بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
راجع به تاسوعا همین یک کلمه! امام حسین(ع) یک برادر داشت، وفادار بود. یوسف ده برادر داشت، بیوفا بودند. نکتهی دوم، حضرت ابراهیم، خیلی کمالات داشت. خداوند در قرآن کمالات حضرت ابراهیم را چندتایی با هم میآورد، بعد میگوید: ابراهیم این بود و این بود و این بود. ابراهیم این بود و این بود و این بود. اما به وفای ابراهیم که میرسد، میگوید: ابراهیم وفادار بود. دیگر این بود و این بود و این بود، ندارد. یعنی کمال وفا را میگوید: «وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّي» (نجم/37) ابراهیم چه کسی بود؟ «وَفَّي» وفادار بود. یعنی وفای ابراهیم به تنهایی یک آیه دارد. باقی کمالات هر چندتایی در یک آیه است. ولی وفای ابراهیم به تنهایی در یک آیه است. «إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّي» خیلی وفادار بود. راجع به وفا میشود صحبت کرد. راجع به پرچم و علمداری میشود صحبت کرد. راجع به بصیرتی که حدیث داریم اباالفضل(ع) بصیرت داشت، راجع به بصیرت میشود صحبت کرد. راجع به شجاعت میشود، صحبت کرد. راجع به مادرش… یک مادر یک روز چهار تا پسر را از دست داد. سی و چهار ساله، بیست و چهار ساله، نوزده ساله، بیست و یک ساله! چهار تا جوان را در کربلا… اباالفضل تنها نبود، سه برادرش هم بودند. و امّالبنین هم مادر امام حسین(ع) هم میشد. چون وقتی حضرت زهرا(س) شهید شد، امیرالمؤمنین(ع) همسر بعد از حضرت زهرا(س)، امّالبنین مادر اباالفضل(ع) بود. و این مادر اباالفضل(ع) بچههای حضرت زهرا(س) را بهتر از بچههای خودش، به آنها توجه داشت. اینها برای خانههایی که نامادری در آن است، یاد بگیریم که امّالبنین مادر اباالفضل(ع) نامادری امام حسین(ع) بود. اما این نامادری، بچههای فاطمه زهرا(س) را از بچههای خودش بهتر مراقبت میکرد. خوب ما که کاری نمیتوانیم بکنیم، یک سلام به اباالفضل(ع) شب تاسوعا بدهیم. «السلام علیک یا ابالفضل العباس، السلام علیک و رحمة الله و برکاته» یک صلواتی هم هدیه به روح امّالبنین(س) بکنیم.
1- عزاداری بدون مردم آزاری
من کسی نیستم. یک آدم معمولی هستم. ولی به عنوان یک مسلمان تشکر میکنم از این حرکت نمازی که الان چند سال است که در تاسوعا و عاشورا در خیابانها خوانده میشود. فقط تذکری که دارم این است که اگر نزدیک مسجد است، نماز مسجد را در مسجد بخوانند. اینطور نباشد که مردم را از مسجد بیاوریم در خیابان نماز بخوانند. نماز جایش در مسجد است، اگر به مسجد دور هستیم، وسط خیابان نماز بخوانیم. یک! نمازتان هم مزاحم رانندهها نشود. ممکن است یک رانندهای یک کار عجلهای داشته باشد، یک راهی برای ماشین باز بگذارید که راننده نیاید و پشت فرمان بگوید که هم کار دارم، مسافرم کار دارد، و هم راهبندان است، و هم به نماز و عاشورا و اباالفضل(ع) هم نمیشود حرف زد. یعنی مردم را در فشار قرار ندهیم. فشار مردم اذیت است. یک آیه در قرآن داریم که کسانی که فشار به پیغمبر(ص) میآورند، فشار روحی اذیت است. خانهی پیغمبر برای ناهار میآمدند، بلند نمیشدند بروند. مثلاً ناهار بود، تا دم غروب حرف میزدند. آیه نازل شد: «فَإِذا طَعِمْتُمْ» عربیهایی که میخوانم قرآن است. «فَإِذا طَعِمْتُمْ» وقتی طعام خوردید، غذا خوردید، «فَانْتَشِرُوا» بلند شوید و منتشر شوید، بلند شوید و بروید. «وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ» ننشینید، اختلاط کنید. «إِنَّ ذلِکُمْ کانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ»، «يُؤْذِي»، اذیت! پیغمبر اذیت میشود. «فَيَسْتَحْيي» (احزاب/53) خجالت میکشد بگوید بلند شوید و بروید. این قانون است. مهمانی رفتید، بعد از غذا بلند شوید و بروید، مگر اینکه صاحبخانه تقاضا کند که بنشینید.
مثلاً میگویند عیادت بیمار رفتید به اندازه دوشیدن یک بزغاله باشد. یعنی پنج دقیقه بنشین! ممکن است مریض در یک حالتی باشد که نمیتواند روبروی شما بنشیند. رویش هم نمیشود. ملاقات و عیادت پنج دقیقه باشد. مهمانی نیم ساعت و بیست دقیقه باشد. آیهی قرآن است. «فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» بلند شوید و بروید. اینها «يُؤْذِي النَّبِيَّ» است. این اذیت پیغمبر یعنی چه؟ یعنی اگر شما طوری نماز بخوانی، طوری عزاداری کنی، که ماشیندارها، تاکسیدارها و مسافرها اذیت بشوند، این کار گناهش از عبادتش بیشتر است.
2- تاسوعا و عاشورا، بستر پیروزی انقلاب
و باید از این نمازهای تاسوعا و عاشورا تشکر کنیم و اینها را رونق ببخشیم. ما با چراغ امام حسین(ع) خیلی کارها میتوانیم بکنیم. این عاشورا مرکز جرقه است. از این جرقه ما باید جریان درست کنیم. در سایهی کربلا و عاشورا خیلی کارها باید کرد. امام بنیانگذار جمهوری اسلامی، انقلابش را روی دوش کربلا گذاشت. یعنی پیامهای امام، را بعضی از شما یادتان نمیآید، بعضیهایتان هم یادتان میآید، که امام پیامهایی که میداد، به تاسوعا و عاشورا پیام میداد. من جوان بودم، یادم است که امام اعلامیهاش را برای تاسوعا و عاشورا درست میکرد. این اربعینش! خود انقلاب ما اربعین قم، تبریز! اربعین تبریز، یزد! اربعین یزد، بابل! اربعین… همینطور اربعین به اربعین. ما این حماسهها را نباید از بین ببریم. این شهدای مکه، جانباختگان مکه نباید از یاد بروند. در هر شهری باید یک خیابان به اسمشان بشود، یک فلکهای به نامشان باشد. در قبرستانها بنویسند که شهدای آلسعود! نباید بگذاریم از بین برود. این کربلا یک خاطره و تاریخ نیست. یک جریان است. قرآن میگوید: چیزهایی که من میگویم، قصههایی که من میگویم، فکر نکنید که یک قصه بود، گذشت. «وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ»، این کلمه «کَذلِکَ» یعنی چه؟ یعنی جریان تاریخ نیست که گذشت. «وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ» یعنی اگر آن خاطرهای که برای یوسف پیش آمد، آن مقامی که به یوسف دادیم، تو هم اگر مثل یوسف شوی، آن چیزی که به یوسف دادیم، به تو هم میدهیم. «وَ کَذلِکَ نُنْجِي الْمُؤْمِنينَ» (انبیاء/88) یعنی اگر یونس را از دل ماهی نجات دادیم، تو هم اگر بگویی: «سبحانک» تو را هم از دل ماهی نجات میدهیم. این کلمه «کَذلِکَ» در قرآن زیاد است. «کَذلِکَ» یعنی چه؟ یعنی قصه فردی نیست، عمومی است. لحظهای نیست، دائمی است. جرقه نیست، جریان است. این ماجرای کربلا باید هر سال حماسهاش بیشتر شود.
3- بزرگترین منکر، حکومتهای ستمگر
بحثی که ما در جلسهی قبل گفتیم، بحث امر به معروف بود. دنبالهی آن را میخواهیم بگوییم. چون امام حسین(ع) فرمود: «إنّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ» (بحارالأنوار،ج44،ص329) گفتند: امام حسین، میروی کربلا چه کنی؟ گفت: «إنّی…» موضوع بحث، امر به معروف و نهی از منکر است. جملهی امام حسین(ع) این بود. امام حسین(علیه السلام)، بعضیها مینویسند، امام حسین(ع)، حدیث داریم کسی که بنویسد، امام حسین(علیه السلام)، تا مادامی که این کلمه روی کاغذ هست، خدا به نویسندهاش ثواب میدهد. آن وقت ما برای صرفهجویی میگوییم:(ع)! یک کسی را دیدم کتاب نوشته بود، امام صادق! برای صرفهجویی نوشته بود: «دق» حالا یک «صا» اضافه است؟ گاهی وقتها ما عمرمان کلش آتش میگیرد، صرفهجویی نمیکنیم. حالا به یک «ع» میرسیم، صرفهجویی میکنیم. اینها سلب توفیق است، صرفهجویی نیست. امام حسین(علیه السلام) فرمود: «إنّی» من «أُرِیدُ» اراده کردهام، تصمیم دارم «أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ» من تصمیم دارم امر به معروف کنم، «وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ» من تصمیم دارم نهی از منکر کنم. خوب معروف چیست؟ اقامهی حکومت حق! منکر چیست؟ رژیم بنی امیه! من باید بروم با خون خودم، با سخنرانیهای زینب کبری(س) امر به معروف و نهی از منکر کنم. قرآن میفرماید: « کُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ» (آلعمران/110) بهترین مردم شما هستید، به شرط اینکه امر به معروف کنید. امیرالمؤمین(ع) میفرماید: «والامر بالمعروف مصلحة للعامة» (بحارالانوار،ج6،ص107) مصلحت عمومی است.
4- مهارت آموزی جوانان، از معروفهای لازم امروز
البته در امر به معروف یک سری کارها را باید خود دولت بکند. اگر از من بپرسند بهترین معروف چیست؟ من این را پیشنهاد میدهم. چهار سال میروند دانشگاه و کارشناس میشوند، شش سال کارشناس ارشد میشوند. من پنجاه است تبلیغ میکنم. سی و پنج سال از آن را در تلویزیون بودهام. دیگر خدای ناکرده کارشناس هستم. و بیشترین سخنرانیهای دانشگاههای کشور هم شاید برای من باشد. یعنی هفتهای نیست که من چند سخنرانی در دانشگاهها نداشته باشم. به عنوان یک کارشناس می گویم: امروز بالاترین معروف این است که آموزش و پرورش در دوازده سالی که بچهها درس میخوانند، در این دوازده سال یک مهارت هم یاد این دیپلمهها بدهد. که دیپلم فلج، دیپلم بیمهارت، دیپلم بیخاصیت نداشته باشیم. اگر شغل استخدامی گیرش نیامد، خودش بتواند دست به کاری بزند، نان در بیاورد و برود و ازدواج کند، برود و زندگی تشکیل بدهد. دختر بتواند با مهارت خودش جهیزیه خودش را درست کند، منتظر وام پدرش نباشد. بزرگترین معروف این است که هر جوان دیپلمهای یک هنر داشته باشد. در دانشگاه هم در این چهار سال یک هنر و مهارت یاد بگیرد. یک مهارت دانشگاه… اگر دختر و پسر ما مهارتی داشته باشند، دیپلمهها یک مهارت، دانشجوها دو مهارت، مشکل دولت حل میشود، مشکل ازدواج حل میشود، مشکل اشتغال حل میشود، مشکل تشکیل خانواده حل میشود، مشکل جهیزیه حل میشود. خیلی از مشکلات حل میشود. وقت نداریم!!! چرا وقت داریم. وقت داریم خیلی هم وقت داریم. یک صلواتی بفرستید.
چون در دانشگاه تهران صحبت کردم، به رئیس دانشگاه هم خصوصی یک ساعتی صحبت کردم. با رئیس مجلس صحبت کردم. با وزیر آموزش و پرورش صحبت کردم. همهشان حرف را قبول دارند. اجازه بدهید در اختیار امت هم بگذارم. حوزه هم همینطور است. حوزه هم باید طلبههایش یک مهارت داشته باشند. سال اول طلبگی بتواند قرآن درس بدهد. سال دوم بتواند قصه هم بگوید. سال سوم بتواند فقه بگوید. سال چهار بتواند شبهات وهابیها را جواب بدهد. سال پنجم بتواند… هر سالی یک قدم جلو بیاید. اینکه میگویم، تعصبی ندارم. نه روی حوزه و نه روی دانشگاه! فقط حساب کنید، چهار سال تعطیل هستند. سیصد و شصت و پنج ضرب در چهار. چهار پنج تا بیست تا، چهار شش تا بیست و چهار تا و بیست و شش تا، چهار سه تا دوازده تا، یعنی چهار سال هزار و چهار صد و شصت روز. حسابم که درست است؟ اشتباه که نکردهام؟ خوب ببینید در این هزار و چهارصد و شصت روز دانشگاه باز است. سه ماهش در چهار تا تابستان تعطیل است. چهار تا تابستان تعطیل است، هر تابستان هم سه ماه. چهار سه تا دوازده ماه، هر ماهی هم سی روز. سه دوتا شش تا، سه یکی هم سه تا. سیصد و شصت روز تابستان است. هر سالی پنجاه و دو جمعه دارد که تعطیل است. پنجاه و دوتا پنجشنبه هم تعطیل است. سالی صدو چهارروز هم پنجشنبه و جمعه است. ضربدر چهار سال، میشود چهارصد و شانزده روز هم پنجشنبه و جمعه. پس سیصد و شصت روز یعنی یکسال از این چهار سالی که هست، یک سالش تابستان است. بیش از یک سالش هم کمک کنید، پنجشنبه و جمعه است. هر سالی بیست روز بین ترم دارد، چهار بیست تا هشتاد روز. بیست روز هم عید نوروز دارد. هشتاد روز. سی و پنج روز هم مراسم است. غدیر و بیست و دوم بهمن و عاشورا و شب قدر و مبعث و… آقا تقریباً، تقریباً بگوییم که کسی مچ نگیرد، با کم و زیادش تقریباً دو سال و نیمش تعطیل است. حوزه هم همینطور است. حوزه هم ماه رمضان تعطیل است، محرم تعطیل است، چه باید کرد؟ این همه تعطیلات برای حوزه و دانشگاه نتیجهاش این میشود که طلبهی ما مهارتش کم است. دانشجوی ما مهارتش کم است. دنبال کار میگردند، کار نیست، میخواهند استخدام شوند، دولت هم نمیتواند استخدام کند. الان ما هشت میلیون لیسانس اگر داشته باشیم، هشت میلیون لیسانس را کدام رئیس جمهور میتواند حل کند؟ همهی کارمندهای دولت هم بروند و خانه بنشینند، بازنشسته بشوند، دو میلیون صندلی خالی میشود، شما با آن شش میلیون چه کار میخواهی بکنی؟ راه نجات کشور با بزرگترین معروفی که امر… آخر ما امر به معروف را نگاه میکنیم، یعنی مثلاً کم فروشی نکن، دوزغ نگو، نهی از منکر حجابت را درست کن، اینها هم هست، اما بزرگترین معروف این است که این جوانهای ما یک هنر داشته باشند. این خانمهایی که اینجا نشستهاند، هر کدام یک هنر داشته باشند. استخدام نشدند، از هنر خودشان بتوانند کار بکنند، وارد زندگی بشوند، چون جوان، دختر جهیزیه ندارد، پسر خانه ندارد، آن وقت سن که بالا رفت چهارتا راه پیدا میکند. یک: بعضی معتاد میشوند. دو: بعضی گناه میکنند. سه: بعضی افسرده میشوند. چهار: بعضی نسبت به نظام عقدهای میشوند. چون میخواهد دولت استخدامش کند، دولت نمیتواند استخدامش کند. خیلی مفاسد این… بالاترین معروف این است.
بالاترین منکر ترس است.
5- خودباختگی، منشأ وابستگی به شرق و غرب
خودباختگی بزرگترین منکر است. یعنی وقتی آدم خودش را باخت، خودش را باخت. مثلاً فکر میکند که اگر وصل به او بشود، نجات پیدا میکند. نه آقا! قرآن یک قصه دارد، میگوید: نوح نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرد، عمرش بیش از نهصد و پنجاه بود، فقط نهصد و پنجاه سال تبلیغ کرد. میگویند عمر نوح همین است. دیگر آیه آمد ای نوح! کس دیگری به تو ایمان نمیآورد. یک کشتی بساز مؤمنین سوار کشتی شوند. من از زمین و آسمان آب میجوشانم، همهی کفار غرق میشوند. کشتی ساخت و مؤمنین به نوح سوار شدند و آب از زمین و آسمان جوشید و رفت زیر آب. نوح دید پسرش هم غرق میشود. گفت: پسرم، «يا بُنَيَّ» بچه! «ارْکَبْ مَعَنا» (هود/42) تو هم ایمان بیاور و سوار شو. «قالَ سَآوي» «سَآوي» این کوه است. «سَآوي» یعنی مأوا میگیرم. «قالَ سَآوي إِلي جَبَلٍ يَعْصِمُني» من میروم بالای کوه، کوه من را معصوم، (معصومه یعنی محفوظه) پسر نوح گفت من اگر ببینم زمین و آسمان آب میآید، میروم روی کوه، روی کوه که رفتم غرق نمیشوم. «سَآوي إِلي جَبَلٍ» الان سعودی دلش به این خوش است که آمریکا حفظش میکند. آمریکا اگر میتوانست کسی را حفظ کند، شاه را حفظ میکرد. آمریکا اگر میتوانست کسی را حفظ کند، شاه را حفظ میکرد. بحرین دلش را به سعودی خوش میکند. سعودی دلش را به اسراییل خوش میکند. اینها همه کوه است. این که میگویند قرآن بخوانید و تدبر کنید، معنایش این است که یعنی ببینید بچه نوح فکر کرد در مقابل قهر خدا کوه نجاتش میدهد. الان تمام کشورهایی که به این و آن میچسبانند، خودشان را به شرق و غرب میچسبانند، فکر میکنند «سَآوي إِلي روسیه يَعْصِمُني»، «سَآوي إِلي آمریکا يَعْصِمُني»، پیغمبر گفت: «لا عاصِمَ الْيَوْمَ» امروز قهر خدا که آمد، مقدرات حتمی که شد، هیچ پزشکی و هیچ نسخهای شفابخش نیست. ما ایمانمان کم است، فکر میکنیم که اگر این مسجد منبر برویم، فکر میکنیم که اگر این روستا منبر برویم، فکر میکنیم که اگر با این باشیم، فکر میکنیم که اگر با این مورد ازدواج کنیم، مشکل ما مشکل اعتقادی است. فکر میکنیم که اگر با خاندان مشهور پولدار باشیم، زندگیمان سعادتمند میشود. چقدر نمونه هست که دنبال شهرت و پول رفتند، زندگیشان پر از نکبت شده است. چه افرادی که به دنبال پول و شهرت نبودند و زندگیشان خیلی به سلامت گذشته است.
خواستگار برای دختر میآید، ازدواج بالاترین معروف است، امر به معروف یعنی امر به ازدواج. میگوید: نه!!! در همان دانشگاه تهران دختری به من نامه نوشته بود، خدا لعنت کند، پدرم را! خدا لعنت کند، مادرم را! خدا لعنت کند، استاد دانشگاهم را! خدا لعنت کند دکتر مشاور روانشناسم را! خواستگارهای زیادی داشتم، با هر کس مشورت کردم، گفت: لیسانست را بگیر. لیسانسم را گرفتم، خواستگارها کم شد، گفتند: برو برای فوق لیسانس! الان فوق لیسانس گرفتهام، دیگر کسی سراغ من نمیآید. خدا هر چهار تا را لعنت کند که حق طبیعی من را گرفتند. ازدواج حق طبیعی است. بعد از اکسیژن و غذا هیچ نیازی مثل همسر نیست. قرآن میگوید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ» (بقره/187) لباس جایگاهش کجاست؟ اول اکسیژن! دوم غذا! سوم لباس! یعنی بعد از اکسیژن…
معروف شغل است، معروف مهارت است، معروف ازدواج است. این را برای چه میگویم؟ برای این که تا امر به معروف میگوییم، فکر میکنیم منظور این منکر و معروفهای شخصی است. منکرهای شخصی هم هست. اما منکر ملی… درس هست، مهارت نیست. خیلی از درسها هم فایده ندارد. خیلی از درسهایی که میخوانیم فایده ندارد. یعنی اگر بدانیم، چیزی حل نمیشود. اگر ندانیم… اطلاعات است. مثل جدول روزنامه. جدول روزنامه نوشته است که خیابان دو حرفی قدیمی تهران. خیابان قدیمی دو حرفی تهران. میشود خیابان ری! یک نفر دیگر میگوید خوب خیابان جی! حالا چه مشکلی حل شد؟ اگر نمیدانستیم چه خاکی بر سرمان میکردیم؟ حالا که فهمیدیم، چه مشکلی را حل میکنیم. اینها اطلاعات است. حدیث داریم پیغمبر ما هر روز میگفت: «اعوذ بک من علم لا ینفع» پناه میبرم به خدا از علم بیخاصیت. چه در حوزه و چه در دانشگاه. باید خاک باغچه را عوض کرد. یعنی باغچه آموزش و پرورش. باغچه دانشگاه. باغچه حوزه. باید یک تحولی در آن پیدا شود، علوم همه علوم کاربردی و نافع باشد. جهت اطلاع ما نمیخواهیم. جهت اطلاع بوعلی سینا چند کیلو است؟ خوب آدم بداند چه فایدهای دارد؟ ببینید بوعلی سینا چه گفته است؟ بوعلی سینا کدام قریه بوده است. اسم قریهای که بوعلی سینا در آن متولد شد، چیست؟ حالا یا حسن آباد یا حسین آباد است. آخر این چه علمی است. بوعلی سینا خواهر و برادر هم داشته است یا نه؟ اسم برادران یوسف چه بوده است؟ چه میگویید؟ خیلی از اطلاعات هست که دانستنش هیچ خاصیتی ندارد، ندانستنش هیچ ضرری ندارد، آن وقت نتیجه این است که صدها روز تعطیلی داریم، مهارت هم نداریم. ضمناً طرح تحول یک قدم است. مرد تحول پیدا کنید. دیروز یک جایی سخنرانی میکردم، پانصد خانم بودند که همه رئیس مدرسه تیزهوشان کشور بودند. گفتم: خانمها یک چیز میگویم دروغ به من نگویید. اگر صبح بلند شوید و بخواهید بروید مدرسه، دیدید باران ریخته و کفشتان خیس است و کفش هم ندارید، کدامتان حاضر هستید با دمپایی به مدرسه بروید؟ خدا میداند به قرآن یک نفر حتی جواب نداد. خانمی که مدرسه را تعطیل میکند برای این که کفشش تر است و حاضر نیست با دمپایی برود. بگوید خانمها و دخترهای عزیز، شاگردهای عزیز، من کفشم زیر باران بود، پا نکنم درس شما تعطیل میشود، پا کنم، پادرد میگیرم. من با دمپایی آمدم. تحمل اینکه کفشمان تبدیل به دمپایی بشود را نداریم. ما مرد تحول نداریم. هی طرح تحول مینویسیم. روانشناس، جامعه شناس، شما یک صفحه طرح تحول را به دست مرد تحول بده، تحول پیدا میشود. پنجاه کتاب راجع به طرح تحول بنویس، مرد تحول پیدا نکنید، تحول پیدا نمیشود.
6- وفاداری حضرت اباالفضل در عرصه عاشورا
اباالفضل(ع) مرد تحول بود. شب تاسوعا بحث را گوش میدهید. الله اکبر! یک خویش و قوم در لشکر یزید داشت. به او نامه نوشت که اباالفضل تو خویش و قومی من هستی. بیا این طرف من برایت امان نامه مینویسم که تو آزاد هستی. گفت: من حسین را رها کنم؟ این را مرد تحول میگویند. آب را لب دهانش آورد، تشنه است. گفت: بچههای برادرم تشنهتر هستند. آب را نخورد. این را مرد تحول میگویند. بچههای امام حسین(ع) همه اهل تحول بودند. این خاندان امام حسین(ع) که کربلا شهید شدند، وقتی اسیر شدند، در کوفه و شام از ایشان پرسیدند که وضع چطور است؟ گفت: الحمدلله… بچه کوچک! این کلمه را گفت: «الحمدلله…» نگفت صد هزار مرتبه شکر. آخر ما وقتی میخواهیم خدا را شکر کنیم، میگوییم: خدایا صدهزار مرتبه شکر. صدهزار تا که چیزی نیست، یک مشت شکر است. صد هزار تا چیست؟ گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى» (بحارالانوار/ج45/ص110) به عدد دانههای شن الحمد لله! یعنی میلیارد میلیارد. این بچه را میگویند مرد تحول! یعنی پدرش را کشته اند… زینب(س) خانم، شخص تحول است. چرا؟ برای اینکه گفتند: اوضاع چطور است؟ گفت: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا» (بحارالانوار/ج45/ص115) یعنی هر چه دیدم زیبا دیدم. اینها آدمهای تحول هستند.
7- یاران امام حسین(علیهالسلام)، عامل تحوّل در جامعه
مقام معظم رهبری فرمود ما گفتیم تولید علم، نگفتیم تولید مقاله! چهار مقاله نوشتن دلیل بر علم نیست. آدم پیدا کنید. مرد تحول پیدا شود، با دو صفحه… مگر امام خمینی(ره) چند کتاب سیاست خوانده بود؟ امام خمینی(ره) خودش مرد تحول بود. حاج احمد آقا میگفت: امام خودش دویست جلد کتاب بیشتر نداشت. با دویست جلد کتاب دنیا را تکان داد. ما بهترین کتابخانهها و کامپیوترها و اینترنتها وصل هستیم، محلهمان را هم نمیتوانیم تکان بدهیم. گیر در طرح نیست. گیر در آدم است. طرح تحول مهم نیست. مرد تحول مهم است. کربلا مرد تحول بودند. یاران امام حسین(ع) هفتاد و دونفر بودند. نصف روز کاری کردند. دنیا را تکان دادند. نصف روز هفتاد دو نفر، اینها مرد تحول بودند. خوب از برادر عزیزمان استفاده کنیم، چند دقیقهای، شب تاسوعاست. نماز عاشورا و تاسوعا فراموش نشود. طبل بیوقت نزنیم. مردم آزاری در عزاداریها نباشد.
ذکر مصیبت شب تاسوعا!
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدایا آن به آن بر عذاب کسانی که از صدر تاریخ تا به الان حق پیغمبر و اهل بیتش را ضایع کردند و غصب کردند و مؤمنین را کشتند، آن به آن بر عذاب قاتلین بیفزا. امنیت کامل بر بلاد اسلامی حاکم بفرما. شر اشرار به خودشان برگردان. تمام کسانی که در طول تاریخ برای اهل بیت عزاداری کردند و الان نیستند، همه را ببخش و با اهل بیت محشور بفرما. نسل ما را تا آخر تاریخ و خود ما و نسل ما را تا آخر تاریخ بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده. قلب امام زمان را از ما راضی بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»