مصاحبه اختصاصی زندگی سالم با طناز طباطبایی
طناز طباطبایی این روزها با فیلم «خشم و هیاهو » روی پرده سینما ها است. جایی که به نظر می آید او دیگر از ستاره های ثابت و محبوب آن است. اما بر عکس ما او خودش اینطور فکر نمی کند و هیچ وقت به این حاشیه امن دل نمی سپارد. با او از تجربه جدیدش، کارهایی که می توانیم انتظارش را داشته باشیم، زندگی شخصی و جهان بینی اش صحبت کردیم. او هم مثل همیشه صریح و صادق و جسور به همه پرسش ها پاسخ داد. با «زندگی سالم » همراه باشید:
*آهسته و پیوسته قدم بر می دارم
همیشه من اعتقاد داشتم به آهسته و پیوسته قدم بر داشتن. بیشترین چیزی که برای خودم مهم بوده این است که مثل نقاشی باشم که اول باید نقاشی کلاسیک را بیاموزد و انجام دهد و مثلا یک
کوزه را درست طراحی کند و بکشد و بعد به آرامی به نقاشی حرفه ای و ماندگار تبدیل شود. در مورد بازیگری هم من همین نظر را داشتم که اگر به آرامی قدم بر دارم و رشد کنم جایم محکم تر و تثبیت شده تر خواهد بود و خودم از خودم راضی تر خواهم بود. من هیچ وقت فکر نمی کنم که تثبیت شدم و ماندم و تمام نمی شوم. حتی ترسی از کهنه شدن و پیر شدن هم در من وجود دارد. البته این دو رویکرد است. یکی همان ترسی که همه دارند که ریشه آن در ترس از مرگ است. اما رویکرد دیگر درباره من این است که فکر می کنم اساسا برای این که درجا نزنم همیشه باید پیشرفت
کنم. در یک مسیر باید مرتب قدم های بزرگ و بزرگتر برداشت تا به آن هدف نهایی برسیم. هیچ وقت نباید فکر کرد الان این جایی که ایستادم جایم خیلی محکم و درست است. من مرتب خودم را در مواجهه با این پرسش قرار می دهم که کجا ایستادم؟ و نکند این جایی که الان هستم غلط باشد؟ و … هزار جور فکر با خودم می کنم. برای همین الان برایم سخت تر از مثلا زمان صداها است که تقریبا اوایل کارم بودم. هر فیلمی که می گذرد به کارهای جدیدی که می توانم انجام بدهم و به پیشرفت بیشتر فکر می کنم. این نگاه برای یک بازیگر و اصولا برای یک انسان کار بسیار سختی است.
*همیشه من انتخاب می کنم
اعتقاد من در کل زندگی این است که همیشه این من هستم که انتخاب می کنم. زمانی که من فیلم «سیزده » هومن سیدی را دیدم همان جا انتخاب کردم که روزی در نقشی مناسب در یکی از فیلم های هومن سیدی بازی کنم. برای این که آن فیلم را خیلی دوست داشتم. این انتخاب برای من اینجوری شکل می گیرد. یعنی انتخاب در زندگی من اینطور است که مثلا می گویم دو سال دیگر یا چهار سال دیگر با فلان آدم کار می کنم و این اتفاق می افتد.
یا می گویم من این نقش را دوست دارم و می خواهم و بعد به آن می رسم. من باور دارم انسان اگر اعتقاد داشته باشد به هر چیزی که از خدواند بخواهد می رسد. حالا کارها و نقش هایی هم بوده که من انتخاب نکردم اما به سر راهم قرار گرفته و اتفاقا خیلی هم برایم خوب بوده مثل «هیس دخترها فریاد نمیزنند ». چون من اصلا به «هیس … » فکر نکرده بودم ولی حتما در مسیر من باید قرار می گرفت که یک دنباله ای را با خودش بیاورد و یک راهی را به سمت خواسته هایم باز بکند.
*قبل از خشم و بعد از خشم
به نظر من فیلم «خشم و هیاهو » یک فیلم تجاری نیست. شاید قصه ذهن مخاطب را به این سمت ببرد چرا که داستان عشق و خیانت است که تماشاچی با آن ارتباط برقرار می کند. اما هومن سیدی با انتخاب و اجرای ساختاری متفاوت و عجیب و غریب آن را از یک فیلم تجاری متمایز کرده است. اینجا دیگر این ساختار متفاوت برای تماشاچی آشنا نیست. بنابراین فیلمی است که هم از المان های تجاری استفاده کرده و هم اثری هنری و قابل اعتنا به لحاظ فرم و محتوا است. یادم هست وقتی فیلمنامه را به من دادند طاقت نیاوردم به خانه برسم و تو ماشین جلوی منزل خواهرم پارک کردم و متن را تا آخر خواندم. وقتی به صحنه دادگاه رسیدم رنگم پرید اینقدر که هیجان زده شده بودم از متن خوب و نقش درستی که ترسیم شده بود. قصه را خیلی دوست داشتم و خوشم آمد. بعد با آقای سیدی صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که ما اصلا قرار نیست شهلا جاهد را بسازیم و من او را بازی کنم. قرار است او یک کاراکتر دیگری به نام حنا باشد که حتی این اسم هم از جای دیگری وام گرفته شده بود. برای من مهم این بود که نشان بدهیم کارکترها در یک موقعیت یکسری رفتارها ازشان سر می زند و دقیقا در همان موقعیت می توانند یکسری رفتارهای دیگر داشته باشند. برای همین ما هر دو کاراکتر اصلی را در فیلم از چند زاویه و با رفتارهای متفاوت در یک موقعیت مشابه می بینیم. همینطور شخصیت ها در بازجویی ها زاویه دید و نگاه خود را به پارتنرشان داشتند. نهایتا وقتی فیلم را در اولین اکرانش دیدم خودم خیلی راضی بودم. حتی به آقای سیدی گفتم مسیر بازیگری من به لحاظ تکنیکال و به لحاظ خود بازیگری واقعا به قبل از «خشم و هیاهو » و بعد از آن تقسیم می شود. برای این که همیشه من یک کاراکتر را با یک رویکرد بازی کرده بودم. اما اینجا در واقع یک نفر را با سه نقش و سه رویکرد بازی کردم. ازدواج قابل برنامه ریزی نیست اصولا زنان وقتی سی سالگی را رد می کنند کمی آرام تر می شوند و جدی تر به زندگی شخصی و خانوادگی فکر می کنند. شاید الان نزدیک یک سال و خورده ای باشد که برای من هم آن اتفاق افتاده که دوست دارم فامیلی و خانواده خودم را داشته باشم. این حس خیلی غریزی است و فکر می کنم هر زنی هم آن را تجربه می کند. ولی در مورد ازدواج من به این هم باور دارم که جزو تقدیر هر آدمی است. یعنی آن حرف هایی که از قدیم می گفتند آن کسی که قسمت تو باشد وقتی بیاد خواستگاری دهنت بسته می شود من فکر می کنم این درست است. بنابراین فکر نمی کنم ازدواج امر قابل برنامه ریزی باشد و مثلا شما بتوانید برنامه ریزی کنید که همسری پولدار یا خوش تیپ و … داشته باشید. از طرفی من در هیچ کجای زندگی ام بحث ظواهر و مادیات برایم پر رنگ نیست و بیشتر عشق و علاقه برایم مهم است مطمئن هستم وقتی زمانش برسد آن مردی می آید که همه چیز بین مان چفت و جفت و درست می شود و درست پیش می رود. زندگی خوشبخت و شاد تنها تصویر من از زندگی زناشویی است و امیدوارم به امید خدا برایم اینطور بشود. دو تا فرشته مادرم را نجات دادند متاسفانه سال گذشته مادرم دچار بیماری شدند. اتفاق تلخی برای من بود. اما خدا را شکر مامانم حال شان خیلی بهتر است؛ ما دو تا فرشته پیدا کردیم؛ پرستارو فیزیوتراپ مادرم دو نفری در کنار پدرم قرار گرفتند و عامل اصلی بهبود مادرم شدند و خدا را شکر مادرم هر روز
بهتر شد. الان سمت چپ بدن که از کار افتادگی پیدا کرده بود تقریبا تا حدود زیادی بهتر شده و کارایی اش را به دست آورده است. خدا را شکر هر روز هم بیشتر رو به بهبود می رود.
این لباس های دوست داشتنی من
در انتخاب لباس هایم قبل از هر چیزی مهم ترین نکته برایم راحتی با آن لباس است. من هیچ وقت هم طراح خاصی برای همه لباس هایم نداشتم. خودم را خوب می شناسم و می دانم چه بپوشم بیشتر بهم می آید و طرفدار جدی سادگی هستم. روی حساب همه اینها انتخاب هایم را خودم انجام می دهم و از طراح های مختلف که کارهای متفاوتی دارند خرید می کنم. ولی همیشه در همه آنها یک ویژگی بوده که به مدل و سبک و سلیقه من نزدیک بوده. من در مورد مد و لباس برخلاف خیلی ها که برندباز هستند و برند برای شان مهم است ، این چیزها اهمیت ندارد و تنها مهم این است لباسم ساده باشد و بتواند مدت زمان طولانی از آن زیاد استفاده کنم. یعنی اینطوری نباشد که یک بار بپوشم و بعد در کمد خاک بخورد. من دوست دارم یک دست لباس را بارها بپوشم. به نظرم این که سال های سال از یک لباس استفاده کنی هیچ اشکالی ندارد.
نوید یک فیلم متفاوت
آخرین فیلمی که سال گذشته بازی کردم فیلم، «ارداتمند نازنین، بهاره، تینا »، به کارگردانی آقای کاهانی است. آنجا اصلا یک طناز دیگر می بینید. اینها سه تا دختر هستند که شغل شان مدلینگ است اما در واقع پولی هم از این کار در نمی آورند و برای فان و خوش گذرانی ماجرا است که درگیر آن شدند. برای همین عکاسی می کنند و مشغول مدلینگ هستند. فیلم فضای عجیبی دارد و برای من دوست داشتنی است. اینکه نتیجه این فیلم چه بشود یا مردم دوست داشته باشند و تماشا کنند یا نه را من هنوز نمی دانم اما می دانم برای من تراپی خوبی بود. برای اینکه از روزی
که ما کار را شروع کردیم برای من اتفاق متفاوتی بود. من یک بخشی در وجودم دارم که خیلی جدی و مدیر و سخت است. این فیلم این بخش وجود من را کاملا شکست و در بازیگری من خیلی تاثیر گذاشت. من در این فیلم یک آدم رها و روی ابرها هستم. آقای کاهانی هم در ظاهر و گریم و همه اینها انگشت گذاشته بود و انتخاب های بامزه و درستی می کرد که به فضای فیلم و این کاراکترها می آمد. من نوید یک فیلم متفاوت دست کم از بین کارهای خودم تا امروز را می دهم. همینطور فکر می کنم جزو بهترین های آقای کاهانی هم خواهد بود. امیداورم در گیشه هم موفق باشد.
*به هیچ چیز جز بازیگری فکر نمی کنم
به هیچ تجربه دیگری جز بازیگری فکر نمی کنم چون باورم این است که یک کار انجام بده اما آن یک کار را درست انجام بده. شاید چون یک کم کمال گرا هستم از انجام کارهای نصف و نیمه و غیر حرفه ای خوشم نمی آید. من از گالری گردی، تماشای آثار هنری، تماشای فیلم تئاتر، کتاب خواندن و سفر ذهن و روحم را تغذیه می کنم تا بتوانم در کارم خلاق تر باشم. اینها به اضافه ورزش یوگا که پای ثابت برنامه روزانه زندگی من هستند.