موضوع: قلب و قالب، اصل و فرع
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
¬اسلام چقدر به پوست و چقدر به مغز توجه دارد. چقدر به جوهر کار و چقدر به قالب کار توجه دارد. قلب کار و قالب هردو باید مهم باشد.
1- توجه اسلام به ظاهر و باطن انسان
بسم الله الرحمن الرحیم… قلب یا قالب… مغز یا پوست، جوهر یا عرض! اسلام چون دین جامعی است به هردو عنایت دارد. اگر شما مغز تخمه را بکاری سبز نمی شود. پوست خالی را هم بکاری سبز نمی شود. باید پوست با مغز باشد. اگر قلب باشد، ولی قالب نباشد، خوب قلب خالی کجا کار کند و در چه ظرفیتی؟ از طرفی هم اگر قالب درست است، این قالب یعنی موتور باشد و ماشین نباشد، راه نمی رود. ماشین بی موتور باز هم راه نمی رود. هم باید ماشین باشد که قالب است و هم قلب این ماشین که موتور است.
جوهر یا عرض! یک چیزی عارضی باشد و جوهر نداشته باشد. اسلام طرفدار هردوست. متأسفانه ما در جامعه مان گاهی یک چیزی را می بینیم از مغزش غافل می شویم. سیل دانشجو سمت دانشگاه ها می رود. هفتصد هزار نفر، هشتصد هزار نفر، یک میلیون، حساب نمی کنیم بالاخره این لیسانس و فوق لیسانس بعداً چه کاری پیدا می کنند؟ همه تحصیل کرده می شوند، روی دست دولت می مانند. روی دست پدر و مادرانشان می مانند. خودشان از خودشان بدشان می آید که من فوق لیسانس هستم، هیچ کاری نیست بکنم. این بخاطر این است که یک مرتبه نگاه می کنیم توجه به مدرک گرایی! وقتی به این توجه شد که من دکترم، مهندسم، آیت الله هستم و مدرک گرا شدیم، بعد نگاه می کنیم اگر دولت کار در اختیار ما نگذارد سن ازدواج نزدیک چهل سال می رود. حوزه هم همینطور است. اگر همه روی درسی توجه کنند. یک مرتبه نگاه می کنیم آقا چند مفسر در قم است. چند نفر در ایران داریم که یک دور نهج البلاغه را بلد باشد. چند نفر داریم که یک دور تاریخ اسلام را بلد باشد؟ چند نفر داریم که بتواند خوب مسأله بگوید؟ فقه را برای مردم بگوید؟ بخاطر اینکه یک توجه به یک چیزی می شود و از یک چیزی غافل می شویم.
من می خواهم در این چند دقیقه در این جلسه یک چیزهایی بگویم که خدا انشاءالله حق به زبانم جاری کند. حالا به اندازه ای که بلد هستم. من که چیزی بلد نیستم. من هیچ هستم! خدا به همه ی باسوادها می گوید: یک ذره سواد دارید. همه باسوادها با هم یک ذره سواد دارند. آیه اش این است: «وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (اسراء/85) با هم بگویید… یعنی همه شما با هم یک ذره سواد دارید. خوب اگر همه مردم با هم یک ذره سواد دارند، دیگر هیچ!
در قرآن 115 بار کلمه دنیا و 115 بار کلمه آخرت است. این خودش یک پیام دارد. چون این قرآن پایان نامه یک دکتر یا اجازه اجتهاد یک مجتهد نیست، تنزیل… از کجا نازل شده است؟ از کجا؟ «تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى» (طه/4) این حرف کسی است که آسمان ها را آفرید. حرف کسی است که کهکشان ها را آفرید. این خیلی مهم است. 115 کلمه دنیا و آخرت یعنی چه؟ یعنی هم قلب و هم قالب لازم است.
2- اصل و فرع در ماجرای تغییر قبله
وقتی قبله عوض شد، قبله اول ما بیت المقدس بود، چرا؟ بخاطر اینکه در کعبه بت بود، بگذارید من مثل بزنم… یک صلوات بفرستید… (صلوات حضار) فرض کنید این کعبه است. این گلدان هم بت هاست که روی کعبه قبل از اسلام بت بود. اگر پیغمبر می خواست رو به کعبه نماز بخواند و الله اکبر بگوید، بت پرستان می گفتند: پیغمبر رو به بت نماز می خواند. و لذا تا پیغمبر مکه بود از این طرف می ایستاد. پشت به کعبه نمی کرد اما از این طرف می ایستاد. الله اکبر! چرا؟ تا به بت پرستان بگوید: جهت من با جهت شما فرق دارد. این برای سیزده سال مکه، از چهل سالگی تا پنجاه و سه سال. سیزده سال مکه بود. بعد مدینه آمد. در مدینه که آمد، این طرف نماز می خواند، یهودی ها گفتند که پیغمبر اسلام رو به بیت المقدس نماز می خواند، ما یهودی ها هم که به بیت المقدس نماز می خوانیم. حالا که پیغمبر اسلام رو به قبله ما است، معلوم می شود اینها دنباله رو ما است. چون قبل از اسلام ما اینجا نماز می خواندیم پس اینها دنباله رو ما هستند. حالا که دنباله رو هستند پیداست قرآنشان هم فتوکپی تورات ماست. پیداست حرف اصلی و اول را ما می زنیم.
پیغمبر ناراحت بود خدایا چه کنم؟ اینجا بت است. اینطرف بایستم می گویند: احترام بت هاست. این طرف بایستم می گویند: احترام قبله یهودی هاست. چه کنم؟ سحرها می آمد به اطراف آسمان نگاه می کرد. یعنی یا الله چه کنم؟ آیه نازل شد پیغمبرها سحرها اطراف آسمان را نگاه می کنی؟ «قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ» (بقره/144) سماء یعنی چه؟ می بینیم که سحرها می آیی به اطراف آسمان ها نگاه می کنی. این طرف گیر بت هستی. این طرف گیر نیش یهودی ها هستی. «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا» یک روز پیغمبر در مدینه از این طرف نماز می خواند، نماز چهار رکعتی، رکعت اول و دوم این طرف بود، رکعت سوم و چهارم جبرئیل آمد پیغمبر را گرداند. چطور کرد؟ رو به کعبه. بت ها هنوز بود. ولی چون هشتاد فرسخ فاصله بود دیگر نمی گفتند: پیغمبر به احترام بت است چون هم هشتاد فرسخ فاصله بود و هم چون سیزده سال مکه و دو سال هم مدینه، بعد از دو سال قبله عوض شد. پانزده سال پیغمبر با بت مبارزه کرد. کسی که پانزده سال است با بت مبارزه می کند. دیگر نمی گویند: به بت احترام می گذارد. رو به بت نماز می خواند. قبله که عوض شد دیگر همه زن و مرد قاطی شدند و صف ها به هم ریخت و این خودش یک نکته است. که اگر می خواهید یک مسأله را در ذهن ها جا بیاندازید یک زمان خاصی را… خدایا تو حلم داری و تو حلیم هستی، صبر کن چهار رکعت را بخوانیم، بگو: چهار رکعت دوم از این طرف بخوانید. در نماز همه را به هم ریختی! این یک شوک تبلیغاتی است. تلویزیون هم گاهی این کارها را می کند. مثلاً یک خبر که خیلی مهم است را به یک نفر می دهند و می گویند: این را در خبر بگو. خبرگوها می گویند: به خبری که اکنون به دست من رسید توجه کنید. این به خبری که هم اکنون یعنی ایجاد شوکه کردن. خدا می خواهد یک شوک ایجاد کند. هم پیغمبر حوصله دارد و هم خدا حوصله دارد. صبر کن این دو رکعت را هم بخوانیم، نماز بعدی را بگو از این طرف بخوان. بنا بود به هم بریزد.
3- بهانه جویی یهودیان در برابر دستور خدا
یهودی ها آمدند گفتند: صبر کنید! پیامبر چند سال این طرف است؟ با هم بگویید… پانزده سال. سیزده سال مکه این طرف بود، دو سال مدینه… پانزده سال کارش درست است یا غلط؟ اگر درست است چرا از کار درست دست برداشت؟ پیغمبر را به چالش می کشد. یا درست است یا غلط؟ اگر درست است چرا از کار درست دست برداشت؟ اگر پانزده سال غلط رفته است، پیغمبری که پانزده سال به سمت غلط می رود به درد پیغمبری نمی خورد. به هر دو سمت پیغمبر را زیر سوال بردند. آیه این است. «سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ» سفیه یعنی بی خرد! بی خردان می گویند: «مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا» (بقره/142) چرا از قبله پانزده ساله دست برداشت. « قُل» بگو: چشمتان کور شود. « لِّلَّـهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ» مشرق و مغرب همه برای خداست. «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ» (بقره/115) هر سمتی بایستی رو به خداست. اما اگر این طرف بایستیم، و شما ناز می کنی، ما نازکش نیستیم. گفتند: شما دنباله رو ما هستید. قرآن شما فتوکپی ما هست. اصل ما هستیم. ناز بود ما نازکش نیسیتم.
از این آیه چه می فهمیم؟ از این آیه می فهمیم که مسلمان باید مشی و منش تمام روابط اقتصادی و سیاسی اش به گونه ای باشد که زیر بار ناز نرود. آقا شما وضو نداری، من آب به تو می دهم. می گویم: این آب! اما اگر منت سرت بگذارم و بگویم: من بودم که آبت دادم. اسلام می گوید: تیمم کن و نماز بخوان. آبی که ناز درونش است ، با آن وضو نگیر. در هر قراردادی و در هر گفتگو و رابطه ای مواظب عزت خودتان باشید.
4- ماجرای تغییر قبله؛ رمز استقلال مسلمانان
اصلاً نماز یاد ما می دهد که به کسی تکیه نکنیم. اگر من سر نماز تکیه دارم و اینطور گفتم: الله اکبر… بسم الله الرحمن الرحیم, الحمدلله، نمازت باطل است. مسلمان باید روی پای خودش بایستد. قرآن می گوید: امت اسلامی امتی است که «فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ » (فتح/29) یعنی روی پای خودش بایستد. اگر غیرت ما از این که هست بیشتر باشد. تصمیم بگیریم جنس آمریکایی نخریم. مسلمان های دنیا می توانند فاصله ی یک ماه آمریکا را تحریم کنند. جنس آمریکایی ممنوع! جنس اروپایی ممنوع! آمریکا فشل می شود. الآن آمریکا مسلمان ها را تحریم می کند. این بی عرضگی ماست. یکوقت آیت الله رضوانی شورای نگهبان نجف بود، ما نزد ایشان درس می خواندیم، مهمان ما شد، برایش پلو گذاشتند. گفتم: روغنش کم است؟ گفت: نه! روغنش کم نیست، برنجش زیاد است. حالا سوال؟ آمریکا ما را تحریم می کند؟ نه! مسلمان ها بی عرضه هستند. ما می توانستیم با اینکه جنس خارجی نخریم و آمریکا فشل شود.
آقا آنها جنسشان بهتر است. بهتر باشد. ما جنس خراب خودمان را می خریم، از بچه ها یاد بگیرید، از بچه دو ساله یاد بگیرید مملکت خوب می شود. بچه دو ساله می گوید: مامان قاشق را بده خودم بخورم. می گوییم: تو که نمی توانی بخوری. من غذا را دهانت می گذارم. قاشق را دست خودت بدهم و خودکفا شوی، غذا را روی سرت می ریزی و همه بدنت آلوده می شود. می گوید: نه خودم! اصرار می کند. می گوید: نه قاشق را می دهم و و غذا را روی سرش می ریزد. تمام لباس هایش غذایی می شود. حالا آّبگوشت و آبدوغ و هرچه هست. داد می زنم می گویم: گفتم نمی توانی… لباست را خراب کردی. او هم قهر می کند. می گوید: خودم خودم را خراب کنم شرف دارد که به تو مادر وابسته باشم. اگر به آمریکا همین را بگوییم که آمریکا! ایرانی جنس نا مرغوب هم مصرف کنیم شرف دارد که از جنس مرغوب تو استفاده کنیم. یک خرده باید دندان سر جگر گذاشت. علاوه بر اینکه چرا خراب کنیم؟ آخر مگر ایرانی به کمرش بیل خورده که جنسش خراب شود؟ ما در بسیاری از اجناس بالاتر از استاندارد بین المللی هستیم. در خیلی از ساخته های ما… وقتی نمونه هایی داریم که تولید ایرانی بهتر است، چرا باقی کارها تولیدش بهتر نباشد؟
اگر یکوقت کسی در خانه غذای خوب می پزد، پس چرا باقی وقت ها خراب می پزد؟ خوب همیشه خوب بپز. پس معلوم می شود تو بخواهی خوب بپزی، می توانی. ما هنوز خودمان را ناخنک نزدیم ببینیم،… انرژی هسته ای در طبیعت است. خدایی که قدرت را در جماد گذاشته، در کله من هم گذاشته است. من نمی توانم باور کنم خدا در جماد انرژی بگذارد و در مخ من نگذارد. منتهی او را ناخنک زدیم و کشف کردیم، این ناخنک را به خودمان نزدیم که کشف کنیم. وگرنه ما بیش از لیسانس نیستیم. بیش از دیپلم نیستیم. ما خیلی از کارها را حل کردیم.
از همین نهضت سوادآموزی ما چندین هزار فوق لیسانس و لیسانس و دیپلم و فوق دیپلم داریم. دهها هزار! یک آقایی بی سواد بود، آمد سر کلاس نشست و بعد هم وصل به آموزش و پرورش شد و بالا رفت. پزشک داریم که من خودم هم خانه اش رفتم. گفت: من پزشک هستم ولی از نهضت سواد آموزی به اینجا رسیدم. خواسته و شده! هرکاری را…
یک تابلویی است یک تاجری بالای سرش زده است. تابلوی درجه یک است. ایرانی ها همه این تابلو را حفظ کنند. تابلو درجه یک است. هرکاری را بخواهید بکنید، راهش را پیدا می کنید. هرکاری را نخواهید بکنید بهانه اش را پیدا می کنید. عجب جمله ی خوبی است. هرکاری را بخواهیم بکنیم راهش را پیدا می کنیم. هرکاری را نخواهیم بکنیم بهانه اش را پیدا می کنیم. ایرانی به لطف خدا استعدادش بالاست. خیلی خوب کشوری است. خیلی از کشورها دریا ندارند. خیلی از کشورها دریا دارند و جنگل ندارند. خیلی از کشورها جنگل و دریا دارند، منابع دیگر ندارند. معدن ندارند. خیلی از کشورها دریا و جنگل و معادن هم دارند، استعداد ندارند که اینها را استخراج کنند. استعداد ایرانی از متوسط دنیا بالاتر است. چرا باید بگویند: جنس ژاپنی اوه… جنس ایرانی … (خنده حضار) باید بشود اینها را جابجا کرد. می شود جابجا کرد.
5- غیرت دینی و غیرت ملّی، رمز سربلندی کشور
یک خرده غیرت ملی می خواهد. این غیرت ملی گل کند خیلی کار می شود. غیرت ملی هم زور دارد، غیرت دینی هم زور دارد. غیرت لباس هم زور دارد. همه اینها هرکدام یک فاز دارد. بعضی ها غیرت دینی شان خوب است، غیرت ملی شان کم است. بعضی ها غیرت ملی شان پررنگ است، غیرت دینی شان کمرنگ است.
رضاشاه که مرد، بنا بود برایش فاتحه بگیرند، چون همه آخوندها و علما از دستش عصبانی بودند، هیچکس حاضر نشد در ختم رضاشاه سخنرانی کند. یک بنده خدایی در فسا شیراز بود. ایشان افسر زمان رضاشاه بود. در ژاندارمری آن زمان بود ولی خوب سخنرانی می کرد. آدم فاضل و باسوادی بود. این را چون سخنران خوبی بود آوردند سخنرانی کند. در جلسه رضاشاه یک سخنرانی کرد. در آخر که می خواست دعا کند گفت: پروردگارا اعلی حضرت همایونی رضاشاه را با… خسرو پرویز محشور بفرما! خسرو پرویز پادشاه ایران بود که نامه پیغمبر را پاره کرد. بعد او را بردند و گفتند: چرا گفتی: خسرو پرویز؟ گفت: رفتم بگویم پروردگارا، رضا شاه کبیر را با محمد و آل محمد محشور کن. گفتم: محمد و آل محمد عرب هستند. این شاه ایران چرا با عرب ها محشور شود؟ غیرت ملی ام گل کرد دنبال ایرانی می گشتم، یاد خسرو پرویز افتادم. (خنده حضار) حالا ما هم اگر غیرت ملی مان گل کند و تصمیم بگیریم جنس خارجی نخریم طوری می شود؟ خدا می داند اگر… ما الآن برای جوان های آمریکا و اروپا ایجاد اشتغال می کنیم، آنها را که هواپیمای ما را زدند، جوان های ما را در هوا کشتند، در دریا کشتند، در کشتی کشتند، هشت سال ما را بمباران کردند، برای جوان های آنها ایجاد اشتغال می کنیم، شهدا اگر روز قیامت بگویند: ما برای حفظ وطن خون دادیم… خود شما در جزیره خارک چقدر شهید دادید؟ هشت سال زیر بمباران بودید و جزیره خارک را تعطیل نکردید. شما زیر بمب کار کردید. حالا اگر من بروم جنس خارجی بخرم، شما روز قیامت یقه مرا می گیرید، می گویی: من زیر بمباران نفت اینجا را حفظ کردم، تو اینقدر نتوانستی که حالا یک پارچه مثلاً ژاپنی باشد، آلمانی باشد، فرانسوی باشد، پارچه ایرانی باشد! چه مشکلی دارد؟ یک خرده ما خودمان گیر هستیم. 35 سال است در تلویزیون هستم یک نفر به من نگفته: آقا این فاستونی است یا نخ است یا پشم است؟ لباسی پوشیدم و با همین لباس 35 سال است جلوی مردم صحبت می کنم. یک نفر تا بحال حرف لباس به من نزده است. آقا ببخشید این لباس را اتو می کنید؟ متری چند است؟ خیاطت چه کسی است؟ ما فکر می کنیم که گل شش بشقاب باید یکسان باشد. شکست چه خاکی بر سرمان کنیم؟ دستش به هم خورد. اصلاً ما نفهمیدیم چه کسی به شش تا دست گفته است؟ آخر اگر دست است که این پنج تا است. اگر دو دست است که ده تا است. این شش تا از کجا است؟ به شش تا دست می گویند، منبع این کجاست؟
ما می توانیم کار کنیم. من بارها این را گفتم. اگر به من بگویند: چقدر می توانی بدوی؟ می گویم: من پا درد دارم. دو ابدا! اما اگر یک گرگ دنبال من کند سی کیلومتر می دوم. (خنده حضار) یعنی ما نمی دانیم ایرانی چقدر قوی است. اول انقلاب ما چند حافظ قرآن بیشتر نداشتیم. اینقدر پاکستان و عربستان و کشورهای دیگر در سر ما زدند که ما چند حافظ داریم… چند حافظ داریم… الحمدلله الآن حافظان کشور ما به دنیا تنه می زنند. در چه کاری خواستیم و نشد؟ بگذریم…
بحث ما قلب است یا قالب! ما باید هم ظاهرمان را درست کنیم و هم باطنمان را. بعضی خانم ها واقعاً متدین هستند. به حضرت زهرا عشق می ورزند. دیشب یکی از متولیان امامزاده ای می گفت: زن خودش یا بدحجاب است یا بی حجاب است. سیصد چادر آورده گفته: اینها را به خانم هایی که حجاب ندارند بدهید. نگاه کردم و دیدم خودش هم حجاب ندارد. ولی پیداست این امامزاده را قبول دارد. نذر کرده و حاجت گرفته، امامزاده را هم دوست دارد ولی خودش وضع حجابش خوب نیست. یعنی آنهایی هم که یک نقص ظاهری هم دارند می توانند قصه را حل کنند.
حجاب دارد حالا یک مقدار فکلش… می گوییم: خانم! تو که باطنت خوب است، ظاهرت را هم خوب کن. تو که آشت خوب است، ظرفت را هم تمیز کن. وقتی قبله عوض شد، موج افتاد که قبله این طرف بود، آن طرف شد. آخر آیه نازل شد که بس است. مسائل فرعی شما را از مسائل اصلی غافل نکند. «لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ» (بقره/177) اینقدر بحث نکنید که تا دیروز قبله این طرف بود، حالا قبله این طرف شد. این بحث اصلی نیست «وَلَـٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» یعنی چه؟یعنی مسائل فرعی شما را سرگرم نکند. می نشینیم همه ببینیم که توپ بلژیک کجا رفت؟ آخر نمی فهمیم نفت خودمان کجا می رود. گاهی وقت ها بعضی از بازی ها…
آیت الله سعیدی و آیت الله غفاری را در زندان کشتند، همان زمان بازی های ایران و آمریکا راه افتاد که مردم متوجه بازی شوند، دو تا آیت الله را در زندان با شکنجه می کشند، کسی نفهمد. یعنی همه سرگرم توپ می شویم، نفهمیم دو تا از آیت الله های ما زیر شکنجه شهید شدند. گاهی بازی ها استعماری است. خودمان یک کاری می کنیم. من دارم مطالعه می کنم بچه ی من می آید و مزاحم من می شود. انگشترم را درمی آورم، آنجا می اندازم. می گویم: برو بردار. این را دنبال انگشتر می دوانم که خودم یک ساعت مطالعه کنم.
6- اولویت کارهای اصلی بر کارهای فرعی در برنامه ریزی
مواظب باشید که چه مسائلی جزئی است و چه مسائلی کلی است و چه مسائلی اصلی و فرعی است. چه درسهایی اصلی و چه درسهایی فرعی است؟ اینقدر درس در دانشگاه و حوزه هست که اگر نخوانیم هیچ ضرری به هیچ جا نمی خورد. اینقدر درس هست که رکن است ولی متأسفانه نمی خوانیم. درسهایی که رکن است گاهی نیست، درسهایی که حاشیه هست، هست. بحث های اصلی نیست، بحث های حاشیه ای هست.
یک عده مذهبی آمدند گفتند: آقا نمازهای قبلی ما چه می شود؟ ما پانزده سال این طرف نماز خواندیم، حالا این طرف شده، آیه نازل شد بابا وقتی خدا می گوید: این طرف، پانزده سال را خودش حل می کند. «وَمَا كَانَ اللَّـهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ» (بقره/143) خدا ایمان و نماز شما را ضایع نمی کند. نمازهای شما سر جایش است. یک عده مذهبی، یک عده نق زن، سرگرم یک سوالی می شوند. آقا سوال: شنیدم فلانی چیز دارد… من اطلاع ندارم. بر من هم واجب نیست که وارسی کنم که ایشان چنین چیزی را دارد یا ندارد. اگر شما سندی داری که یک جایی بخور و بخور و حرام است، قوه قضاییه برو و بگو. پچ پچ در جامعه راه نیانداز. به مغز برسیم.
در مکه عید قربان حاجی ها باید گوسفند بکشند. یک عده سر گوسفند کشتن مسأله داشتند. قرآن می گوید: بابا این گوسفند کشتن پوست کار است. به پوست نگاه نکنید. مغز را ببینید. «لَن يَنَالَ اللَّـهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا» (حج/37) این خون و گوشت گوسفند را ول کن. «وَلَـٰكِن يَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنكُمْ» خدا می خواهد ببیند عید قربان از پول می گذری یا نه؟ از گوسفند می گذری یا نه؟ بحث گذشت است. اصلاً وقتی خدا به ابراهیم می گوید: بچه ات را بکش، اسماعیل را می خواباند و چاقو را می گذارد، می گوید: بردار. من به خون اسماعیل کار نداشتم که ریخته شود. کار به قلب داشتم. می خواستم ببینم تو در قلب تابع ما هستی. دل از فرزند می کنی یا نه؟ می خواستم تو را امتحان کنم. من نمی خواهم خون اسماعیل ریخته شود. می خواهم تو دل بکنی. من دنبال یک مغز می گشتم.
خدا دکتر بهشتی و آیت الله قدوسی را رحمت کند. اینها یک حوزه علمیه در قم داشتند. من هم جوانی هایم را در مدرسه کلاس هایی داشتم. یک روز در مدرسه راه می رفتم، دیدم یک کارتن نسبتاً بزرگ پر از پول است. دیدم هیچکس هم صاحبش نیست. بغلش یک دفتر است. آمدم به آیت الله قدوسی متولی مدرسه گفتم: آقا کنار مدرسه یک کارتن پر از پول بود. گفت: خودمان گذاشتیم. گفتم: هیچ حساب و کتابی ندارد؟ گفت: نه، هر طلبه ای هرچه پول خواست بردارد. فقط در دفتر بنویسد برای چه برداشتم. می خواستم مشهد بروم. می خواستم لباس بخرم. کتاب بخرم. موردش را بنویسد. گفتیم: خاصیت این کار چیست؟ گفت: می خواهیم طلبه هایمان را امتحان کنیم. که اگر طلبه های ما دستشان به پول رسید برمی دارند یا نه؟ یا اگر برداشتند کجا خرج می کنند؟ می ارزد که ما یک کارتن اسکناس را آتش بزنیم ولی چهارصد طلبه را بشناسیم. پوستش این است که این پول در کارتن است. این پوست است. مغزش این است که این طلبه چقدر ظرفیت دارد؟ امین است یا امین نیست. حریص است یا حریص نیست.
7- حضور قلب در پیشگاه الهی، قلب نماز
نماز ما پوست است. واقعش چیست؟ واقعش «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» (مومنون/2) پوست نماز است ولی روح نماز حضور قلب است. حدیث داریم در نماز آن مقداری که حواست جمع است نماز قبول می شود. حضور قلب هم به این معناست بفهمیم داریم با کسی حرف می زنیم. ما نمی فهمیم با چه کسی حرف می زنیم. السلام علینا و علی عباد الله الصالحین! عباد الله الصالحین چه کسانی هستند؟ نمی دانم. به چه کسی سلام می کنیم؟ نمی دانم. چند سال است نماز می خوانید؟ خیلی سال است. خوب خیلی سال است سلام می کنی به آدم هایی که نمی دانی چه کسی هستند؟ این پوست هست و مغز نیست. «غیرالمغضوب علیهم» مغضوبین چه کسانی هستند؟ نمی دانم. «ولاالضالین» ضالین چه کسانی هستند؟ ضالین، منحرفین هستند. مغضوبین، غضب شده ها هستند. نمی دانم چه کسانی هستند! پس به چه کسی سلام می کنید؟ نمی دانیم.
نمازهای ما مغز ندارد. مسجد ما یک پوست دارد، ساختمان خوب! الآن پوستش هست، مغزش نیست. به کسی گفتند: شنا بلد هستی؟ گفت: پنجاه درصد! گفتند: یعنی چه؟ گفت: شیرجه می روم و بیرون نمی آیم. (خنده حضار) پوست هست و مغز نیست.
دختر زیباست. ولی خانواده اش چه؟ حدیث داریم دختر زیبا که خانواده اش اصیل نباشد مثل گلی زیباست که ریشه هایش در پهن است. شکل دختر را می بینی خانواده اش را هم ببین. تحصیل کرده مدرکش… فوق لیسانس است؟ اوه… خوب پوستش چه؟ چایش کمرنگ شود، شیشه را می شکند. این اخلاق ندارد. در خانه اش بروی جهنم است. فوق لیسانس است ولی جهنم است. پوست و مغز… بعضی فقط به پوست می رسند. قرآن و روایات می گوید: دوره آخر الزمان «مساجدهم معموره» ساختمان های مسجد عالی اما کسی در آن نیست. منارها بلند است اما کسی در آن اذان نمی گوید.
بعد از جنگ که آبادان را بازسازی کردند، یک کلانتری هم ساختند. رئیس کلانتری به یکی از علما گفته بود: کلانتری ما همه چیزش کامل است، اما اصلاً کسی دعوا نمی کند. چون کسی در شهر نیست. مسجد هست، جمعیت کم است. منار هست و اذان گو ندارد. قرآن می خواند «اذا الشمس کُورّت، کورت، هَیت لک، هیت لک، ملک یوم الدین، مالک یوم الدین» خوب اینها یعنی چه؟ نمی دانم یعنی چه؟ حالا یا کُورّت یا کورت، یا هَیت لک یا هیت لک، یعنی چه؟ نمی داند. اصلاً بعضی کارها را به خل بازی افتادیم و داریم خل می شویم. این آقا را نشان می دهند و می گویند: این چه کسی است؟ می گوید: ایشان با یک نفس آیت الکرسی را می خواند. می گوییم: حالا چه کسی گفته با یک نفس بخواند؟ قرآن گفته، حدیث گفته، سیره علما و مراجع و اهل بیت گفتند؟ سیره چه کسی است؟
ما در ایران یک لات هایی داریم که با یک نفس سه کیلو آبغوره سر می کشند. آیا حاضر هستند که دنیا بگویند: آقا این ایرانی با یک نفس سه کیلو آبغوره سر کشید؟ چطور ما نفس بلند چه دلیلی بر چه کمالی است؟ حالا نفس کسی مثل… کسی روده اش گشاد است. بگوییم آقا روده این گشاد است. این روده اش تنگ است. این وزنش سنگین است. این چه کاری است که ما هرکس مثلاً آیت الکرسی را با یک نفس می خواند، به این جایزه بدهیم؟
پوست و مغز باید با هم باشد. 150 کلمه دنیا و 150 کلمه آخرت در قرآن است. بسیاری از مدرک ها و درس هایی که می خوانیم از نظر علمی مدرک فوق لیسانس و لیسانس و پایان نامه و دکترا و ارشد و کارشناسی می دهند، اما روح چیست؟ یعنی آیا اینقدر که علمش بالا رفته، روحش هم بالا رفته است؟ امام راجع به بنی صدر می گفت: علمش بالاست و روحش تنگ است. راجع به رجایی می گفت: رجایی علمش ساده است، روحش بزرگ است. ظاهر و باطن را باید با هم دید. خیلی از افراد ممکن است عناوین زیادی داشته باشند…
یکی از شاهزاده های قدیم یک لنگ بست و حمام رفت. قدیم لنگ می بستند و حمام می رفتند. این شاهزاده لنگ قیمتی بست و حمام رفت. در حمام پیرمردی را دید و گفت: پدر! لنگ من چقدر می ارزد؟ می خواست یک پزی بدهد. این پیرمرد هم در حمام دستی زیر لنگ او زد و گفت: هفتصد تومان! هفتصد تومان شصت سال پیش… گفت: هفتصد تومان می ارزم؟ گفت: من چقدر می ارزم؟ این هم نگاهی کرد و گفت: هفتصد تومان. لنگش را قیمت کرد. گفت: هفتصد تومان پول لنگ من است. گفت: ببخشید لنگ شما را قیمت کردم. خودت ارزشی نداری. (خنده حضار)
خانه بزرگ است، چند مهمان در آن آمد؟ پول خیلی است، به چند فقیر وام دادی؟ نماز خیلی خواندی، چند رکعت با حال خواندی؟ خیلی هنرمند هستی، چه مشکلی را حل کردی؟ ما باید هم ظاهر را حفظ کنیم و هم باطن را. خیابان های ما مثل عروس باشد. ساختمان های ما محکم باشد. مدرک های ما بالا باشد اما درونش خالی نباشد. اگر اینطور باشد به جایی می رسیم که می گوییم: خاک بر سر ما! چه شد؟ بعد از چند سال فهمیدیم که هر کشوری دانشگاهش بیشتر است آمار جنایتش هم بیشتر است. اَه! بله… هر کشوری دانشگاهش بیشتر است، آمار فسادش بیشتر است. یعنی چه؟ یعنی پوست بالا رفت و مغز خالی شد. دختر باسواد است و دیگر هر شوهری را قبول نمی کند. پسر باسواد است و هر زنی را قبول نمی کند. گند دماغ است و تکبر و غرور او را گرفته است. اگر اخلاق و دین همراه با ظاهر بالا نرود فساد است. سوزن و نخ با هم می دوزد. از هم جدا شود سوزن خون می اندازد و نخ هم بی خاصیت است.
خدایا هم ظاهر ما و هم باطن ما، هم علم ما و هم عمل ما، هم تحصیلات ما و هم ایمان ما، هم ابتکار و هم تقوای ما، اگر ابتکار باشد موتور هواپیما می سازد و هواپیما می پرد. منتهی بمباران می کند. هواپیما می سازد منتهی برای بمباران. از هم جدا می شود. خدایا ظاهر و باطن ما را اصلاح و همه کمبودهای ما را جبران کن.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»