَ» غمزه میآیند. «فَكِهِينَ» فکاهی میگویند. «لَضَالُّونَ» امّل میگویند.
به پیغمبر گفتند: پول میخواهی، مسکن میخواهی، همسر میخواهی، هر چه میخواهی به تو میدهیم. دست از پیغمبریات بردار. فرمود: اگر ماه در دست راستم باشد، خورشید در دست راستم باشد، ماه در دست چیم باشد، ذرهای عقب نشینی نمیکنم.
شما نگاه کنید کشوری که در مقابل آمریکا ایستاده است، میگوید من مذاکره نمیکنم، با کشوری که نوکر آمریکا است. کدامها در دنیا عزیز هستند؟ الان کشورهای تابع آمریکا مثل دُم سگ هستند. سگ چطور دمش را هر طور بخواهد تکان میدهد؟ سگ هر طور که بخواهد دمش را تکان میدهد. پادشاه هستند، رئیس جمهور هستند، اما مثل دُم سگ هستند. عقب حرکت آمریکا هستند. به خواست آمریکا بلند میشوند. اما جمهوری اسلامی، با همین بسیجش… اول هم بنیصدر به ما میگفت بسیج ناشی! یک مشت بچههای عوام هستند، چیزی سرشان نمیشود. آن کسی که خودش را پروفسور خیال میکرد، ذلیلانه با تغییر لباس و تغییر قیافه فرار مرد و وابسته به فرانسه شد، و این بچههای ناشی الان موشکشان، آمریکا و اسراییل را تکان میدهد. ناشیها متخصص شدند، متخصصین فراری شدند. آنچه ما را نگه داشته است، ایمان به خدا و یاد خداست.
3- جان دادن در راه خدا، همراه با آرامش و اطمینان
روز عاشورا علی اصغر روی دست پدر بود. تقاضای آب کرد، حرمله که لعنت خدا بر او باد، تیز زد و گلویش پاره شد. خوب پدر امام حسین(علیهالسلام) مهمان، ما در تاریخ نداریم که مهمانی دوازده هزار دعوتنامه داشته باشد. روی کرهی زمین یک مهمان بود که دوازده هزار نامه دعوت داشت. و در تاریخ نداشتیم که مهمانی در بین دو نهر آب تشنه شهید بشود. نداشتیم بر جنازهی شهیدی اسب بدوانند. نداشتیم بعد از اینکه شهید شدند، خیمههایشان را هم آتش بزنند، همه جنایتی کردند، اما بالاخره یزیدیها نامی از ایشان نیست. امام حسین(علیهالسلام) میلیونی مسافر پیاده روی دارد. «أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) وقتی خون علی اصغر ریخت، امام حسین(علیهالسلام) فرمود: خدایا! آسان است، چون تو میبینی.
ما وقتی بدانیم مردم میبینند، دلگرم میشویم. شما اگر خودت شیرجه بروی، زود سرت را بیرون میآوری. اما اگر گفتی بشمر ببین چقدر زیر آب هستم. یک! دو! زیر آب میروم. آن هم بیرون ساعت میگذارد و میشمرد. شما هر چه بتوانی تحمل میکنی؟! چرا؟ چون میگویی، بیرون دارد میبیند. دارد میشمرد. اگر بدانی میبینند و میشمرند و حساب میکنند، این سختی را زیر آب خودمان تحمل میکنیم. خدا میبیند، و میشنود. شما اگر بدانی خدا میبیند چرا رکوعت را «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله» بابا خدا دارد میبیند. «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله»، «سمع الله لمن حمده»، «الله اکبر» آرام نماز میخوانی، خدا دارد میبیند. چطور زیر آب چون میدانی دارند میبینند، طولش میدهی. خوب رکوعت را هم طولش بده. سجدهات را هم طولش بده. چطور اگر تلفن کسی بود، فوری تلفن را برمیداری، اذان هم که شد، اذان تلفن خداست. تلفن خدا هم صدا میزند.تلفن خدا صدا میزند، اول نمازت را بخوان.
امام در هواپیما نشست، روز دوازده بهمن ایران بیاید. خوب هنوز شاه نمرده بود و بختیار بود و حکومت دست علاقمندان به آمریکا بود. ممکن بود هواپیما را هم سرنگون کنند، اگر از خیر این هواپیما میگذشتند، راحت میشدند. این هواپیما را سرنگون میکردند. مگر هواپیما را در خلیج فارس نزدند؟ این هواپیما را هم میزدند. خوب جان امام در آسمان است، با یک شلیک موشک ممکن است همه چیز عوض شود. با امام مصاحبه کردند چه احساسی دارید؟ فرمود: هیچی! یعنی رفتم جمهوری را تشکیل دادم، الحمدلله، هواپیما را زدند، شهید میشویم، باز هم الحمدلله! آن طرفش شهادت است. آن طرفش پیروزی است. هردو شیرین است. ایمان به خدا دل آدم را… نه قرص، نه روانشناسی، نه… هیچی آرامش به آدم نمیدهد. فقط «أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
4- ایمان به پاداش و رسیدن به مقام قرب الهی
2- اول یاد خدا و ایمان به خدا. دوم اینکه مقام و اجر داریم. بدانیم که هرچه زیر آب بایستیم، اجر ما بیشتر است. یک کسی که قالی روی دوشش میگذارند، یک جایی ببرد، یک قالی را از یک منطقه به منطقه دیگر ببرد. یک قالی سنگینی دارد. قالی دوم سنگینتر است. قالی سوم، هر قالی هرچه بتواند، قالی را روی دوشش تحمل میکند. چرا؟میگوید: هر دانهی قالی کرایهاش بیشتر میشود. چون میداند اجرش بیشتر است، تحمل میکند. یک خانمی که حجابش کامل است، با خانمی که حجابش ناقص است، این نیم کیلو فرق دارد. چون خانمهای بیحجاب و بد حجاب لخت نیستند. لباسشان نازک و کوتاه است. خوب لباس نازک وکوتاه را یک طرف ترازو بگذاریم. آن کسی هم که حجابش بهتر است یک کفه بگذاریم. تفاوت بین بدحجاب و خوش حجاب نیم کیلو است. این خانم 60 کیلو است، میشود 60 کیلو و نیم. آن کسی که نماز میخواند و آن کسی که نماز نمیخواند، نماز چند دقیقه طول میکشد؟ ده دقیقه. ماه رمضان چیست؟ ناهاری که میخواهد یک و دو بخورد، پنج و شش میخورد. این پنج شش ساعت، ناهارش را عقب میاندازد. برنده این است.
الان شما نگاه کنید، صدامیها ویلچری دارند، ایران هم جانباز و مجروحین ویلچری دارد. هر دو ویلچری هستند. میگوییم: تو چرا ویلچری هستی؟ میگوید خاک بر سرم شد، صدام هوس کرد، سردار عرب بشود. سردار قادسیه بشود، چون هوس کرد سردار قادسیه بشود، به ایران حمله کرد. ما هم نوکر صدام شدیم، و به جبهه آمدیم و ترکش خوردیم و الان هم ویلچری هستیم. وجدان آن کسی که در لشکر صدام ویلچری شده است، با وجدان کسی که میگوید من که قصد جنگ نداشتم. صدام به ناموس ما، کشور ما، به خانه و دیار ما حمله کرد، دفاع واجب بود. من رفتم دفاع کنم، ویلچری شدم. این وجدانش آرام است. آن میگوید: جانم را به چه کسی دادم؟ هوس صدام! این میگوید: جانم را برای چه دادم؟ برای دفاع از کشور! خیلی فرق میکند. به انسان آرامش میدهد.
5- ایمان به جبران الهی در دنیا
3- یاد اینکه خدا جبران میکند. قرآن میگوید: «وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ» (سبأ/39) غصه نخوریم. خدا جبران میکند. اگر امروز از این هوس گذشتیم، ممکن است یک جوانی علاقمند به یک دختری شود. دختری علاقمند به یک پسری شود. برای رضای خدا خودش را نگه دارد. خدا ازدواجش را جلو میاندازد. ممکن است کسی بگوید نه ما فعلاً حالا این حرام است، ولی یک ناخنک به حرام بزنیم، بله ممکن است یک ناخنک به حرام بزند، خدا از حلال کمش بگذارد. یک کلاهبرداری میکنیم، یک ربایی، یک کمفروشی، یک کلاهبرداری میکنیم، از یک مشتری یک پولی میگیریم. فکر میکنیم زرنگ هستیم. با یک دروغ توانستیم یک سودی ببریم. نخیر سود نبردی. خداوند جبران میکند. انتقامش را میگیرد. یک آیه در قرآن داریم خداوند «وَاللَّـهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ» است. یعنی انتقام میگیرد. تو به حرام ناخنک زدی، از حلال برایت کم میگذارد. آنجا پول دادی، از سود گذشتی، خدا میگوید: «فَهُوَ يُخْلِفُهُ» من جبران میکنم و جایش را پر میکنم.
بعضی زن و شوهرها بچهدار نمیشوند، میگویند: میخواهیم راحت باشیم، بچه کم راحتی است، یک بچه ما را بس است. این بچه همهاش مریض میشود. به اندازه پول پنج تا بچه را خرج این یک بچه میکند. آن خانم شش تا زاییده است، راحت نگاه میکند و بلند میشود ماشاءالله، ماشاءالله همه خواب هستند. آن یکی زاییده است، مرتب بال بال میزند. آن هفت تا زاییده همه خواب هستند، این یکی زاییده است، پیرش در میآید. بابا خدا خواسته باشد حالت را بگیرد، با یک بچه هم بلد است حالت را بگیرد. خدا خواسته باشد، به تو رفاه بدهد، با هشت تا بچه هم میتواند به تو رفاه بدهد. ما مشکل ایمانی داریم. فکر میکنیم با دروغ پولدار میشویم. با کم بچهدار شدن راحت میشویم. از مقدرات نمیشود فرار کرد.
یک کسی کنار حضرت سلیمان نشسته بود. نقل شده که عزراییل آمد و خدمت سلیمان حرفهایی زد و بعد هم به این آدم مرتب نگاه میکرد. این آدم گفت: این چه کسی بود که مرتب به من نگاه میکرد؟ گفت: این عزراییل است. گفت: چرا اینقدر به من نگاه میکرد؟ نکند این میخواهد جان من را بگیرد؟ من ترسیدم. گفت من را بفرست… ابرها در اختیار حضرت سلیمان بودند. من را به هر وسیلهای هست، من را به یک منطقهی دور مثلاً هندوستان بفرست. یک جای دور. چون این نگاهی که به من کرد، انگار میخواست جان من را بگیرد. حضرت سلیمان هم این را فرستادش. فردایش که عزراییل آمد گفت که دیروز به این مرد نگاه میکردی، گفت: آخر من مأمور بودم جان این را هندوستان بگیرم، دیدم نزد تو نشسته است، فکر کردم این چطور تا فردا به هندوستان خواهد رفت؟ میگفت وقتی بناست جانش را در هندوستان بگیرد، خودش ابزار فرار خودش را به هندوستان فراهم میکند. ما بدانیم که رزقمان، عزتمان دست خداست.
بعضی مثلاً فکر میکنند رئیس جمهور شوند عزیز میشوند. ما دیدیم بنیصدر رئیس جمهور شد و فرار کرد و فرار کرد. یعنی خدا خواسته باشد ذلیل کند، بلد است رئیس جمهور را هم ذلیل کند. برای خودمان نقشه نکشیم. درس میخوانیم برای خدا درس بخوانیم. بندهی خدا باشیم، عزتمان را از خدا بخواهیم، ترجمهاش را میفهمید. جملهی مناجات را بخوانم، «اِلَهي» یعنی چه؟ خدایا! «بِيَدِكَ» به دست تو، «لَا بِيَدِ غَيْرِكَ» نه به دست دیگری. «زِيَادَتِي وَ نَقْصِي» (بحارالانوار/ج91/ص96) من زیاد بشوم یا ناقص، پولدار بشوم یا فقیر، مشهور باشم یا گمنام، این دست تو است. ایمان و توحید.
6- ایمان به وعدههای الهی در یاری مؤمنان و نابودی کافران
4- مسألهی دیگر اینکه خدا وعده داده است و به وعدهاش هم عمل میکند. وعدهی خداست. خدا قول داده است. گفته که تو بندهی من باش، من کمکت میکنم. تمام انبیاء کم بودند. هیچ کدام از پیغمبرها تا آنجایی که من در ذهنم هست، لشکر حسابی نداشتند. همیشه «وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ» (سبإ/13) همیشه بندگان خوب کم بودند. اما بالاخره فرعون کجا و موسی کجا؟ موسی یک چوپان بود، با عصایش! فرعون هم «أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» (زخرف/51) نمیبینید حکومت مصر در دست من است. «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ» (نازعات/24) پروردگار بالا من هستم. خدای شما من هستم. بالاخره آلفرعون کجا رفتند؟ موسی کجا رفت؟ خدا وعده داده است که «إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ يَنصُرْكُمْ» (محمد/7) خدا وعدهاش را لغو نمیکند. «وَلَن يُخْلِفَ اللَّـهُ وَعْدَهُ» (حج/47)
5- مسألهی دیگر اینکه کلمهی « كَذَٰلِكَ» در قرآن زیاد است. «كَذَٰلِكَ» را وقتی امروز میخواهند در دانشگاه تدریس کنند، نمیگویند: « كَذَٰلِكَ» میگویند: سنتهای تاریخ! سنتهای تاریخ یعنی این کاری که شنیدی، این یک قصه نبود، همه جا همینطور است. هر کجا که روی آسمان همین رنگ است. قرآن میگوید: «وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» (یوسف/22) یعنی فکر نکن، لطفی که به یوسف کردیم، به تو نمیکنیم. اگر تو هم مثل یوسف باشی و در خطر یوسف بروی، زلیخا عاشقت شد، طردش کنی، فرار کنی که گرفتار گناه نشوی، در زندان، در چاه، اگر حوادثی که برای یوسف پیش آمد، برای تو هم پیش آمد، اگر تحمل کردی، آن چیزی که به یوسف دادیم، به تو هم میدهیم. «وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» فکر نکن ما با یوسف قرارداد بستهایم. اگر یونس گفت: «سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» (انبیاء/87) نجاتش دادیم، تو هم اگر به خدا متوسل شدی، با این ذکر خاص، تو را هم نجات میدهیم. «وَكَذَٰلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ» (انبیاء/88) کلمهی « كَذَٰلِكَ» زیاد است. در قرآن زیاد است، یعنی فکر نکن این یک قصه بود و گذشت. یک قانون است، قصه نیست. توجه به سنتهای تاریخ که این حوادثی که پیش آمده است، برای ما هم پیش میآید. قرآن یک آیه دارد میگوید: «إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ» (نساء/104) یعنی اگر تو در ویلچر نشستهای، صدامیها هم در ویلچر نشستهاند. منتها تو خدا داری، آنها خدا ندارند. تو وجدانت راحت است، آنها وجدانشان ناراحت است.
خود ما یک جاهایی گیر کردهایم که خدا نجات داده است. هر کسی در عمرش مواردی پیدا میکند، که عجب! پایش لب چاه بود، نزدیک بود سقوط کند، در یک لحظه حرفها یادش رفته بود، یک مرتبه یک چیزی به ذهنش آمد. خدا در یک لحظهای به شما الهام میکند که از این طرف برو. لحظههایی برای هر انسانی پیش میآید که نمیداند چه کار کند؟ فوری خدا دستش را میگیرد. به وعدههای خدا…
در قرآن پر است از اینکه فکر نکنید در بن بست قرار گرفتهاید. خدا به پیرمرد هم بچه میدهد. چه کسی؟ زکریا! زکریا پیر پیر بود. خانمش هم در جوانی نازا بود. حالا که دیگر هم پیر و هم نازاست. میگوید من میتوانم به مرد پیر و زن نازا در صد سالگی بچه بدهم. غصهی زکریا برای این است. من میتوانم به مریم بیشوهر، اولاد بدهم. من میتوانم از درخت خشک، خرمای تازه فرو بریزم.
من میتوانم با عصا که به دریا میزنی، دریا را خشک کنم. من میتوانم عصا را که به سنگ بزنی… چون در قرآن دو آیه داریم، «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ» (شعراء/63) «أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ» (اعراف/160) یک بار گفت: این عصا را به سنگ بزن. عصا را به سنگ زد و چشمهی آب بیرون آمد. یک جا گفت: عصایت را به دریا بزن، خشک میشود. خوب این یک عصا است. خوب یک چیزی باید علت یک چیز باشد. مثلاً زغال را میکشی باید سیاه بشود. گچ کشیدی باید سفید باشد. این نمیشود که اگر با زغال میکشیم یک بار سیاه و یک بار سفید شود. زغال برای سیاه کردن است، گچ برای سفید کردن است. ولی این میگوید این عصا یک عصا است، یک علت است، ولی چون خدا میخواهد از یک علت دو چیز در میآید، به سنگ بزن آب میشود، به آب بزن، سنگ میشود. خدا اینها را در قرآن برای ما گفته است.
لشکر فیل سوار آمدند کعبه را خراب کنند، پرندگانی چیزی روی سر اینها ریختند، مثل اتم! پودر شدند. «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» (فیل/5) «عَصْفٍ» یعنی کاه! «مَأْکُولٍ» یعنی جویده شده! مثل کاه جویده شده شدند. نه اینکه دو قسمت و چهار قسمت شدند. ابابیل که این چیزهایی که از عدس بزرگتر و از نخود کوچکتر بود، چه موادی در این بود که… بمب هستهای بود، خوشهای بود، نمیدانم چه چیزی بود. هر چه بود وقتی روی سر اینها ریخت، اینها کاه شدند. دو نیم و سه نیم و ده قسمت نشدند. که بگوییم: این هشتاد کیلو است، هشتاد قسمت شد. هر تکهای یک کیلو شد. کاه جویده شده، یعنی پهن شدند.
7- گرفتن شاهد و ضامن در قراردادهای مالی
یکی از چیزهایی که آرام بخش است. میثاق گرفتن است. الان در عقدها، چرا مهریه میگیرند؟ میگویند بله! شما مگر نمیگویی من با این دختر میخواهم ازدواج کنم؟ پس چند تا سکه بده! میثاق! قرآن راجع به مهریه و امثال آن کارهایی که در خانواده است، میگوید: «ميثاقاً غَليظاً» (نساء/21) میثاق گرفته شده، در دفتر ثبت شده، شاهد گرفته است.
رهن گرفتن آرام بخش است. چرا مالت را بدون رهن دادی که حالا خورده است و فرار کرده است و تو بدبخت شدی؟ برای آرامش خودت باید رهن بگیری. در قرآن برای رهن آیه داریم. آیهی رهن این است. «فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ» (بقره/283) اگر میخواهی به کسی وام بدهی، بگویی: برویم آقا نصف خانهات را به من نام من کن، یک دانگ خانهات را به اسم من کن، من به تو پول میدهم. مگر نمیگویی مشکلت راه میافتد؟ خیلی خوب! برویم من با پول مشکلت را حل میکنم، مشروط به اینکه خانهات را به اسم من کنی، وقتی مشکلت حل شد، بیا پولت را بگیر و برو. حالا سود خانه هم برای خودت. ممکن است، خانه دو سال دیگر گرانتر شود، من سود از تو نمیگیرم. ولی پول خانه را بده. چند میلیون به تو میدهم، یک دانگ خانه را به اسم من کن، بعد پولدار که شدی، همان مقدار را بده، من خانه را به اسمت میکنم. رهن بگیرید تا استرس نداشته باشید. میثاق بگیرید، شاهد بگیرید. «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهيدَيْنِ» (بقره/282) قرآن میگوید: اگر معامله نسیهای میکنید، شاهد بگیرید. سواد هم ندارید، کاتب بگیرید. ضامن بگیرید. چه کسی ضامن تو است؟ «وَ أَنَا بِهِ زَعيمٌ» (یوسف/72) «زَعيمٌ» یعنی من ضامن هستم.
گاهی وقتها ما چون اطلاع نداریم، تحمل نمیکنیم. خدا به موسی گفت: نزد خضر برو چیزهایی یاد بگیر. گفت: آقا آمدهام شاگردی کنم. گفت: تو تحمل نمیکنی. گفت: قول میدهم تحمل کنم. نمیکنی!!! قول میدهم تحمل کنم. بالاخره رفت و سوار کشتی شد و کشتی را سوراخ کرد. گفت: چرا سوراخ میکنی، گفت: نگفتم که تحمل نمیکنی. دومرتبه یک پسری را گرفت و کشت. گفت: چرا کشتی؟ گفت: نگفتم که تحمل نمیکنی. یک دیوار خرابه را گفت بیا بنایی کنیم، گفت: بابا مفت؟ کی گفت؟ آخر به چه دلیل ما عملگی مفت کنیم؟ گفت: دیدی تحمل نمیکنی. آخرش گفت آقا تحمل نمیکنی. گاهی وقتها ما اسرار را نمیدانیم. بعد حضرت خضر گفت: اما کشتی که سوراخ کردم به این دلیل بود. اما بچه به این دلیل بود. اما دیوار خرابه را ساختن به این دلیل بود. گاهی وقتها نمیدانیم خدا چه کار میخواهد بکند. چون خبر از اسرار هستی نداریم، تحمل نمیکنیم. از چیزهایی که به آدم آرامش میدهد، اسرار هستی است. آشنا باشیم که راز این چیست؟ در نماز چه رازی نهفته است؟ ما که افرادی را در بین خودمان میبینیم که نمازشان سنگین است، چون نمیدانند نماز چیست. راز نماز چیست؟ اسرار نماز چیست؟ ما اگر راز چیزها را بدانیم تحمل میکنیم. اشاره میکنند که وقت تمام شد.
دنیا کمبودش آرامش است. تکنولوژی به بشریت آرامش نداد. یک جمله هم میگویم یادگاری داشته باشید، تلخ است ولی قبول کنید. هر کشوری که دانشگاهش بیشتر است، آمار جنایتش هم بیشتر است. و هر کشوری که تکنولوژیاش جلوتر است، آمار فسادش بیشتر است. علم و تکنولوژی و دانشگاه بشر را نجات نمیدهد. ایمان، علم، آشنایی با اسرار، یاد خدا، اینها آرامش بخش است. «أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
خدایا ابزار آرامش ایمان به خودت، یاد خودت، آشنایی با اسرار هستی، توجه به پاداشها و نصرتها و آنچه وسیلهای است که ایمان ما زیاد بشود، بالاترین درجهی ایمان را نصیب ما بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»