موضوع: نیاز بشر به بعثت پیامبران
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
پیغمبر ما صفاتی دارد که هیچ پیغمبری ندارد. یکی از صفتهای پیغمبر این است که «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين» (انبیا/107)تابلوی ما رحمة للعالمین است. حالا گاهی طالبان، گاهی داعش و گاهی و گاهی به اسم دین، به اسم «لا اله الا الله» به اسم پرچم اسلام بدترین جنایتها و وحشیترین کارها را میکنند، این همان است که امام یکوقتی میفرمود: اسلام محمدی و اسلام آمریکایی، (صلوات حضار) وگرنه پیغمبر ما رحمة للعالمین است.
1- پیامبر، مایه رحمت برای جهانیان
یوسف خیلی بزرگوار است. یک باره ده برادر را بخشید. روز فتح مکه به پیغمبر گفتند: میخواهی با ما چه کنی؟ گفت: یوسف ده برادرش را بخشید، من کل مردم مکه را بخشیدم. خاک روی سرم ریختید، سنگم زدید، دین ما رحمة للعالمین است. هیچ ربطی به این افرادی که مثل گوسفند سر انسان را میبرند هیچ ربطی ندارد. ما در نماز چند مرتبه کلمهی «رحم» میگوییم. هر مسلمانی واجب است نماز بخواند. هر شبانه روز هفده رکعت است. هفت رکعت را ما اجازه داریم سبحان الله والحمدلله بگوییم. ده رکعتش را باید حمد و سوره بخوانیم. دو رکعت صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا، رکعت اول و دوم هم همینطور است. در حمد و سوره شش بار کلمه رحم گفته میشود. میگوییم: بسم الله الرحمن الرحیم! دوباره بعد از الحمدلله رب العالمین، باز میگوییم: الرحمن الرحیم! باز برای «قل هو الله» میگوییم: «الرحیم». ده شش تا: شصت تا. یک مسلمانی که روزی شصت مرتبه میگوید: رحم، رحم، رحم، رحم، رحم، رحم! این میتوانی داعشی باشد؟ هیچ کجای اینها به هیچ جای اسلام نمیخورند و ما باید مواظب باشیم که پیغمبر را درست بشناسیم. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين»
تولد پیغمبر را به همه تبریک میگوییم. عید بزرگی است. برای روز میلاد عبادتهایی هست که در مفاتیح هست. از جمله روزه که ثواب یکسال عبادت دارد. روزه الآن خیلی آسان است. چون روزها کوتاه است. حیف است آدم بتواند روزه بگیرد و نگیرد. مزید بر علت تولد امام صادق هم در همین تولد پیغمبر با فاصلهی صد سال قرار گرفته است.
انسان نیاز به پیغمبر دارد یا نه؟ یک بحث کلی برای بچهها کنیم. بزرگها میدانند.
دلیل نیاز به پیامبر:
2- نیاز بشر به وحی برای شناخت حقیقت
1- جهل: خیلی از چیزها را نمیدانیم. ما نه از آیندهی دور دور خبر داریم و نه از گذشته دور دور! زندگی ما در پرانتز است. ما خیلی از چیزها را نمیدانیم. با علم هم دیر به آن میرسیم. 1400 سال پیش اسلام گفت: گوشت خوک نخورید. غربیها خوردند و ما نخوردیم. 50 سال پیش گفتند: حق با اسلام است. گوشت خوک تولید کرم کدو و کرم ترشین میکند. بهداشت آنها بخشنامه کرد که نخورید. بعد از مدتی دوباره گفت: بخورید. گفتند: پس چرا دوباره گفتید بخورید؟ گفتند: در فلان درجه حرارت کرمش را میکشیم. اسلام میگوید: باز هم نخور. میگوید: 1350 سال کرمش را دیر فهمیدند. ممکن است 1350 سال دیگر باز یک عیب دیگرش را بفهمند. انسان نمیداند. وقتی هم میفهمد دیر میفهمد. باید قرنها بگذرد تا ببینیم بدن ما با پنبه سلامتیاش بیشتر تأمین میشود تا لباس پشمی. ما افتخار میکنیم که این پشم است. اگر بگویند: پنبه است، میگوید: پشم است! اصرار داریم که لباس ما پشم است. حال آنکه تناسب پنبه با پوست بدن بیشتر است. 1400 سال پیش اسلام گفت: ایستاده ادرار نکنید. غربیها ایستاده ادرار کردند، حالا از مجاری ادرار فیلمبرداری کردند که انسان وقتی مینشیند قطرات بول راحتتر خالی میشود. 1400 سال پیش اسلام گفت: بهترین غذا برای نوزاد شیر مادر است. ما شیر خشک دادیم حالا سر ما به سنگ خورده کنگره شیر مادر میگیریم. انسان نمیداند وقتی هم فهمید قرنها میگذرد و بعد میفهمد.
2- مسأله دوم این است که وقتی میفهمیم یک بعدی میفهمیم. یک جهتش را میفهمیم و جهت دیگر را نمیفهمیم. در آمریکا تحقیق کردند که بهترین وقتی که خون به مغز میرسد وقت سجده است. البته سجده برای خون رسانی به مغز نیست. سجده برای قرب به خداست. منتهی در قرب به خدا این منافع هم گنجانده شده است. مثل آدمی که میرود لباس بشوید، هدف اصلی شستن لباس است. منتهی در این شستن لباس دستهای خودش هم پاک میشود. غذایش هم هضم میشود، عرق بدنش هم درمیآید و ایام فراغتش هم پر میشود.
3- حبّ و بغض، مانع شناخت درست
1- انسان یا نمیفهمد. 2- یا وقتی فهمید از یک زاویه میفهمد. موانع شناخت برای انسان زیاد است. گاهی مانع است اصلاً نمیتواند بشناسد، مثل بچهای که مادرش در کوچه میآید و میبیند بچهاش با باقی بچهها در افتادند و گلاویز شدند و دعوا میکنند. این قبل از آنکه بگوید حق با چه کسی است، دست بچهاش را میگیرد و به بچه همسایه میگوید: برو گمشو. مادر اصلاً تو میدانی حق با چه کسی است؟ نمیتواند بفهمد حق با چه کسی است. چون بچه خودش را دوست دارد اول بچه خودش را در حفاظت خودش میگیرد، به بچه همسایه میگوید: برو گمشو. ما وقتی عاشق یک چیزی شدیم…
فوتبالیستها وقتی عاشق فوتبال شدند در زمین چمن پایشان هم بشکند متوجه نیستند چون عاشق گل زدن هستند. چرا زنها دستشان را بریدند. چون یوسف را دیدند و عاشق شدند و اصلاً متوجه نشدند که دستشان را بریدند. چرا وقتی در نماز تیر را از پای حضرت علی میکشند متوجه نمیشود؟ چون عشق حق آمد درد را لمس نمیکند. کسانی بودند که چنان غرق در مطالعه شدند، از علمای بزرگوار ما، که سر شب نشسته مشغول فکر کردن شده و یک مرتبه دیدند که صدای اذان صبح بلند شد.
علامه امینی صاحب الغدیر کتابی را میخواست، به چند کشور رفت. آخر در هندوستان پیدا کرد. اجازه فتوکپی به ایشان ندادند، فقط اجازه نوشتن دادند. روزی هجده ساعت نشست و این کتاب را نوشت. وقتی ایران آمد آیت الله خزعلی از ایشان پرسید: هوا آنجا چطور بود؟ گفت: نفهمیدم. یعنی وقتی آدم عاشق مطالعه شد نمیفهمد هوا سرد است یا گرم؟ اینهایی که اربعین کربلا رفتند بعضی جاها به ایشان بد گذشت، با هرکس مصاحبه میکنیم میگوید: خوش گذشت. علاقه و عشق به امام حسین است.
انسان نیاز به پیغمبر دارد. چرا؟ برای اینکه گاهی عاشق میشود و گاهی کینهای میشود. گاهی حب و گاهی بغض دارد. گاهی هم بغض باعث میشود انسان حق را نفهمد. اینهایی که خودکشی میکنند برای چیست؟ عصبانی شده میگوید: خودم را بکشم. خیال میکند که اگر خودش را بکشد راحت میشود. حال آنکه قرآن میگوید: اگر کسی خودش را بکشد قطعاً جهنمی است.
4- شناخت امور معنوی از طریق پیامبران
یک سری از معنویات را ما نمیتوانیم بفهمیم. به بچه سه ساله میگویی: عروس میخواهی یا بستنی؟ میگوید: بستنی! چون این بالغ نشده است. اما یک جوان چه؟ یک جوان یک فیلم را دو ساعت برای یک صحنه مینشیند میبیند. دو ساعت کنار خیابان میایستد برای اینکه یک نگاه کند. به بچه میگویی: بستنی یا عروس؟ میگوید: صد تا عروس برای تو. یک بستنی بده بخوریم. ما یک سری از چیزها را نمیفهمیم. لذت تحصیل را نمیفهمیم و هنوز هم نمیفهمیم. الآن اگر برف و باران بیاید و بگویند: به مناسبت برف و باران مدارس تعطیل است، بچهها میگویند: جون! معلم میگوید: آخ جون! ما الآن هم همینطور هستیم. من نمیدانم فردا اگر دم دانشگاه و دبیرستان و مدارس بایستند بگویند: درس هست، نمره نیست.
یک بلای بدی بود که آخوندها مصون بودند و متأسفانه آخوندها هم گرفتار این مصیبت شدند. مدرک گرایی! به طلبه میگوییم: چه میخوانی؟ میگوید: معادل فوق لیسانس! خوب بگو: کفایه! مثل اینکه بگوییم: خیار کیلویی چند است؟ معادل دو کیلو پیاز. خود خیار یک میوه است. معادل یعنی چه؟ معادل یعنی خودت را باختی. یعنی درس ما ارزش ندارد؟
زمانی بوده که کشورهای غربی دویست کتاب نداشتند، سید مرتضی هشتاد هزار جلد کتاب داشته است. هزار سال پیش بعضی کشورها 200 کتاب هم نداشتند. ما هشتاد هزار جلد کتاب داشتیم. ایران و مسلمانها خیلی سابقه علمیشان خوب بوده است. وا رفتیم! یک سری هم علمهای غیر مفید به بدن ما تزریق شد. علمنما! مثل آبنما است. علم نیست. چون علم این است که آدم در آن رشد کند. یکسری اطلاعات فقط محفوظات است، علم نیست. ما نمیتوانیم حقیقت را بشناسیم. علم واقعی چیست؟ محفوظات چیست؟ این مسألهی مهمی است.
خدمت علامه طباطبایی رفتم گفتم: یک آیه در قرآن داریم که علما از خدا میترسند. «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) من از اول طلبگی سر نماز گریه میکردم. حالا باسواد شدم سر نماز حواسم پرت است. پس چطور من علم پیدا کردم. خشیت الهی در من پیدا نشده است. فرمود: اینها که ما میخوانیم علم نیست. اینها محفوظات است. مثل جدول روزنامه. خیابان دو حرفی قدیمی کدام است. مینشینیم فکر میکنیم، میگوییم: خیابان ری! یکی دیگر میگوید: جی! حالا اینکه فهمیدی چه مشکلی حل شد؟ اگر نمیفهمیدیم چه خاکی بر سرمان میکردیم. یک سری محفوظات است اسمش را علم گذاشتند. خیلی چیزهایی که ما حفظ میکنیم اصلاً نیاز ندارد.
در کتاب دبستان نوهی بنده، من یکبار گفتم: میخواهم پاکستان بروم. نوه من گفت: پاکستان پایتختش فلان است. شهرش چیه؟ رودخانهاش چیه، کوهش فلان است. یک اطلاعاتی از پاکستان گفت. گفتم: اینها را کجا خواندی؟ گفت: مدرسه. هرچه فکر کردم یک دختر نه ساله، ربطش با شهرهای پاکستان چیه. این علم است؟ 350 تا اعوذ داریم. « أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع» (کنز الفواید/ج1/ص385) پناه میبرم از اطلاعاتی که اثر ندارد. ما روی منبر که مینشینیم یک چیزی میگوییم به درد مردم بخورد. ممکن است در رساله هم یک چیزی باشد، ما حرف گفتنش را نداریم. در رساله مراجع شک بین دو و پنج هم هست. اما من حق ندارم بگویم چون رساله مثل داروخانه است. داروخانه همه دارویی دارد. من حق ندارم همه داروها را به همه بدهم بخورند. آدم شک بین یک و دو میکند. بین دو و سه شک میکند. شک بین دو و پنج چیست؟ مگر مست است؟ ممکن است کسی گرفتار شود. رساله بنویسد، خیلی از حرفهایی که ما روی منبر میزنیم، پایه ندارد. تولد پیغمبر است این خاطره را بگویم. بلکه انشاءالله منبرها عوض شود. دیگر وظیفه اوقاف و سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات و حوزه علمیه است. باید بسیج .شویم این خاک باغچه را عوض کنیم. یکسری حرفها باید حذف شود.
یک حدیثی است که خیلی روی منبرها گفتند. احتمالاً همه شما شنیده باشید. پیغمبر اسلام روزهای آخر فوتش، آخر عمرش فرمود: من چند روز دیگر نزدیک است از دنیا بروم. اگر کسی از من طلبی دارد، بگوید. یک نفر گفت: یا رسول الله! یک روز چوبت را به من خطا زدی. حضرت فرمود: برو آن چوبت را بیاور و قصاص کن که قصه به قیامت گرفتار نشود. هرکس این قصه را شنیده بیرو و دروایسی دستش را بلند کند. اکثراً شنیدید. این حدیث ضد قرآن است. و ما مأمور هستیم اگر یک چیزی ضد قرآن بود «فاضربوه علی الجدار» چطور؟ اول که حق دارد یک جوان پای منبر بگوید: آقا اگر پیغمبر دستش خطا کرد، ما از کجا بفهمیم فکرش خطا نکرده است؟ زبانش خطا نکرده است. اگر یک لاستیک پنچر شد، مسافر میگوید: آقای راننده ببخشید لاستیکهای دیگر شما سالم است؟ یعنی پنچر شدن یک لاستیک برای مسافر دغدغه ایجاد میکند. وقتی دست خطا کرد، میگوییم: خوب از کجا معلوم فکرش خطا نکرده باشد؟ خدا میفرماید: من که پیغمبر میفرستم، «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/149) یعنی حجت خدا نباید ذرهای درز داشته باشد. حجت باید تمام شود. پیغمبری که دستش خطا کند، من دلواپس میشوم که نکند زبانش خطا کرده باشد.
5- عصمت پیامبران از خطا و نسیان
2- پیغمبر همه اعضایش معصوم است. چشم پیغمبر «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/17) چشم پیغمبر انحراف ندارد و معصوم است. «ما كَذَبَ الْفُؤاد» (نجم/11) قلب پیغمبر معصوم است. زبان پیغمبر معصوم است. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) اینها گیرهای اصول دینی است. گیر فقهی هم این حدیث دارد. اصلاً قصاص برای کار عمد است. دستی که خطا کند در فقه ما قصاص ندارد. قصاص برای کار عمدی است. قصاص مربوط به کار عمدی است نه خطایی. حدیث روی منبرها گفته میشود که با قرآن مخالف است. «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» آیه اول است. «ما زاغَ الْبَصَر» آیه دوم است. «ما كَذَبَ الْفُؤاد» آیه سوم است. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» آیه چهارم است. این حدیث ضد قرآن است.
یکی از کارهای خوبی که باید اوقاف و سازمان تبلیغات بکنند این است که باید منبرها چک شود. الآن گوشتها علامت استاندارد دارد. این حدیث استاندارد هست یا نه؟ شعر هم همینطور است. از سعدی، حافظ، مثنوی، یک شعرهایی است ضد قرآن است. کسی به کسی نیست. هرکس هرچه بخواهد میگوید. هرکس هم از هرچیز خوشش آمد میگوید: این واعظ خوبی است. باید چک شود. ما حرفهایمان باید صادراتی باشد.
6- گسترش جنایات بشر در عصر تمدن
ما نیاز به پیغمبر داریم. نیاز به پیغمبر الآن بیش از صدر اسلام است. صدر اسلام مادر وقتی میزایید… «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» (نحل/58) وقتی میگفتند: دختر زاییده است. «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» صورتش از غصه سیاه میشد. «يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ» (نحل/59) پا به فرار بگذارم و متواری شوم. زن من دختر زاییده است. فرار کنم! «أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ» یا با ذلت نگهش دارم؟ «أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» یا در خاک فرو کنم؟ زنده به گورش کنم؟ صد رحمت به زمان جاهلیت. زمان جاهلیت یک دختر را زنده به گور میکردند. الآن کورتاژ میکنند، دختر و پسر را با هم در گور میکنند. باز رحمت به قدیم دختر را در گور میکردند. حالا دختر و پسر را با هم در چاه مستراح میاندازند. سقط جنین که میکنند آن بچه سقط شده را در چاه میاندازند. زمان قدیم یکی یکی میکشتند، حالا بمباران میکنند و صد تا صد تا میکشند. الآن نیاز به نبوت بیش از زمان جاهلیت است. جاهلیت الآن بیش از جاهلیت اولی است. چون قرآن یک آیه دارد میگوید: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» (احزاب/33) میگوید: زنهای پیغمبر شما جاهلیت اولی را پیش نکشید. امام ذیلش میگوید: قرآن که میگوید جاهلیت اول، پس پیداست یک جاهلیت اخری هم داریم. اگر من خانه شما آمدم، گفتم: ایشان کیست؟ شما گفتی: اولاد اول من است. پس پیداست یک اولاد دیگر هم دارم. میگوید: جاهلیت اولی!
چه جنایتی در صدر اسلام میشد که الآن بدترش و خطرناکترش نمیشود؟ الآن نیاز به پیغمبر داریم. عقل ما کافی نیست. الآن کشورهای باسواد جنایتشان بیشتر است یا کشورهای بیسواد؟ به مراتب کشورهای تحصیل کرده جنایتشان بیش از کشورهای بیسواد است. ظلم کشورهای بیسواد و باسواد را بنویسید، ببینید کدام کشورها… استعمار برای کشورهای بیسواد است یا با سواد؟ استعمار کردن برای کشورهای باسواد است. نیاز به نبوت الآن هم هست.
به یکی از دانشگاههای کشور رفتم، الحمدلله اساتیدی آمده بودند که اینها موتور هواپیما هم میسازند. گفتم: موتور هواپیما بسازید دست شما درد نکند! ولی اگر دین داشته باشید این هواپیما مفید است وگرنه با این هواپیما میروید مردم را بمباران میکنید. الآن استاد دانشگاه نیازش به پیغمبر بیش از یک آدم ساده است. آدم ساده چه میتواند بکند؟ به او گیوه میدهیم میگوییم: بدوز. این گیوهها را کُکهایش را کنار هم بزند، گشاد میزند. یعنی دزدیاش در چهار کک است. یک پرتقال فروش بیسواد دزدیاش این است که پرتقال پوسیده را زیر کند و پرتقال خوب را روی صندوق بگذارد. دزدیاش چهار پرتقال است و او دزدیاش چهار کُک است. اما اگر یک مخترع خطرناک شد و بیدین بود، چهار کک و پرتقال بدزدد؟ این نیاز به پیغمبر الآن بیش از وقتهای دیگر است.
7- راه خود، یا راه خدا؟
هرکسی دین میخواهد. ما آدم بیدین نداریم. خدا به بیدینها میگوید: «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين» (کافرون/6) این یعنی شما بیدینها هم دین دارید. چون دین یعنی راه. چنین دینی داری یعنی در چه راهی هستی؟ ما نمیتوانیم بیدین باشیم. بالاخره شما چطور سرت را اصلاح میکنی؟ حجابت چطور است؟ غذایت چیست؟ اخلاقت چطور است؟ کجا جنگ میکنی؟ کجا صلح میکنی؟ همان راهی که انتخاب میکنی دین انسان است. ما این راه را از چه کسی انتخاب کنیم. بسم الله! هرچه شما گفتید ما همان را انجام دهیم. کدام راه؟ 1- راه خود 2- راه دیگران یا طاغوتیان 3- راه نیاکان 4- راه خداوند… پنجمی هم اگر سراغ دارید بگویید. راه خود یعنی من همان کاری را که خوشم بیاید میکنم. من کاری که دوست دارم انجام میدهم. دوست ندارم انجام نمیدهم. راه خود درست است. بگوییم:هرکسی راه خودش را برود. نه… هر انسانی چند بار در عمرش پشیمان میشود؟ اینکه انسان پشیمان میشود یعنی چه؟ یعنی غلط کردم و نفهمیدم و توجه به این مسایل نداشتم. راه خودمان را نباید برویم. هرچه خوشم بیاید انجام بدهم. خوشت میآید انجام بده، آمار طلاق زیاد میشود. در پارک همدیگر را دیدند خوششان آمده، زندگی کردند و بعد از دو سه ماه دیدند اخلاقشان به هم نمیخورد و از هم جدا میشوند. این آمار طلاق به خاطر این است که انتخاب همسر ریشهای نبوده است. در پارک و سینما است. راه خود امروز خوشم میآید و فردا بدم میآید. قانون اساسی آمریکا تا به حال 25 بار عوض شده است. بعضی کشورهای به اصطلاح مترقی 119 بار تا به حال قانون اساسی کشورشان عوض شده است. در کشور خودمان صبح میگویند: خیابان یک طرفه است، فردا میگویند: دو طرفه است. به دلیل اینکه هر انسانی دهها و صدها و هزارها بار با کم و زیادش پشیمان میشود، ما چون خودمان پشیمان میشویم به راه خودمان اطمینان نداریم. یعنی از کجا این راه را که میروم… خدا اموات را بیامرزد.
یک کسی در مغازه پدر ما آمد، مغازه داشت و نخ و ابریشم میفروخت. گفت: حاجی چه میکنی؟ آقای ما گفت: اشتباه، گفت: نکن. گفت: فردا میفهمم که امروز اشتباه کردم. ما راه خودمان را نباید برویم، آنوقت فردا میفهمیم که اشتباه کردیم. ما چه آدمهایی دارند که تحصیلات عالیهای داشتند اما بعد میگویند: ما رشته تحصیلیمان این نبود، چه اشتباهی کردیم. اینقدر طلبهها و فضلایی به خود من گفتند: ای کاش بخشی از عمرمان را صرف قرآن و نهجالبلاغه کرده بودیم. ده سال و بیست سال درس خارج رفتیم… وقتی درس خارج میروی و میبینی مجتهد نمیشوی دیگر نرو! دو، سه سال برو اگر دیدی مجتهد نمیشوی میشوی ادامه بده تا فقیه شوی. اگر دیدی نه فقیه نمیشوی. من با چند نفر مسابقه شنا گذاشتم. ده متر که رفتم دیدم نمیتوانم ایستادم. گفتند: چرا ایستادی؟ گفتم: من فهمیدم وسط کار عقب افتادم، آخرش بیشتر عقب خواهم افتاد. حالا یک متر عقب افتادم، آنجا پنج متر عقب میافتم آبروریزیاش بیشتر است. راه خود درست نیست به دلیل اینکه پشیمان میشویم. راه دیگران هم دیگران پشیمان میشوند. راه نیاکان، نیاکان هم مثل ما پشیمان میشوند. خیلی کارهای نیاکان غلط بوده است. تنها راه سالم و ایمن راه انبیاء است. «وَ أَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيم» (یس/61)