شکل گیری هویت کودک با قصه گویی از زبان دکتر آذر
شکل گیری هویت کودک با قصه گویی از زبان دکتر آذر
قصه ساختاری زبانی است که از طریق خیالانگیزی ایجاد معنا می کند. قصه رویدادهای در هم و به طور کلی بی پایان روزمره را به حوادثی تبدیل می کند که با یکدیگر ارتباط دارند. قصه به ما امکان می دهد تا نکته ای خاص را برجسته کنیم و آن را به دیگران منتقل کنیم.
دکتر احمدرضا آذر،پژوهشگر حوزه کودک و نوجوان در پاسخ به این سوال که قصه گویی چه تاثیری در شکل گیری هویت و جهان بینی کودکان دارد؟ به نسل فردا می گوید: در جهان کنونی و در شیوه های جدید اندیشه ورزی برای کودکان، قصه گویی به عنوان یکی از بهترین ابزارها و محرک های تفکر تلقی می شود. قصهها در واقع اسباب و امکانی را فراهم می کنند که در ذهن کودکان سوال ایجاد می شود. از طرفی قصه گویی در شکل گیری هویت در کودکان بسیار موثر است؛ در واقع آنچه که انسان را از سایر موجودات متمایز می کند وجه “هویت” اوست. هویت در واقع پاسخ به “کیستی” فرد است و منجر به ظهور، پدیدار شدن و ساخته شدن فرد در ذهن خود می شود. قصه ها باعث می شوند فرد خود را پیدا کند و به واقعیت وجودی خود پی ببرد.
قصه گویی،خیال را تقویت می کند
این پژوهشگر حوزه کودک در ادامه افزود: قصه گویی برای کودکان منجر به تقویت “خیال” خواهد شد. در ایام محرم تعزیه هایی برگزار شد که در آن گفتار، حرکات و نمایشهای نمادین دیده می شد. تعزیه ها برای اکثرکودکان چند نسل قبل،معنا داشت، اما این صحنه ها برای خیلی ازکودکان امروز که در معرض بمباران اطلاعات تصویری توسط رسانههای مختلف قرار گرفته اند و از طرفی برای آنان قصه گفته نشده و خیال آنها تقویت نشده،اغلب بیگانه و ناآشنا تلقی می شود و کودکان با این نمادها نمی توانند ارتباط درست و معناداری برقرار کنند. اما در بین همین کودکان نسل امروز، کودکانی هستند که وقتی با صحنههای مربوط به تعزیه یا اصولا هر داستان نمادین دیگر رو به رو می شوند؛ در این صحنهها غور کرده و سوالات جالبی را در ارتباط با آن میپرسند. این دسته کودکان، همان گروهی هستند که والدین آنها برایشان قصه تعریف کردهاند.بنابراین قصه گویی میتواند واسطه میان برخی از نمادها و مفاهیم مربوط به آن باشد.آذر با اشاره به ادراکات متعدد در انسان اظهار داشت: ادراکات آدمی، همان دریافتهای او هستند. بخشی از ادراکات ما، ادراکات حسی هستند که شامل حواس پنج گانه ماست، اما به غیر از حواس پنجگانه،بشر از دو حس دیگر نیز برخوردار است که یکی درک “واهمه” یا ادراک “وهم” است که البته با توهم متفاوت است. وهم به معنای درک یک چیز در محدوده کوچک است.به عنوان مثال زمانی که در یک اتاق نشسته ایم باران را نمی بینیم، اما از صدای باران، بارش باران را درک می کنیم. در واقع این وهم انسان است که مفهوم باران را در ذهن او تداعی می کند. درک دیگر، درک “خیال” نام دارد. درک خیال در حقیقت تصویر و صورت است. در زبان فارسی به تفکر، خیال نیز گفته میشود. ما برای هر کلمه، یک صورت از آن را در ذهن داریم که آن واژه را در ذهن ما تداعی میکند. در واقع مجموعه حواس ما به علاوه ادراکات وهمی و خیالی، عقل ما را شکل میدهد که به واسطه آن قادر به برقراری ارتباط درست با هستی و جهان پیرامون خود خواهیم بود. درک عقلی هر انسانی بالاترین مرتبه اوست که دیدنی و چشیدنی نیست ولی به کلیه ادراکات معنا میدهد و کارش شناسایی ربط امور و چیزهاست. هنرمندان و عارفان، بیشتر با خیال و دانشمندان بیشتر با وهم به شناخت و معرفی عالم می پردازند؛ در واقع داستان ها و قصه ها مهمترین کارکردی که دارند این است که مسبب رشد خیال در افراد می شوند که به واسطه آنها صورتها دریافت می شوند و به تدریج فرد قادر خواهد بود معنا و مفهوم زندگی را از این صورتها استخراج کند. بنابراین لازمه اینکه فرزندان عاقلی را تربیت کنیم، این است که ادراک خیال را در آنها تقویت و رشد دهیم. اینکه یک فرد، موفق به اختراع یا اکتشاف خاصی میشود و توانایی بررسی و تحلیل مسائل را دارد، به این دلیل است که از “خیال” و “وهم” خوبی برخوردار بوده است؛دو عاملی که توسط قصه گویی در دوران کودکی می تواند رشد پیدا کند.
قصه های نادرست و قدرت تخریب آن
دکتر آذر در ادامه افزود: البته باید مراقب باشیم که تلاش برای رشد خیال و وهم در فرد، منجر به توهم گرایی یا القای شبه آگاهی در او نشود. در دوران امام سجاد علیه السلام گروه هایی به نام “قصاصین” رشد پیدا کردند که با آگاهی از قدرت قصه گویی و از طریق قصه گویی، افراد را در ارتباط با اعتقادات و باورهای اسلامی شان در معرض حمله قرار داده بودند که این افراد مورد نقد امام سجاد علیه السلام واقع شدند. بنابراین قصه گویی آن قدر دارای قدرت است که اگر از این ابزار به درستی استفاده نشود،میتواند زمینه را برای ایجاد تعارض در فرد فراهم آورد که باید به این نکته نیز توجه داشت؛ چرا که قصه گویی به شکل منفی،سبب می شود دیدگاههای کودکان در معرض آسیب قرار بگیرد. در شیوههای جدید تربیت گفته شده که باید در کنار قصهگویی برای کودکان، امکان نقد و پرسشگری از مضمون قصه را نیز فراهم کرد تا تفکر نقادانه و روحیه پرسشگری در کودک شکل بگیرد و کودک بداند که می تواند در آنچه که یاد گرفته، به جز مواردی که ضرورتا قابل تشکیک نیستند، تشکیک کند. کودک در این شیوه از تربیت درست تا زمانی که آگاهی ارائه شده برای او قطعیت پیدا نکرده، آن را نخواهد پذیرفت. باید کودکان را طوری تربیت کرد که با تماشای هر کارتون یا شنیدن هر قصه، قادر به طرح سوال از آنچه که دیدهاند و آنچه که شنیدهاند، باشند. والدین میتوانند این سوالات را در یک دفتر بنویسند و گهگاه این سوالات و تحلیلهای مربوط به آن چه از سوی کودک ارائه شده است را با یک کارشناس یا یک فرد آگاه در میان بگذارند. لازم است کودک را بابت سوالاتی که طرح میکند، تشویق کرد و حتی گاهی با طرح یک پرسش، او را به سمت جست وجوگری بیشتر سوق داد. بنابراین تردیدی نباید داشت که قصه یک ابزار مهم برای ارتقای قدرت تجسم و تخیل در کودک محسوب میشود و توانایی تحلیل مسائل را در او رشد خواهد داد.
نگار احمدی- روزنامه نسل فردا