درسهایی از قرآن؛ آسانگیری در ازدواج
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:
ازدواج در اسلام خیلی آسان است و باید زود باشد. سن ازدواج در جامعه ما بالا رفته و این بسیار بد است.
ازدواج مقدس است و یک آیه در قرآن داریم که هرکس برای کار نیک دلالی کند، اجری دارد: «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَهً حَسَنَه» (نساء/85) امام معصوم فرمود: بهترین دلالیها، دلالی ازدواج است. انسان تا ازدواج کرد، یک رکعت نمازش هفتاد رکعت حساب میشود.
ازدواج سومین نیاز بشر است. نخستین نیاز اکسیژن است، دومین نیاز غذا و آب و سومین نیاز لباس. قرآن میگوید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) شما برای همسرتان لباس هستید، همسر هم برای شما لباس است. همسران باید همدیگر را حفظ کنند. احترام متقابل. اسم همدیگر را خوب ببریم. ما مسلمان هستیم. پیغمبر ما به بچهها هم که سلام میکرد، با آداب سلام میکرد. احترام متقابل هم بهخودمان، هم به بستگانمان. یک زنی از زنان پیغمبر، بداخلاق بود. گفتند: یا رسولالله این بداخلاق است. فرمود: بله، ولی کمالاتی هم دارد. باید جمع و تفریق کنیم.
در قرآن بارها کلمه معروف آمده است. یعنی زندگی عادی باشد. پیغمبر ما فرمود: همسرداری من از همه مردها بهتر است. حتی خدیجه هم که از دنیا رفته بود، گاهی گوسفند میکشت و گوشتش را به خانمهایی میداد که دوست خدیجه بودند.
مهمانی خدمت امام باقر(ع) آمد. مهمان توقع نداشت امام یک اتاق لوکس داشته باشد. وقتی میخواست برود، امام گفت: شما فردا هم بیایید. فردا او را در یک اتاق دیگر برد. گفت: اتاق من این است. اتاق دیروز اتاق خانم بود. آنجا که حلال است، آزاد بگذارید. آنجا که حرام است، محکم بایستید. اگر میخواهید زندگی خوب باشد، شعار شما این باشد: «تکلف گر نباشد، خوش توان زیست، تعلق گر نباشد، خوش توان مرد.» قرآن میگوید: یکی از وظایف پیغمبر این است که قید و بندهای بیخودی که مثل غل و زنجیر انسان را گرفته، بردارد: «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ» (ص/86) یعنی من اهل تکلف نیستم. اگر به زنها بگویند بهترین عکس امام کدام است؟ میگویند: همان عکسی که امام چای دستش است و برای حاجخانم میبرد. امام است، دنیا را تکان داد ولی در خانه برای خانمش چای میریزد.
حدیث داریم اگر کسی همسرش را اذیت کند، نماز و روزه و کارهای خیرش قبول نمیشود. اگر زن و شوهری به هم نیش بزنند، نماز هیچ کدام قبول نیست. امام به عروس و دامادهایی که برای عقد نزد ایشان میآمدند، میگفت: بروید با هم بسازید. زندگی شما شیرین میشود.