گفتگو با تقی آزاد ارمکی
تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس و استاد دانشگاه
در شرایط کنونی مسئله فقر، دزدی، طلاق، اعتیاد، فساد و… بخشی از آسیبها و مسائل اجتماعی جامعه تلقی میشوند. درحالیکه باید برای حلوفصل آنها راهکار اساسی اندیشیده شود. مسائل اجتماعی باید به فضای علمی و آکادمیک ارجاع داده شود؛ در این صورت تصویر روشنی از مسائل اجتماعی ایجاد میشود؛ اما اگر مسائل اجتماعی به گروههای سیاسی و سیاسیون ارجاع داده شود برخی مسائل اجتماعی از دستور کار خارج و برخی دیگر به هیجان اجتماعی منجر میشود؛ بنابراین مسائل اجتماعی باید به مؤسسات اجتماعی که در دانشگاهها و جامعه وجود دارد، سپرده شوند و اگر این مؤسسات فربه شوند در آینده خودشان مسائل را برطرف خواهند کرد؛ آنجاست که تجربه آکادمیک شکل میگیرد و راهحل پیدا میشود.
****اکنون فقر، طلاق، اعتیاد، فساد و… بخشی از آسیبهای مهم اجتماعی جامعه ما تلقی میشوند. چرا دولتها در حل آسیبهای اجتماعی جامعه ناکام ماندهاند؟
به نظر من صورتمسئله معلوم نیست و اساساً مشخص نیست جامعه ما تا چه اندازه درگیر مشکلات و آسیبهای اجتماعی است، کجای جامعه بیشتر و کجا کمتر؟ کدام مشکل اجتماعی حاد و کدام مشکل غیر حاد یا کدامیک از آنها ضروری و اجتنابناپذیر است؟ به دلیل اینکه ما در جامعه در حال حرکت هستیم و در فرایند تغییر قرارگرفتهایم و نمیدانیم کدامیک از آنها ساختگی است و فهم و درک کافی درباره آسیب اجتماعی نداریم، هر نوع نسخهپیچی مشکل را افزون میکند؛ مثل شخص بیماری است که نمیتواند راه برود، نفس بکشد، غذا بخورد و وضعیت جسمی او بحرانی و خطرناک است؛پس برای درمان بیماری خود به پزشک عمومی مراجعه میکند و پزشک عمومی به او مسکن میدهد یا به پزشک متخصص مراجعه میکند و او خیلی سریع دستور جراحی قلب بیمار را صادر میکند؛ درحالیکه هر دو اقدام خطرناکی است: نه دادن یک مسکن اقدام خوبی است، نه جراحی خیلی سخت قلب میتواند مشکل او را حل کند؛ چون ممکن است قند بیمار از حالت تعادل خارج شود و کلیهها و سیستم تنفسی بیمار دچار مشکل شود؛ اینجاست که یک دوره فهم بیمار ضروری است. باید مجموعهای از پزشکان گرد هم آیند و بعد شروع کنند به شناسایی بیماریهای بیمار و مقدم و مؤخرکردن آن، کدام را اول معالجه کنند و کدام را اصلاً معالجه نکنند؛ اما بعضی از آنها که ممکن است به مرگ بیمار منجر شوند باید مورد معالجه قرار گیرند و اقدام فوری برای درمان آنها صورت گیرد. درباره جامعه ما نیز چنین داوری و نگرشی لازم است. ما در جامعه خود هنوز نمیشناسیم سطح مشکلات و نابسامانیها چه اندازه است؟ کدام مشکل مهمتر از مشکلات دیگر و کدام مشکل اصلی است و مشکلات دیگر را ایجاد میکند و وجود کدام مشکلات مسئلهای را ایجاد نمیکند؟
***** دلیل این مسئله چیست؟
زیرا تمام نیروها در تمامی واحدها، عرصهها و بخشها شروع به شناسایی مشکلات و اعلام آن کردند و بعدازآن چیزی را که مشکل نیست در ساختار کلان مشکل معرفی کردند. بازهم به مثال بیمار بازگردیم. ترشح کم دهان میتواند برای یک بدن کاملاً سالم بیماری تلقی شود؛ اما برای آدمی که خیلی بیمار است این بیماری خیلی مهمی نیست. فردی ممکن است دو یا سه بیماری چشمی و گوشی و غیره داشته باشد؛ بعد تمامی متخصصین شروع به شناسایی بیماریهای فرد میکنند و او بهعنوان یک بیمار با هزار بیماری تلقی میشود؛ درحالیکه او تنها به یک یا دو بیماری خطرناک مبتلاست و اینها که درمان شوند در مراحل بعدی باید بیماریهای دیگر او بهدنبال هم معالجه شود و برخی از بیماریهای او دیده نشود. ما بهگونهای درباره جامعه ایران بحث میکنیم که همهچیز آن مشکل شده و تمامی کسانی که در این جامعه زیست میکنند، این احساس را دارند که همهچیز این جامعه مشکل دارد؛ پس نتیجه این میشود که اولاً صورتمسئله منتفی و جامعه پرمشکل تعریف میشود و در آن هیچ امکان مداخله بهوجود نمیآید، هیچ امکان سیاستگذاری نیست و نیروهایی که مسئول مداخله، عمل و سیاستگذاری و اندیشه هستند، بلاتکلیف و بلاتصمیم میشوند. اینجاست که میبینید نظام سیاسی ما هیچ اقدامی برای حل این مشکلات انجام نمیدهد. دولت و کسانی که امکانات در اختیار دارند نیز هیچ گامی برنمیدارند: نه اینکه نمیکنند؛ میخواهند، اما نمیتوانند. البته بعضی افراد نیز اقدامی انجام نمیدهند یا برای برخی دیگر هزینه کار بسیار بالاست؛ در این صورت یک جامعه بلاتکلیف باقی میماند؛ همانند بیماری که احساس میکند هیچ کس اقدامی انجام نمیدهد؛ بنابراین تنها میماند و جان خود را از دست میدهد؛ درواقع به حال خود رها میشود و در ادامه ازبین میرود. تنگینفس یا فشارخون میتواند موجب مرگ افراد شود. درواقع علت مرگ آنان فشارخون نیست؛ چون مراقبتها وجود نداشته است، فشار را دلیل مرگ آنان اعلام میکنند؛ درحالیکه دلایل دیگری وجود داشته، اما به آنها پرداخته نشده است. با این توصیف جامعه ایرانی با همین وضعیت مواجه است.
****شما چه راهکاری برای خروج از این وضعیت پیشنهاد میکنید؟
تاحدودی باید از این قیلوقالکردنها دستبرداریم. حوزه وظیفه اجتماعی را حداقل از حوزه سیاسی و مطبوعاتی خارج کنیم و آن را به بحث کارشناسی و متخصصین آن منتقل کنیم و به متخصصان هم بگوییم اقدام رادیکال تخصصی در این حوزه انجام ندهید تا یک نگاه جامع و بینرشتهای صورت گیرد. اینجا چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ما به این نتیجه خواهیم رسید که اگر این مسیر را طی کنیم درچند سال آینده مشکلات اساسی ساختاری جامعه ایرانی بیاعتمادی، بیاخلاقی، بیکاری، فقر و نابرابری و ناکارامدی سیاسی است؛ دراینصورت پنج مشکل اساسی در کل نظام اجتماعی وجود دارد که شامل تمامی افراد جامعه میشود. یکسری مشکلات مربوط به سازمان است، آموزشوپرورش مشکلاتی پیدا میکند که ارتباطی به سازمان ندارد؛ البته مربوط به کسانی است که در آن سازمان فعالیت میکنند. یک سطح از مشکلات به گروههای اجتماعی و افراد بازمیگردد که به کسی مربوط نیست؛ مثل اینکه من روی این صندلی که نشستهام درست بنشینم و از این فضا استفاده کنم که ارتباطی به حکومت ندارد؛ ما نه درست مینشینیم و نه خوب امور زندگی خود را اداره میکنیم، بعد از آن میگوییم حکومت فاسد است. این موضوعات مربوط به کسی نیست؛ درحالیکه من باید درست رفتار و زندگی کنم. ما در یک اتوبوس هم که مینشینیم این وسیله حملونقل را خراب میکنیم، در جاده هم آشغال میریزیم، ترافیک درست میکنیم. اینها چه ارتباطی به حکومت دارد. شما نگاه کنید در این مسیری که عبور میکنید و ترافیکی که ایجاد میشود، بیش از دو ماشین نمیتوانند حرکت کنند؛ اما هفت خط ماشین کنارهم برای عبور از یک تونل یا مسیر درست میشود. اینها دیگر ارتباطی به کسی ندارد؛ بلکه به آدمها ارتباط دارد. حکومت بد یا خوب باشد، جاده خوب یا بد باشد ربطی ندارد؛ بلکه باید در صف بایستید و از این مسیر بهنوبت عبور کنید؛ اما ترافیک را بیشتر میکنند. اینجاست که شما میتوانید مداخله کنید و یکسری سیاستهای مداخلهگرایانه در سطح خرد و میانی و کلان طراحی کنید؛ بعد هرکدام از مسئولان آن پیدا میشود؛ چون بههمریخته است، هیچکس مسئول هیچچیز نیست و دولت بلاتکلیف، بیتصمیم و بیاثر پیدا میشود.
******چرا دولت برای مقابله با آسیبهای اجتماعی اقدام اساسی و جدی انجام نمیدهد؟
علت عمده آن فقدان شفافیت در طرح مسئله است. فرض کنید بنده هماکنون بهعنوان یک جامعهشناس در جایگاه ریاستجمهوری قرار گیرم. میخواهم مشکلات را حل کنم. اگر بخواهم در این شرایط اعتماد اجتماعی را بالا ببرم و بدون ملاحظه موارد دیگر، مشکل اقتصاد و معیشت را حل کنم، دراینصورت جامعه در وضعیت سختتری قرار میگیرد. تورم را کنترل کردیم؛ اما رکود افزون شد. اکنون میخواهیم مداخله کرده و کار تولید کنیم؛ درحالیکه تورم درحال بازگشتن است. درواقع یک چرخه معیوب اینچنینی درست میکنیم.
******چرا این اتفاق رخ میدهد؟
به دلیل اینکه مسائل را از کلیت نظام اجتماعی منفک میکنیم. برای اینکه مشکل تولید حل شود باید سرمایهگذاران و کارآفرینان را به فعالیت دعوت کنیم. نمیتوانیم در نظام سیاسی و اجتماعی به آنان توهین کنیم و مشارکتشان را نادیده بگیریم و دست به تولید بزنیم. مگر میشود با نیروی اداری تولید ایجاد کرد. ما چهل سال است به مدیران و کارمندان خود پول پرداخت میکنیم تا اشتغال ایجاد شود؛ درحالیکه این امر تولیدکننده اشتغال نیست. زمانی اشتغال ایجاد میشود که سرمایهدار و کسی که مسئلهاش نوآوری است با کمترین هزینه، کار یک سازمان را انجام دهد؛ برای نمونه، یک کارگاه ایجاد کند که صد نفر در آن مشغول به کار شوند. اگر این صد نفر از سوی نظام اقتصادی به کار گرفته شوند باید میلیاردها ریال هزینه کند و وقتی خودش از دور خارج شود اقدامات انجامشده ازبین میرود. مگر در دولت احمدینژاد چنین اتفاقی رخ نداد و طرح اشتغال دولت اصلاحات همین سرنوشت را پیدا نکرد؟ اینجا چه اتفاقی میافتد؟ وقتی میخواهید مشکل اشتغال، تورم و رکود را حل کنید باید از این ماجراها عبور کنید و به سراغ افراد دیگر بروید؛ درحالیکه حاضر به انجام چنین کاری نیستید. وقتی شما سراغ بخش خصوصی میروید باید سازمانهای خصوصی و نهادهای مدنی را تقویت کنید. درواقع وقتی به آنها مراجعه میکنید به نظام اجتماعی و پولی و بانکی بازمیگردید. باید نظام بانکی اصلاح کنید. بانکها نمیتوانند مسلط باشند و اصلاح نشوند و بخش خصوصی حاضر به فعالیت شود. مگر بخش خصوصی به سود و منفعت خود نمیاندیشد و دیوانه است که از بانکها پول 25درصد سود بگیرد، برود کارخانهای که کار تولید میکند، احداث کند؛ بعد شما مجوز صدور کالا به او ندهید و او نابود شود؟ اینجاست که نظام بانکداری باید اصلاح شود، نظام بانکداری که اصلاح شد، نظام حقوقی و حقوق مالکیت باید تغییر کند. نظام حقوق مالکیت هم که حل شد باید حوزه مشارکت سیاسی تغییر کند. ببینید! فردی که سرمایهدار است باید حق مشارکت در ساختار سیاسی را داشته باشد؛ بنابراین باید یک چرخه تغییرات اینچنینی اتفاق بیفتد. شما نمیتوانید بگویید هیچکسی کار نکند، من میخواهم تورم را سامان بدهم. نتیجه آن میشود که امروز مشاهده میکنید یا میخواهید اقتصاد مقاومتی درست کنید. با اقتصاد مقاومتی میخواهید چه کار کنید؟ میخواهید خرج نکنید، خرج نکنید هم کسی مصرف نمیکند، مصرف نکنید هم کالا نباید تولید شود و وقتی تولید نکنید کارخانه هم تعطیل میشود. اگر از سوی دیگر بگوید من میخواهم مصرف کنم این میشود که مصرفگرایی اشاعه پیدا میکند. این گرفتاری را چگونه میخواهید حل کنید؟ باید به بحث دیگری رجوع کرد. اقتصاد مقاومتی یعنی ما درست تولید کنیم، درست مصرف کنیم و بازار جهانی برای کالای تولیدشده خود پیداکنیم: نه اینکه به اندازهای که خودمان میخواهیم مصرف کنیم که بعد ذائقه ما میشود ذائقه دیگری. اقتصاد مقاومتی مجموعهای از عوامل است، یعنی باید شرایط بینالملل، اقتصاد بینالملل و فرهنگ مصرف، نظام کار در جامعه، نظام بانکی، بخش خصوصی سیاستگذاری اقتصادی و بعدازآن طرف مناسبات انسانی و ارزش پول و ثروت سامان پیدا کند. بهسادگی نمیشود اقتصاد مقاومتی ایجاد کرد. برخی افراد شعار اقتصادی را که مقام معظم رهبری مطرح کردند، سیاسی میکنند. این امر نیاز به فلسفه و نظام اقتصادی دیگری دارد. ببینید! چه اتفاقی میافتد. به دولتها فشار وارد میکنند که مشکلات را حلوفصل کنند؛ حال دولتها در برابر آنچه اقدامی باید انجام دهند؟ آییننامه تولید میکنند و آییننامه در اداره اجرا میشود و بعد از سه سال به اتمام میرسد و فراموش میشود.
*********مردم نظام اداری و سیاسی کشور را ناکارامد میدانند. به نظر شما برای کارامدی و بهبود این وضعیت باید چه اقداماتی صورت گیرد؟
باید همت و وفاق ملی در باب مشکلات اساسی جامعه پیش آید. یکی از اصلیترین این مشکلات، ناکارامدی دولت و نظام سیاسی است. مردم نظام سیاسی و اداری را ناکارامد میدانند. برای کارامدکردن نظام سیاسی باید چه اقداماتی انجام داد؟ مگر ما روزبهروز بر کارامدی آن میافزاییم؟ درحالیکه آدمها و گروههای خود را وارد سیستم میکنیم، سیستم خود را از افراد توانمند و فرهیخته تهی میکنیم؛ دراینصورت ناکارامدی تکثیر میشود و جامعه مدام تکرار میکند نظام سیاسی ناکارامد است. در این شرایط دولت چه اقدامی انجام میدهد؟ در این صورت دولت مجبور است با نیروها و حامیان خود، فعالیت و سرمایه و امکانات را به آنان واگذار کند، با آنان گفتوگو و مشورت کند و از پتانسیل سایر افراد جامعه استفاده نکند. در این وضعیت یک اراده ملی لازم است.
******باتوجه به اینکه اراده ملی برای خروج از این وضعیت لازم است، چگونه میتوان زمینه ایجاد وفاق ملی در جامعه را پدید آورد؛ درحالیکه برخی مقامات عالی کشور بهراحتی به یکدیگر اتهام وارد میکنند؟
اراده ملی باید بین مقام معظم رهبری و رئیسجمهور، مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوای سهگانه، روشنفکران و دانشگاهیان شکل گیرد تا زمانی که ما در این مسیر گام برنداریم، نمیتوانیم مدعی شویم مردم اتحاد داشته باشید. اگر قرار است کار کنیم باید نظام معنایی تولید شود. باید کسانی که هستند خودشان بهسامان شوند. یک مجلس وجود دارد که حدود سیصد نفر نماینده دارد؛ بعد میبینید که افراد کارشناس و متخصص چندانی در این نهاد دیده نمیشود و مصوبات تصویبشده آن کارشناسانه نیست؛ درحالیکه این افراد میخواهند برای کشور تعیین سیاست کنند یا فرض کنید در مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، نهادها و شورای عالی قضائی نیز همین وضعیت حاکم است. بهاینترتیب زمانی که این افراد خود نمیتوانند مجموعه سامانیافتهای شکل دهند چگونه میتوانند وفاق و اتحاد ملی ایجاد کنند؛ به این دلیل این مرکز تعارضات جمعی میشود. شما توجه کنید مجلس در برابر دولت یا دولت در برابر مجلس، این دو نهاد در برابر مجلس خبرگان یا مجلس خبرگان در برابر شورای نگهبان، تمامی این نهادها در برابر شورای عالی قضائی قرارگرفتهاند. مگر آقای احمدینژاد اتهامهایی را به قوه قضائیه وارد نمیکرد و برخی نهادها را فاسد نمیخواند؟ رئیس قوه مجریه علیه رئیس قوه مقننه اسنادی درست میکرد. کاندیداهای ریاستجمهوری نیز در مناظرات اخیر اتهاماتی علیه یکدیگر مطرح کردند. آقای قالیباف اذعان داشت دولت فاسد است و دولت مستقر در برابر آن مطرح کرد شهرداری فاسد است و هر دو آنان اظهار کردند برخی افراد که در آستان قدس فعالیت میکنند فاسد هستند و نمیتوانند مدیریت کنند. بعدازآن اذعان داشتند اقتصاد ما فاسد است و برخی دولتمردان رانتخوار و دزد هستند. دوباره تأکید کردند که مردم بدبختتر شدند. بعد چه کسانی حاکم هستند؟ افراد فاسد. کجای آن وفاق جمعی وجود دارد. در شرایط کنونی انسجام اجتماعی برای ساختن لازم و ضروری است. ازیکطرف میخواهید کارامدی و از سوی دیگر وضعیت اشتغال، بیکاری و فقر را ساماندهی کنید؛ درحالیکه کار در کشور وجود ندارد. چرا اینهمه نیرو در جامعه تربیت میکنیم؟ چرا تعداد زیادی مهندس و پزشک تربیت میکنیم؟ آنان برای مهاجرت تربیت میشوند. آیا این اخلاقی و انسانی است. از طرف دیگر مگر میتوانیم به افراد بگوییم بهدنبال تحصیل نباشند؟ اکنون چگونه این تناقض را حل کنیم؟ ازیکطرف جوان علاقه دارد و درس میخواند و از طرف دیگر بعد از اتمام تحصیل بیکار است. چه نهادی باید به این وضعیت سامان دهد؟ وزارت آموزشوپرورش، علوم و بهداشت و شورای عالی انقلاب فرهنگی باید با کلیت نظام اجتماعی هماهنگ شوند و یکدست و یکهدف در باب تولید و تربیت نیرو و نظام تخصصی کار، فعالیت کنند. کجای این کشور تعریف معینی در زمینه نظام تخصصی کار وجود دارد. هرکسی به سمتی حرکت میکند، در موسسه خود متخصص و نیرو تولید میکند و مدام درحال تولید ایده است. کجای نظام تخصصی کار وجود دارد؟ اصلاً مشخص نیست که ما مشغول چه کاری هستیم و معلوم نیست به چه دلیل نیروی انسانی تولید میکنیم؟ مگر ظرفیت برای پذیرش نیروهای متخصص در کشور وجود دارد؟ ادارات دولتی ما اشباع شده است و بخش خصوصی هم وجود ندارد. با این شرایط نیروی انسانی در وضعیت خوبی قرار ندارد؛ بنابراین زمانی که وضعیت نظام اشتغال و نظام تخصصی کار معلوم نیست حق تولید نیروی انسانی را نداریم. حق نداریم کسی را آموزش دهیم؛ چراکه آموزشهای ما علیه ما میشود و بهنفع جامعه جهانی و کشورهای توسعهیافته تمام میشود و متخصصان ما داوطلبانه جذب این کشورها میشوند.
*****آیا عدم فهم نظام تخصصی کار از سوی مسئولان در فرار مغزها و ایجاد آسیبهای اجتماعی مؤثر بوده است؟
بله. کسانی که مسئول هستند فهم و درکی در باب نظام تخصصی کار ندارند و از طرف دیگر جامعه را بهدرستی نمیشناسند و نمیدانند چه بلاهایی برسر مردم میآید و با چه مشکلاتی زیست میکنند. در برخی موارد به طلاق، نابرابری و اختلافهای درون خانواده منجر میشود. هیچ ایرانی، نه زن و نه مردی حاضر نیست چنین گرفتاریهایی برای او پیش آید؛ اما اجتنابناپذیر میشود. پس ما باید به سراغ اینها بیاییم. آیا بهراحتی این معضلات حل میشود؟ خیر. چه کسانی باید به این مسائل ورود پیدا کنند؟ ژورنالیستها و سیاسیون قادر به حل آن نیستند؛ باید متخصصین دعوت شوند. آیا متخصصین در ابتدای کار میتوانند؟ نه، اصلاً مجاز نیستند این کار را انجام دهند. متخصص باید دست از حرف و اقدام جدی بردارد. باید معضلات را طی یک الی ده سال بفهمد و مسائل اساسی و ساختاری را که مربوط به همه افراد جامعه است، طبقهبندی کند؛ زیرا اراده مقام معظم رهبری و رئیسجمهور و نهادهای اصلی لازم است. باید به شکل بخشی نگاه کرد. هرکس یک یا دو مشکل بیشتر ندارد؛ بعد هم درسطح انسانی و روابط بین آدمها و آدمها و… اگر ما این اقدام را انجام ندهیم امکان ندارد بتوانیم از وضعیت موجود عبور کنیم و اتفاقاً پاشنه آشیل نظام جمهوری اسلامی مشکلات اجتماعی است که اکنون در جامعه وجود دارد.
****** آسیبهای اجتماعی چه خطراتی برای کشور بههمراه دارد؟
مسائل اجتماعی میتواند آسیبهایی بر سر نظام و تکتک افراد جامعه بیاورد و ما را نابود کند. تاکنون کشور ما در تعارض با آمریکا هزینه زیادی پرداخت کرده است؛ اما این کشور موفق نشد کشور ما را نابود کند. مسئله آسیبهای اجتماعی میتواند این بلا را بر سر جامعه بیاورد و جامعه را نابود و نظام را با خطرات جدی مواجه کند. تا این اندازه این مسئله اساسی و مهم است که مثالهای آن فقر، اعتیاد، طلاق، بیکاری، فساد و دزدی است؛ چرا تاکنون کسی به اعتیاد پاسخ نداده است و تنها به گرفتن و اعدام مشغول بودهایم؟ چرا سیاست ساماندهی اعتیاد در کشور وجود نداشته است. سازمان و آدمهای آن وجود داشتهاند و هزینه هم شده، اما چرا اقدام اساسی صورت نگرفته است؟ برای اینکه مشکل اعتیاد را حل کنیم اعتیاد را از دستور کار خارج کردیم و گفتیم فرد معتاد بیمار است. معتادان زیادی در جامعه وجود دارند و جامعه بابت آنها هزینه زیادی پرداخت میکند و از جانب اعتیاد خسارت زیادی میبیند. چرا تاکنون بحث جدی مطرح نکردهایم؟ چرا در سطح کلان و ملی اقدام جدی انجام ندادهایم؟ چرا به مسئله تصادفها در جادهها رسیدگی نمیشود و کسی اراده نمیکند و حرفی نمیزند؟ جادهها را نبندیم؛ ماشینها، مسیر و جادههای کشور را درست کنیم. این ماشینهایی که مردم سوار میشوند به جز کشتار برای آنان نتیجهای دارد؟ اینها مشکلاتی است که وجود دارد. چرا کسی به مسائل اساسی که جامعه از آنها رنج میبرد، توجه نمیکند؟
نویسنده : لیلا کاظمی
چرا وضع اقتصادی مردم با کنترل تورم عوض نشد؟
آلبرت بغزیان از مشکلات اقتصادی میگوید.