وضعیت دولت ایران از گذشته تا امروز
شهادت بهشتی ، محمد علی رجائی و محمدجواد باهنر
36 سال پیش در همین روز وحدود ساعت 3 بعدازظهر، صدای انفجار مهیبی خیابان پاستور در تهران و حوالی آن را لرزاند. دراین اقدام تروریستی بیسابقه که در دفتر نخستوزیری و درحالیکه جلسه شورای امنیت ملی برگزار میشد، رئیسجمهور وقت، محمدعلی رجایی و نخستوزیرش محمدجواد باهنر بهشهادت رسیدند. این واقعه و اقداماتی نظیر انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهیدبهشتی و بیش از 70 نفر از یارانش در 7تیرهماه سال 1360 بیشک بیانگر اوج خیانت و قساوت عاملان آن بود.
ترور شخصیت های سیاسی
ایران اسلامی سالهاست که قربانی ترور است، تروری که رئیسجمهور، چهرههای سیاسی و مردم کوچهوبازار را هدف قرار داد و بیشازپیش موجب تنفر عمیق مردم نسبت به عاملان و حامیان ایندست توطئهها شد. سالهای اوایل انقلاب، شاهد فعالیت گروهها و دستههای متعددی در فضای پرتلاطم آن روزها بود. یکی از فعالترین این گروهها، سازمان مجاهدین خلق بود که پس از انقلاب بهسبب اقداماتی که علیه مردم و کشور انجام دادند، خیلی زود در افکار عمومی جامعه بهنام منافقین خوانده شدند.
اینان که همواره دم از مبارزه با آمریکا و استعمارش میزدند، خیلی زود و در همکاری با آنها دست خود را تا مرفق به خون مردم بیگناه آلوده کردند و خیانت را تا جایی رساندند که با دشمن در حال با جنگ ایران، صدام حسین، عقد اخوت بستند و از هیچ همراهی با آنها کوتاهی نکردند. پس از 22 بهمن، این گروه که خود را بانی اصلی انقلاب میدانست، ابتدا سعی در جذب نیرو از بین جوانان پرشور انقلابی کرد، اما بهعلت تفاوت فاحش طرز تفکرشان با عقاید مردم و عملکرد تفرقهآمیز در بین نیروهای انقلاب، نتوانست پایگاه محکمی بین توده مردم کسب کند. نمونه بارز این امر، شکستهای پیدرپی آنان در انتخابات ریاستجمهوری و اولین مجلس شورای اسلامی است.
امامخمینی(ره) که از سالهای پیش از انقلاب به تفکرات چنین جریانهایی آشنایی کامل داشت، همواره از وظیفه خطیر مردم در انتخاب مسئولان سخن میگفتند و آنان را ازین امر اینچنین آگاه میساختند: «مردم کسانی را انتخاب کنند که متعقد به احکام اسلام و جمهوری اسلامی باشند و به اشخاصی که احتمال انحراف در آنان وجود دارد، نمیتوان اعتماد کرد.»
پس از ناکامی سازمان در جلب اعتماد مردم، آنان وارد رویارویی نظامی با نظام نوپای جمهوری اسلامی شدند که نقطهعطف آن 30خرداد سال 60 قلمداد میشود. دراین روز و درحالیکه کشور در حال دفاع از مرزهای خود در برابر دشمن بعثی بود، اعضا و طرفداران منافقین که غالباً مسلح نیز بودند، با ایجاد یک اغتشاش مسلحانه به ملت و کشور بهشکل رسمی اعلان جنگ کردند. یکی از اعضای این سازمان دراینباره میگوید: «پس از بازگشت مسعود رجوی، سرکرده منافقین از سفر پاریس، در ابتدای سال 60 او با دستپاچگی تمام فاز نظامی را مطرح کرد و با همه مخالفان این برنامه مقابله کرد و فاز نظامی را به آنها تحمیل کرد.»
مهمترین علت رویآوردن این گروه به اقداماتی همچون شورش مسلحانه و ترور شخصیتها را میتوان عدم موفقیت آنان در ورود به مناصب حکومتی دانست. آنها که تشنه قدرت بودند پس از این ناکامیها تمام تلاش خود را متوجه انتقامگیری از نظام و احزابی چون حزب جمهوری اسلامی کردند؛ زیرا آنان را مسبب شکستهایشان میدیدند. درحالیکه دلیل اصلی منزویشدن آنان، همراهینکردن مردم با این سازمان بود.
دراینراستا یکی از برنامههای اصلی آنها در ضربهزدن به ملت و نظام، نفوذ در بخشهای حساس کشور و ترور افراد شاخص با هدف ایجاد حس ناامیدی نسبت به آینده انقلاب بود. نوپایی اکثر نهادها درآن روزها و درگیری کشور با موضوع جنگ، کار را برای آنان ساده میکرد.
نشریه منافقین در تحلیلی از فاجعه بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر، این واقعه را اینطور تبیین کرده است:
ازبینرفتن برخی افراد شاخص در نقاط مختلف کشور و بیآیندهشدن مطلق رژیم، دقیقا محصول استراتژی مسلحانه است. بهشتی یکی از شاهمهرههایی بود که میتوانست آینده آنها را تضمین کند و با از میان برداشتن او، جایی برای تثبیت جمهوری اسلامی باقی نمیماند.
از تلخترین حوادثی که درسال 60 و بهفاصله دو ماه از حادثه هفتم تیر بهدست منافقین شکل گرفت، انفجار دفتر نخستوزیری در هشتم شهریورماه همین سال بود.
بهدنبال خط نفوذ در ارگانهای مهم کشور که در دستور کار منافقین قرارداشت، یکی از عوامل آنها بهنام مسعودکشمیری بهمرور توانست با جلب اعتماد برخی مسئولین آن زمان، خود را به مقامات ارشد نظام نزدیک کند.
اولین محلی که او توانست درآن حضوریابد، کمیته مستقر در اداره دوم ارتش و ضداطلاعات نیروی هوایی بود که محل نگهداری اسناد سری نظامی بود. کار این کمیته که در اوایل انقلاب تشکیل شده بود، حفظ و بررسی اسناد مهم فعالیتهای جاسوسی آمریکاییان در ارتش شاهنشاهی بود.
ناگفته نماند کشمیری در مدت حضورش دراین کمیته نیز درصدد جمعآوری هرچه بیشتر مدارک برای منافقین و حامیان آنها بهخصوص آمریکا بود. مدتی بعد از انفجار دفتر نخستوزیری و بهوسیله یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی اول بهنام سیدرضا زوارهای، مشخص شد که در یک مورد، کشمیری را در حال سرقت پروندههای سری مربوط به پروژههای حساس آمریکایی موجود در ایران دستگیر کردهاند که با مماشات فرمانده وقت نیروی هوایی از این موضوع چشمپوشی شده است.
نکته جالبتوجه این است که چطور مواردی از ایندست از دید مسئولان مخفی ماند. پاسخ این سؤال شاید در ظاهرسازی ریاکارانه او خلاصه شود، بهطوریکه سرهنگ محمدمهدی کتیبه، یکی از بازماندگان انفجار دفتر نخستوزیری و رئیس آن زمان اداره دوم ارتش در خاطراتش تزویر عامل انفجار دفتر نخستوزیری را اینچنین توضیح میدهد: «قیافه حقبهجانبی داشت، با ریش محرابی قشنگ و صورت سرخوسفید و موجه که هرکس او را میدید، فکر میکرد نماز شبش ترک نمیشود و اکثر اوقات وانمود میکرد که روزه است!»
با این اوصاف او توانست مأموریت نفوذش را گامبهگام بپیماید و مقصد بعدی او ورود به دفتر نخستوزیری و شورای امنیت ملی بود.
او که طبق گفتههای حاضرین جلسات شورای امنیت، همیشه همراه با یک ضبطصوت و کیف بزرگ دراین جلسات دیده میشد، در هشتم شهریور نیز بهعنوان منشی در صندلی کنار شهیدرجایی نشست و درست چندلحظه پس از خروجش از جلسه، بمبی که درون کیفش جاسازی شده بود، منفجر و باعث بهشهادت رسیدن آقایان رجایی و باهنر و دو تن دیگر از مقامات کشور شد.
صبح فردای آن روز مراسم تشییع شهدا با حضور بیش از یکمیلیون نفر از مردم انجام شد که اعلام حمایت روشنی از جانب ملت ایران نسبت به انقلاب و بیانگر شدت انزجار بیشازپیش مردم از اینگونه اقدامات منافقین بود.
نکته عجیب اما درباره مراسم تشییع جانباختگان این حادثه این بود که در کنار پیکرهای شهیدان رجایی و باهنر، جنازه کشمیری نیز که تا آن زمان تصور میشد جزء شهدای انفجار است، توسط مردم تشییع شد. مرحوم حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات خود به این مورد این چنین میپردازد: «جنازهها را به سالن مجلس آوردند، آقایان رجایی و باهنر را از دندانهای طلای آسیایشان تشخیص داده بودند. علامت دیگری نمانده بود. مقداری هم گوشت و خاکستر در یک کیسهنایلون کرده بودند بهعنوان فرد دیگری بهنام مسعودکشمیری.»
هیچ اثری از بقایای جسد کشمیری وجود نداشت. تا اینکه چندی بعد در پی معاینات و اظهارات پزشکی قانونی مبنی بر اینکه بعضی قسمتهای بدن مانند جمجمه در اثر سوختگی باقی میماند و همینطور ناپدیدشدن همسرکشمیری درست در روز حادثه که بعدها مشخص شد از اعضای منافقین بوده است، تمام توجهات به نقش کشمیری جلب شد. تا اینکه پس از بازرسی از منزل وی و کشف اسناد بهسرقترفته از محلهایی که وی تا آن زمان در آنها فعالیت داشته و نیز یک دستگاه رمزکننده تلفن و دیگر تجهیزات جاسوسی، محرز شد که عامل اصلی انفجار دفتر نخستوزیری، مسعود کشمیری، جانشین دبیر شورای امنیت بوده است.
سازمان منافقین که بر پایه بسیاری از مدارک، عامل اصلی انجام اقدامات تروریستی همچون انفجار دفتر حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری و صدها مورد مشابه است، هیچگاه بهطور رسمی مسئولیت این دو انفجار را برعهده نگرفته است؛ اما توجه به سوابق و همینطور اعتراف برخی از اعضای این گروه، دخالت آنان در این موارد را بهروشنی نشان میدهد. واضحترین سند برای این ادعا، اظهارات شخص مسعودرجوی در ملاقات با ژنرال حبوش، رئیس سازمان اطلاعات صدام حسین است. تصاویر برخی از این دیدارها که در خلال جنگ تحمیلی و پس از آن بین منافقین و رژیم بعث انجام شده است، پس از سقوط رژیم بعث منتشر شد. رجوی دراین ملاقات که درسال 1378 صورت گرفت و زمانیکه برخی رسانههای غربی، این سازمان را به اقدامات تروریستی متهم کرده بودند، صریحاً به اجرای عملیاتهای بمبگذاری در ایران اعترافکرده و درباره نقش منافقین اینگونه توضیح میدهد: «همانطور که می دانید، در گذشته دشمنان اینگونه ما را تروریست خطاب نمیکردند. هرچند که کاخ سفید و الیزه میدانستند چهکسی حزب جمهوری را منفجرکرد و چهکسی علیه رئیسجمهور و علیه رئیسالوزرای ایران عملیات انجام داد؛ آنها میدانستند و خوب هم میدانستند.»
شهیدرجایی در طول مدت کوتاه ریاستجمهوریش، خط مشی انقلابی و مکتبی خود را که از گذشته درپیش گرفته بود، ادامه داد و حتی دوهفته پیش از شهادتش در یک برنامه تلویزیونی بهشدت از عملکرد آنان انتقادکرده و عنوان کرد که آنان از راه خود بهطور کلی منحرف شدند. بهدلیل چنین روحیه مقاومی، او و شهیدباهنر همواره در لیست ترور منافقین قرار داشتند که سرانجام کینههای دیرین خود را با بهشهادت رساندن این عزیزان به ملت ایران ثابت کردند؛ اما گمان نمیکردند که با چنین اقداماتی تنها عزم ملت ایران در بهثمررساندن اهداف والایشان راسختر میشود.
نویسنده : مجید شکفته