خیانت در عشق خیانت در امانت / غم بزرگ روی دل
خیانت در عشق خیانت در امانت / غم بزرگ روی دل
خیانت در عشق خیانت در امانت / غم بزرگ روی دل
همه چیز به خوبی پیش میرفت، تا اینکه متوجه شدم مادرم به صورت پنهانی به عقد موقت یکی از دوستان پدرم در آمده است، دنیا برای من تمام شده بود و دیگر انگیزهای برای تحصیل و کار نداشتم، مشکلات روحی پیش آمده، مجال تمرکز به من را نمیداد. من که تمام دنیایم مادرم بود، به شدت از او متنفر شده بودم و دیگر نمیخواستم با او باشم و این بود که برای خلاصی…
خیانت در عشق خیانت در امانت / غم بزرگ روی دل
غم بزرگی روی دلم سنگینی می کند
دست به انتقام از خودم گرفتم ولی حالا پشیمانم. اسمم امیر است، 25 سال سن دارم، غم بزرگی روی دلم سنگینی می کند، تنها فرزند خانواده و عاشق پدر و مادرم بودم و زندگیمان به وفق مرادمان میگذشت. روزهای اول سربازیم بود که پدرم را بر اثر تصادف از دست دادم، تحمل مرگ پدر که به شدت وابستهاش بودم، برایم خیلی سخت بود. وقتی سرپرست خانواده شدم، از سربازی هم معاف شدم و به خانه کنار مادرم برگشتم. مادرم برایم همه چیز بود، تلاش زیادی کردم تا اینکه توانستم در رشته حقوق دانشگاه قبول شوم. برای اینکه مادرم احساس دلتنگی و تنهایی نکند، با کمک و حمایت اقوام توانستم در یک شرکت مشغول به کار شوم.
مادرم به صورت پنهانی عقد کرد
همه چیز به خوبی پیش میرفت، تا اینکه متوجه شدم مادرم به صورت پنهانی به عقد موقت یکی از دوستان پدرم در آمده است، دنیا برای من تمام شده بود و دیگر انگیزهای برای تحصیل و کار نداشتم، مشکلات روحی پیش آمده مجال تمرکز به من را نمیداد. من که تمام دنیایم مادرم بود، به شدت از او متنفر شده بودم و دیگر نمیخواستم با او باشم و این بود که برای خلاصی، خانه مجردی اجاره کردم.
در زمانهای تنهایی خودم، به یاد میآوردم که در خوابگاه، بچهها شبهای امتحان مواد مصرف میکردند و در عین سرخوشی درس هم میخواندند، شنیده بودم شیشه اعتیاد نمیآورد من هم که غرق مشکلات روحی شده بودم و یاد نفرت از مادرم میافتادم، دنبال انتقام از او بودم، آنقدر از او متنفر شده بودم که تصمیم گرفتم با استفاده از مواد مخدر از او انتقام بگیرم و برای رهایی، شروع کردم به مصرف شیشه.
اول ازکاراخراج شدم، بعد هم که چندترم مشروط شدم
اوایل خوب بود؛ اما کم کم خودش را نشان داد، اطرافیان متوجه اعتیاد من شده بودند، اول ازکاراخراج شدم، بعد هم که چندترم مشروط شدم، ازدانشگاه هم اخراج شدم. با اخراج شدن ازکارم، دیگرتوان پرداخت اجاره خانه را نداشتم، مجبورشدم درپارک بخوابم، قیافهام حسابی تابلو شده بود و برای عذاب مادرم، پیش او برگشتم.
خیانت در عشق خیانت در امانت / غم بزرگ روی دل
مادرم وقتی من را دید، ناله میزد و از اینکه تنها فرزندش را دراین وضعیت میدید، اشک میریخت. میخواستم همه دردی را که از مادرم کشیدم، اوهم تجربه کند. وقتی من را درآن وضعیت دید، زندگیش دگرگون شد، مادرم مثل مرده شده بود، او خودش رادر گرفتار شدن من به مواد مقصر میدانست و برای اینکه بیشتر در کنار من باشد، از همسرش جدا شد.
الان آمدهام تا آدرس کمپی را برای ترک بگیرم، هر دو زجر کشیدیم؛ اما چه فایده؟ هم خودم را نابود کردم و هم مادرم را، تازه متوجه شدم اشتباه کردم وآن بیچاره هم حق زندگی داشت، ای کاش اینقدر حماقت نمیکردم و جوانیم را به خاطر یک انتقام بچه گانه نابود نمیکردم. الان دلم میخواهد جبران کنم و باز هم تکیه گاهی باشم برای مادرم، مادری که به خاطر من به سختی زندگی میکند تا باز هم امیدش برای ادامه زندگی من باشم…
نویسنده : یلدا توکلی