نقد فصل دوم سریال شهرزاد
نقد شهرزاد
حسن فتحی خیانت بزرگی را به کارنامه هنری خود با ساخت فصل دوم از سریال «شهرزاد» کرد. باید بپذیریم که این اثر قابلیت کشش بیشتر از یک فصل را نداشت و بی خود و بی جهت فتحی را در شبکه خانگی بزرگ نکنیم. با توجه به اضافه شدن بازیگرانی چون: رضا کیانیان، امیر جعفری، رویا نونهالی و … هنوز جای خالی علی نصیریان در این سریال احساس میشود و از آنجایی که وقتی شخصیتی در فصلنامهای از یک اثر نمایشی ذهن مخاطب را درگیر میکند نویسنده باید به واسطه وجود آن شخصیت فصول دیگر آن را به نگارش در آورد؛ اساسا تم و فرم سینمایی در ایران به طور واضح رعایت نمیشود و نمونه بارز آن وجود چنین سوراخی در لایههای رویین فیلمنامه این اثر است. شناخت بصری و درک اجتماعی حسن فتحی از سطح سلیقه مردم در بازار شبکه خانگی و تلوزیون قابل ستایش است اما آنچه که این ستایش را زیر سوال میبرد تفکر رقابتی موجود در این اثر با نمونههای غربی است.
*کپی برابر اصل؟؟
داستان این اثر به حدی دارای ابژههای غیر دراماتیک است که تنها عامل تعلیق دران ارتباط متضاد میان شخصیتهایی همچون شهرزاد، فرهاد و قباد است که اطرافیانشان را نیز به طور مضحکی درگیر کرده است. به عنوان مثال کارگاههای فیلم سازی در غرب با علم به این که ممکن است اثرشان را مخاطبان اگاهشان پس بزنند اما به اندازهای به جذابیتهای بصری، احساسی و دراماتیک فیلمنامه خود اطمینان دارند که عملا دست و پای مخاطب را جلوی جعبه جادویی میبندد. در جایی خوانده بودیم که تهیه کننده سریال شهرزاد خود را با افتخار با سریال «بازی تاج و تخت» مقایسه میکند و اعتراف میکند که فصل دوم این سریال نیز دارای افت کیفیت بوده است. افت کیفیت در نمونه بعدی یک اثر خلق شده معنایی ندارد حداقل در حیطه ایداآل گرایی. اگر همه اثار تکثیر شده در نمونه ادبی – نمایشی خود را مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که حداقل فصل دوم هر یک از آنهایی قابلیتی فراتر از فصل اول را به مخاطب اثبات کرده است و این درحالی است که در فصل دوم شهرازد بارها و بارها دیده شده که به اندیشه اولیه مولف پشت کرده و ابژهای را در سطح پایینتر به مبادله با مخاطب گذاشته است. داستان کپی برابر اصل این سوتیتر از انجایی اغاز شد که متن فصل دوم از فصل اول فیدبک ها و فرمهای اثبات نشدهای را به روایت میکشید. وقتی ایدهای برای دفاع از حقانیت خود دست و پا بسته عمل کند مجبور است برای بقای خود دست به گریبان دیگر نمونههای موجود خود شود در فصل دوم این سریال نیز این عمل بارها و بارها تکرار شده است و مهرههای سوخته شخصیتی – داستانی خود را دوباره به جان شومینه انداخته است. مثل موشی که از گوشت خود تغزیه کند شهرزاد نیز برای سزارین ادبی خود مجبور به رد و نقض تمامی داستانهای اولیه خود پیدا کرد و انقدر در خودخوری خود فرو رفت که شکل دراماتیک – عاشقانه آن به یک داستان جنایی با نیم نگاهی به روابط اجتماعی تغییر یافت و باور پذیری خود را از دست داد.
*گروه محکومین
همه کاراکترهای خلق شده در این اثر محکوم به تجربه کردن هستند و از طرفی رابطهای درست میان داستان و نقش خود برقرار نمیکنند این سردرگمی از ابتداییترین قسمت فصل دوم شهرزاد به چشم میخورد و همین بس که مخاطب از رویاهایی که در ذهن خود از کالای خریداری شده ساخته دور شود تا برای خرید قسمت بعدی اقدامی به عمل نیاورد. اما متاسفانه از انجایی که جامعه نیز محکوم به تحمل چنین خزعبلاتی در حوزههای درام و ادبیات نمایشی هستند با میل نسبی پای دستگاههای نمایش خانگی خود مینشینند و این تجربه تلخ و محقر را با خانواده هاشان تقسیم میکنند. البته که حسن فتحی کارگردان کاربلد و قابل ستایشی است و البته تر اینکه نغمه ثمینی را به عنوان یک دارم نویس قدرتمند میشناسیم اما هیچ کدام اینها دلیل بر این نمیشود که از سود کلان اقتصادی چنین بنگاههای بصری موجود در کشورمان چشم پوشی کنیم و باید بنویسیم که: این پول کثیف هر هنرمندی را قاتل و هر متهمی را محکوم به روایت میکند. در این صورت شهرزاد ما هیچ چیزی برای زایش هنری ندارد و نخواهد داشت تا مادامی که نگاه هنرمند به هنر نگاه اندیشمندانهای باشد نه نگاهی زاده شده از یک تاجر ونیزی.
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی
از شیرین و فرهاد وحشی بافقی تا شهرزاد و فرهاد سریال شهرزاد