چرا تعهد کاری نداریم؟در کارمان تعهد داشته باشیم.داستان تعهد کاری
چرا تعهد کاری نداریم؟در کارمان تعهد داشته باشیم.داستان تعهد کاری
چرا باید مسئولیت پذیر بود و در برابر تعهد قوانین را رعایت کرد؟
۱. برای خرید به فروشگاهی مراجعه کردهاید و کالایی را تقاضا می کنید. فروشنده همانطور که چشمانش به تلویزیون روی دیوار است، کالا را به شما می دهد؛ وقتی می پرسید که آیا این کالا همانی است که خواسته اید؟ به نحوی که به شما نشان دهد، به خاطر شما از دیدن تلویزیونش لحظاتی خارج شده، می گوید: شک نکن.
شما چند روز بعد و پس از کلی خسارت می فهمید که کالای ارائه شده، مناسب نبوده است.
۲. مادر شما به خاطر یک زائده کوچک در گلویش، به دکتر مراجعه می کند و پزشک می گوید: الان چیز مهمی نیست، هنوز وقت دارد؛ هفته آینده بیایید تا آن را در بیاورم یا شاید با دارو هم کنترل شود. مادر شما هفته بعد مراجعه می کند و پزشک یادش نیست(و در گزارشی نیز آن را ثبت نکرده که جلسه قبل چه گفته) و این بار می پرسد: مشکلی که با آن نداری؟
نه، آقای دکتر. ولی احساس بدی به این زائده پیدا کرده ام.
دکتر: احساساتی نباش. عجله نکن! بگذار از سفر خارجی که دارم برگردم.
متاسفانه همان زائده پس از چند ماه توموری می شود که جان مادر شما را می گیرد.
۳ . داخل تاکسی متوجه می شوید که پیرمردی که دارد پیاده می شود، باید در آن سمت میدان بزرگ شهر پیاده شود و راننده او را زودتر پیاده می کند. رو به راننده می گویید: آقای راننده! ایشان سمت شمالی میدان را گفت و راننده عصبانی از دخالت شما می گوید: برای هزار تومان کرایه که این کارها را نمی کنند.
ولی اولا مسیری نیست. دوما همان وقتی که مسیر را گفت، سوارش نمی کردید.
راننده: شما وکیل پیرمرد هستی؟ از کدام ده به شهر آمده ای؟
من یک آدم مثل بقیه هستم. مگر غیر از این است که ما آدم ها برای حرف و قول خودمان باید ارزش قائل شویم؟
راننده: با من بحث نکن و اگر ناراحتی پیاده شو.
۴. برای یک گرفتاری حقوقی به دادگاه مراجعه می کنید. رئیس دادگاه در گزارش مکتوب خودش، چیزی غیر از آنچه گفتهاید را نوشته و از شما می خواهد آن را امضا کنید. به او اشاره می کنید که اشتباه فهمیده. حتی یکی از کسانی که از او شکایت کرده اید، حرف شما را تایید میکند ولی رئیس می گوید مهم نیست، فقط امضا کن. از او می پرسید:
یعنی متن را کامل نخوانم؟
رئیس: وقت دادگاه را نگیر. من آنچه را که گفتید، نوشته ام.
شما باخودتان می گویید ممکن است اصرار من برای خواندن، چند ماه دیگر به معطلی های قبلی ام اضافه کند و با نگرانی امضاء می کنید.
۵.کلید استارت اتومبیل شما خراب شده، یدکی از آن را تهیه و نزد یک تعمیرکار میبرید تا آن را با قطعه آسیب دیده تعویض کند. تعمیرکار، فرمان اتومبیل را باز می کند و پس از دو ساعت و چند تماس تلفنی و چند بار بازبینی طریقه نصب قفل اتومبیل در اینترنت، قفل را عوض می کند. منتهی پس از این تعمیر متوجه می شوید که در هر پیچ که فرمان را می چرخانید، ماشین شما بوق می زند و چراغ راهنما که قبلا خودکار پس از گردش به سمت راهنما خاموش می شد، دیگر کار نمی کند و البته یک نکته دیگر که خیلی مهم است و شما پس از پیدا کردن یک قفل ساز حرفه ای می فهمید، اینکه پس از مراجعه به قفلساز حرفه ای متوجه می شوید که ۱. کل زمان برای تعویض قفل، پنج دقیقه بوده۲. نیاز به باز شدن فرمان نبوده۳. میفهمید با توجه به اینکه فرمان ماشین شما درست تنظیم نشده بوده، در حین حرکت امکان قفل شدن فرمان وجود داشته و شما که سفر بین شهری داشته اید، از تصور قفل شدن فرمان اتومبیلتان باسرعت یکصد و بیست کیلومتر در حالی که آزاد راه پر است از اتومبیل، یکه می خورید.
6. به خاطر آلودگی هوا بعضی از کلاسهای درس تعطیل شده و به دلیل عدم تمایل دانش آموزان و معلم برنامه درسی ناقص اجرا شده و اصطلاحا برنامه درسی مغفول جریان پیدا می کند. این برنامه درسی پایههایی برای فهم علوم و تخصص هایی است که در سال های بعد متخصصان به آن نیاز دارند.
7. در یک مکان فرهنگی و در بین ده ها کودک و نوجوان در حال گفت وگوی علمی هستید که متوجه می شوید نور چراغ ها قطع و وصل شده و بیرون از ساختمان سر و صدا می آید. پس از بازبینی از پنجره متوجه آتش سوزی در مجاورت ساختمان در یک مغازه می شوید. با توجه به احتمال سرایت آتش و قطعی برق سریعا دستور به تخلیه ساختمان داده و کنتور برق را نیز از مدار خارج کرده و با شاگردانتان در بیرون ساختمان، سعی میکنید در جای امنی باشید تا خطر رفع شود، ماموران آتش نشانی به دلیل بی توجهی بعضی از رانندگان،حداقل با پنج دقیقه تاخیر میرسند. شما در آن لحظه قیمت هر ثانیه زودتر رسیدن ماموران کنترل حادثه را با چشم می بینید. از جمله اینکه اگر فقط یک دقیقه زودتر آتش خاموش می شد، کابل تلفن شما نمی سوخت و تا هفت روز، بدون تلفن نمی شدید. به دنبال رئیس کنترل گشته و از او می پرسید آیا امنیت لازم موجود است تا خودتان و فراگیرانتان به ساختمان بر گردید؟ مأمور خاطر نشان می کند که مشکلی نیست. وقتی کلاس را آغاز می کنید، احساس بوی سوختگی می کنید. ماموران کنترل ظاهرا حادثه را مهار کرده و رفته اند ولی آتش به دقت مهار نشده. متوجه می شوید که کپسول های موجود همسایگان متاسفانه شارژ نبوده یا تاریخشان منقضی شده است. شما سریعا از کپسول خود استفاده کرده و از جان و مال خود غیر مستقیم حفاظت می کنید.
چرا کارها دقیق و استوار نیستند؟
فکر نکنید موارد بالا تخیل نگارنده است. اینها بخش هایی کوچک از مشاهدات و درگیری های روزمره او با چنین اموری است. نگارنده از خود می پرسد: چرا کارها دقیق و استوار نیستند؟ چرا این همه نمرات عالی در خیلی از حوزه های کار و حتی علم، نماینده عالی آن سازمان ها و مراکز نیستند؟ چه بلایی سر ما آمده؟ آیا ایرانی ها از اول هم این گونه بوده اند؟ آثار به جا مانده از تمدن های نه حتی خیلی قدیمی، حاکی از آن است که مردمان ما با وجدان عمل می کرده اند، کسبه تا راه کسب را از طریق شاگردی یاد نمیگرفتهاند، کاسبی نمی کرده اند، هنرمندان و صنعتگران ابتدا روش های ورود به آن هنر و صنعت و چگونگی ارتباط با مردم و مشتری را (از طریق فتوت نامه ها)یاد میگرفته اند. واقعا چه شده و به کجا داریم می رویم؟ با فرض آنکه آنچه من دیده ام دیگران هم ببینند، اگر من کالای خوب تولید کنم، چقدر مردم به من اعتماد میکنند و آیا کالای من را خواهند خرید؟
پیوند بین مطالب بالا چیست؟چه کسی مسئول این خطاهاست؟در همه موارد بالا، یک امر به شدت پدیدار است که افراد کار خود را محکم و درست انجام نداده اند.
پیامبر اکرم صلی اله علیه و آله می فرمایند: خدا دوست دارد که شما کارها را محکم و استوار انجام دهید. (وسائل الشیعه، ج 3، ص 230)
با تحلیلی ساده می شود فهمید که یک “امکانی” در عالم هست که گویی دوست ندارد ما کارها را درست انجام دهیم؛ ما اسم این امکان را “شیطان” می گذاریم. اما سوال اینجاست که شیطان از چه راهی و چگونه ما را به سستی و اهمال در کارها دچار می کند؟
واژه محکم با حکم، حکمت، محکوم، حاکم، حکیم، استحکام ارتباط دارد. هر کسی نمی تواند حکم بدهد و یا هر کسی حکمش محکم نیست. برای استحکام یک حکم لازم است تا حکیمی که با حکمت آشناست،حکم بدهد.
غرض از بازی با واژگان در بالا آن است که بفهمیم لازمه محکم و استوار بودن، علمی واقعی است که منجر به عمل شود. در اصل عمل درست، ناشی از علم درست است.
یکی از دوستانم به نقل از استادش میگفت که در روزی تعطیل به کتابخانه دانشگاه خود در آلمان می رود و متوجه می شود که نظافتچی هم آنجا به نظافت مشغول است. او کنجکاو شده و از نظافتچی سوال می کند که آیا دانشگاه او را مجبور کرده که در روز تعطیل بیاید؟ او در پاسخ می گوید: نخیر. من چون دوست دارم در ساختن کشورم آلمان موثر باشم، در روز تعطیل اضافه کار آمده ام.
راوی این واقعه حساس تر شده و میپرسد: چگونه تو به ساختن کشورت کمک میکنی؟! و در پاسخ می شنود:
اگر تو که محقق هستی و برای تحقیق به دانشگاه آمده ای، به دستشویی و محیط کثیف و نامناسب بیایی، ذهنت مشغول این بی نظمی می شود و ممکن است تحقیق تو یا به تاخیر بیفتد و یا درست انجام نشود.
این مستخدم کارش را محکم و استوار انجام داده، عمل او ناشی از علم کارآمد اوست؛ در حالی که ما، پزشکان، مهندسان، مشاوران، قضات و…داریم که کارشان را محکم و استوار انجام نمی دهند. همه این گرفتاری شاید به خاطر آن است که دستاندرکاران تعلیم و تربیت، کارشان را محکم و استوار انجام نداده اند.
ضرورت رعایت اخلاق در کار
ممکن است ما برای انجام کار محکم و استوار خود، مزد و پول دریافت کنیم ولی هیچگاه کار محکم و استوار برای پول و مزد نیست. میانگین نرخ ملک در تهران، حدود پنج و نیم میلیون تومان برای هر متر است. در نقاطی از تهران هست که قیمت ملک برای هر متر، ده میلیون معامله می شود. ساختمان هایی هم با قیمتی بالاتر از بیست و پنج میلیون تومان، آن هم به مشتریان مخصوصی از حیث فرهنگ فروخته میشود. سوال اینجاست که آیا قیمت بالای این املاک، به خاطر آن است که سازندگان آن، کارشان را استوار و محکم انجام داده اند؟ آیا گرانی آن به خاطر روکش طلا برای دستشویی و یا درهای سفارشی روسیه است؟ آیا معماری و مواد کنار هم، یک مجموعه عالی را ساخته اند؟ و مهم ترین سوال: سازنده یا سازندگان برای چه این همه تلاش کرده اند؟
می شود مطمئن بود که سرمایه گذاران برای ارضای وجدان خود و به خاطر خدا این کار را نکرده اند، چون تاثیر حضور در چنین خانه ای به احتمال قریب به یقین می طلبد که نسبت به دیگران با تفرعن و از جایگاه خود بزرگ بینی به دیگران بنگری.
هر کسی در هر رده و شغلی باید آداب و اخلاق ویژه آن کار را فرا بگیرد. اگر کسی کار و کسب دارد، باید بفهمد که این کار و کسب، ابتدا وسیله ای برای تعامل و ارتباط با دیگران است و در مراحل بعدی با رعایت اصول، امکانی برای کسب پول است. در واقع آنچه که به عنوان کسب «روزی» میگویند، سه بخش عمده دارد که عبارت است از: ۱. ارتباط با خلق ۲. گرفتن مزد از خلق۳. فهم جریان محبت از خالق.
در قرآن صریحا فرموده: با یکدیگر معامله کنید و ربا مخورید. (بقره275) اگر افراد زیادی در جامعه امروز ایران به گرفتن اجاره ملک بدون اینکه از آن درآمد در خود ملک هزینه کنند، عادت کرده و حتی تمام هزینه ها و تعمیرات، از جمله مالیات اجاره، حتی عوارض نوسازی را بر عهده مستاجر می گذارند، به معامله شبیه نیست ولو قرآن این آیه گهربار را نگفته بود، وجدان حکم می کرد که این رفتار مصداق رباست. تازه این در حالی است که به دلیل محکم عمل نکردن سیستم های پولی و اقتصادی کشور، امر استهلاک و کاهش قیمت، علیالخصوص در ملک معنای خود را از دست داده. یعنی معنی معامله هرچند با کاهش قیمت (به خاطر کاست طبیعی که در کل طبیعت هم موجود است) برای رونق دوباره و هیجان اقتصادی در جامعه ما رنگ باخته ؛ به عبارتی گروهی حاضرند املاک و اموال خویش را آنقدر احتکار کنند تا شاید دیگران خودشان را با آن هماهنگ کنند.
این محکم عمل کردن یکسویه برای منافع شخصی، مصداق سخن حکیمی است که پرسیده بودند از کجا می آیی؟ و او گفته بود از جایی می آیم که اگر بخواهم آن را بسازم، خانه ام را ویران می کنند و اگر بخواهم خانه ام را بسازم، باید شهر و وطنم را خراب کنم.
رسول اکرم صلوات اله علیه در زمانی که برای قبر مرده ای وآن هم برای خشتهای روی متوفی با دقت تمام خشت ها را انتخاب، گل را آماده کرده و خشتها را دقیق در قبر گذارده و بر درزها و کنار خشت ها بانظم گل مینهادند، فرمودند: می دانم خراب خواهد شد ولی خدا دوست دارد شما کارها را درست و استوار انجام دهید، مبین این نکته این است که برای هر کاری غیر از آنکه نیاز به علم و آگاهی لازم آن هست، نیاز به اخلاقی داریم که ما را به وجدان و اشفاق رهنمون کند.
وجدان همان آیینه ای است که ما را به واقعیات راهنمایی می کند و اشفاق، یعنی مهربانی که در آن نگرانی و احتیاطی است که افراد نزدیک به یکدیگر دارند. همانگونه که پدر و مادر نسبت به فرزندان خود محبت و مهربانی دارند و در درون بیم دارند که آنها آسیب ببینند و یا به خود آسیب بزنند. خداوند در قرآن به اهل بهشت می گوید: شما به خاطر اشفاقی که به یکدیگر داشتید، اهل بهشت شدید.(آیه26 سوره طور) پیرامون همین نکته امام علی (ع) مردمان را یا در دین برادر و یا در سرشت با یکدیگر برابر می دانند (نامه53 نهجالبلاغه). در حقیقت هر کاری که می کنیم، برای خود می کنیم.
این مقاله قصد ندارد راهکاری بدهد که بسیار گفته اند و خواهند گفت ولی چند سوال برای تامل طرح می شود؛ شاید طرح این سوالات انگیزه های ما را برای محکم تر و استوارتر انجام دادن امور از طریق تامل و جست وجو در پاسخ آن بیشتر کند:
1. آیا دوست داریم که دیگران کار ما را ناقص انجام بدهند؟ چرا؟ آیا ما کار دیگران را درست انجام داده ایم؟ چطور فهمیدهایم؟
2. آیا دوست داریم کسانی که کار ما را چه در خدمات، چه در فروش و یا در تولید به عهده می گیرند، فقط به پول ما فکر کنند؟ واقعا پول تعیین کننده روابط و نوع خدمات است؟ مثلا یک معلم یا پزشک به فرد کم پول نباید بها بدهند؟
3. شما حاضرید فرزندتان را نزد پزشک یا معلمی که بر کارش متمرکز و مسلط نیست، ببرید؟ چرا در کاری که مهارت و دانش لازم را نداریم، ادعا می کنیم؟
4. غیر از یادگیری نظری و آکادمیک، چقدر به شاگردی و یا کارورزی اهتمام داشته ایم؟
5. آیا کار برای دیگران را غیر از کار برای خود و خانواده می دانیم؟ اگر همه بین کار برای خانواده خود و دیگر مردمان، تفاوت اساسی قائل شوند، چه می شود؟
6. آیا مسلط بودن به اینترنت و جست وجو به معنای متخصص بودن است؟
7. چقدر خود و عملکرد خود را مورد ارزیابی و حسابرسی قرار می دهیم؟
8.آیا ما جزو کسانی نیستیم که تکالیف و وظایف خود را به آخرین لحظات وا میگذارند؟