نقد سریال گسل علیرضا بذرافشان
بررسی سریال گسل شبکه یک
سریال تلویزیونی «گسل» به کارگردانی علیرضا بذرافشان هر شب به روی آنتن شبکه یک میرود. این سریال که در ژانر کمدی روایت میشود، یک نمونه متقلب و البته جسورانه است که مخاطب را به کشف و شهود تازهای در رسالت صدا و سیما نزدیک میکند؛ البته از کارنامه کاری علیرضا بذرافشان باید این نکته مهم را دریابیم که همواره مقیاس داستان گویی متفاوتی را به دوش کشیده و مخاطب را به دل رویدادهای اجتماعی هدایت کرده است.
*کمدی چیست؟
مسلما با گذشت چند قسمت از این سریال، نمیتوان به همه حوزههای تالیف شده در آن اشراف کامل پیدا کرد؛ اما آنچه که همیشه برای ژانر کمدی ایده آل است تا به این لحظه در قاب شبکه یک مشاهده نشده است. ایده آل در ژانر کمدی از مطلع فیلمنامه آن آغاز میشود. درگیری کنش مند بین شخصیتها مهمترین مولفه یک اثر کمدی است که نویسنده باید همه فواصل ارجاعی آن را به جامعه در نظر بگیرد. در نظر گرفتن شرایط زندگی خانوادگی افراد برای پرداختن به موضوعاتی که در قالب یک برنامه هرشب به روی آنتن رسانه ملی میرود امری مهم و جدای ناپذیر است. به عنوان مثال در این سریال ما با زندگی شخصی یکی از مسئولان مملکت برخورد میکنیم که به لحاظ آماری هیچ اطلاعات از پیش ذخیره شدهای در بطن جامعه از این قشر در دست نیست. از سوی دیگر مخاطب باید به این باور ذهنی برسد که شخصیت انباشته شده در داستان مابه ازای بیرونی و وجود حقیقی دارد. رسیدن به این نقطه مرکزی مسلما در قالب صدا و سیمای ایران کار سادهای نیست؛ چرا که نویسنده یا کارگردان در انتها تصمیم میگیرد بنا به سلیقه مخاطب انتهای داستان را تغییر دهد و این تغییر جهشی جزئیات ضروری در پیرنگ فیلمنامه را زیر سوال میبرد. مسئله اصلی که تا به اینجا در صدا و سیما کشورمان مشاهده کردهایم این نکته است که اساسا شکل روایت در ژانرهای گوناگون سینمایی در تلویزیون دستخوش کشش افراطی خواهد شد و چنین معضلی نیاز به موقعیتهای کمدی متعددی دارد. از کمدین های مطرح میتوان به اسطورهای همچون چارلی چاپلین یا نابغهای مانند وودی آلن نام برد که هرکدام موقعیتی متناسب با شخصیت خود در روایت ایجاد کردند. این موقعیت در جوامعی مانند ایران که عقبه و الگویی برای کمدیهای اجتماعی ندارند، به تدریج و با پژوهش ایجاد میشود؛ تا به اینجا اندک موقعیتهای کمدی که در سریال مشاهده کردیم همانند نمونههای قبلی بوده و هیچ اُبژه متفاوتی را بیان نمیکند.
*ناخالصی در متن
فیلمنامه بر دو اساس شکل میگیرد اول اینکه موضوعی مثل خوره در ذهن نویسنده پرسه می زند تا بلکه وی به یک جمع بندی کلی و کشف یک پدیده فلسفی میرسد. دوم به صورت سفارشی است که به نویسنده ابلاغ میشود که در مورد موضوعی با چنین محدودیتهایی داستانی را به رشته تحریر در آورد. هنگامی ما به عنوان یک مخاطب جدی در مواجه با ادبیات نمایشی به ناخالصی در متن بر میخوریم که شخصیتها، موقعیت، زمان و مکان شکل گرفته نه پوسته ظاهری تامل برانگیزی داشته باشد و نه زیر متن قابل درکی. این دو مولفه نه تنها در قالب کمدی؛ بلکه در قالبهای دیگر میتوانند مخرب باورهای مخاطب باشند. به عنوان مثال مسائلی که در این سریال برای یک خانواده با سطح اجتماعی بالا رخ میدهد، غیر قابل باور و تصور است و پیش بینی ما از آینده این سریال این گونه است که ما با یک «درد سرهای عظیم» پوشالی دوم و سطح پایینتر روبه رو خواهیم بود که به هیچ وجه جایی برای مانور در موقعیتهای کمدی ندارد و تنها طرز برخورد مولف با شخصیت مورد نظر را تغییر داده است. به جای استفاده برخورد صعودی قشر مرفه جامعه با پایین شهر از مسیر دیگری وارد قصه شده است که حساسیت کاذب بیشتری را برای بیننده ایجاد کند.
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
نقد سریال گمشدگان رضا میرکریمی
از شیرین و فرهاد وحشی بافقی تا شهرزاد و فرهاد سریال شهرزاد
سریال قشنگى نیست و ببشتر لوده بازیست.
داداش
دو تا کتاب در مورد اصول داستان نویسی خونده باشی، متوجه میشی که علیرضا بذرافشان ، در به کارگیری این اصول یکی از بهترین های کشور هست.
ثالثا، حتی یک قسمت این سریال هم شبیه دردسرهای عظیم نبود! چه برسه به کپی پوشالی و سطح پایین ازش!
به خدا شما نقد نکنی، کسی نمیگه لال هستی!
خیلی خیلی سریال خوبی هست و بشدت سرگرم کننده انشاالله فصل دوم روهم بسازن ما منتظریم