عاقبت انتقام کوکورانه چه بود؟/عقد پنهانی مادر با دوست پدر
عاقبت انتقام کوکورانه چه بود؟/عقد پنهانی مادر با دوست پدر
اوایل خوب بود؛ اما کمکم خودش را نشان داد. اطرافیان متوجه اعتیاد من شده بودند. اول از کار اخراج شدم. بعد از چند ترم مشروطی، از دانشگاه هم اخراج شدم. با ازدستدادن کارم، دیگر توان پرداخت اجاره خانه را نداشتم و…
غم بزرگی روی دلم سنگینی میکند
پسرک جوان از مسئول پذیرش سراغ کمپ را گرفت: خانم ببخشید آدرس کمپ ترک اعتیاد را میخواهم.
-برای چه کسی؟
کمی مکث کرد. آهی کشید و گفت: برای خودم.
-دوست دارید با مشاور صحبتی داشته باشید؟
سری بهناچار تکان داد. روی صندلی نشست و گفت: الیاس هستم، 25 ساله. غم بزرگی روی دلم سنگینی میکند. تنها فرزند خانواده و عاشق پدر و مادرم بودم و زندگیمان بر وفق مرادمان میگذشت. روزهای اول سربازی بودم که پدرم را بر اثر تصادف ازدست دادم. تحمل مرگ پدر که بهشدت وابستهاش بودم برایم خیلی سخت بود. وقتی سرپرست خانواده شدم از سربازی هم معاف شدم و به خانه کنار مادرم برگشتم. مادرم برایم یک دنیا بود. تلاش زیادی کردم تا اینکه توانستم در رشته حقوق دانشگاه قبول شوم. برای اینکه مادرم احساس دلتنگی و تنهایی نکند، با کمک و حمایت اقوام توانستم در یک شرکت مشغول به کار شوم.
متوجه شدم مادرم بهصورت پنهانی عقد کرده است
همه چیز بهخوبی پیش میرفت تا اینکه متوجه شدم مادرم بهصورت پنهانی به عقد موقت یکی از دوستان پدرم درآمده است. دنیا برای من تمام شده بود و دیگر انگیزهای برای تحصیل و کار نداشتم. مشکلات روحی پیش آمده مجال تمرکز به من را نمیداد. من که تمام دنیایم مادرم بود، بهشدت از او متنفر شده بودم و دیگر نمیخواستم با او باشم و این بود که برای خلاصی خانه مجردی اجاره کردم.
در زمانهای تنهایی خودم بهیاد میآوردم که در خوابگاه، بچهها شبهای امتحان مواد مصرف میکردند و در عین سرخوشی درس هم میخواندند. شنیده بودم شیشه اعتیاد نمیآورد. من هم که غرق مشکلات روحی شده بودم و یاد نفرت از مادرم میافتادم، دنبال انتقام از او بودم. آنقدر از او متنفر شده بودم که تصمیم گرفتم با استفاده از مواد مخدر از او انتقام بگیرم و برای رهایی، شروع کردم به مصرف شیشه.
اوایل خوب بود؛ اما کمکم خودش را نشان داد
اوایل خوب بود؛ اما کمکم خودش را نشان داد. اطرافیان متوجه اعتیاد من شده بودند. اول از کار اخراج شدم. بعد از چند ترم مشروطی، از دانشگاه هم اخراج شدم. با ازدستدادن کارم، دیگر توان پرداخت اجاره خانه را نداشتم، مجبور شدم در پارک بخوابم. قیافهام حسابی تابلو شده بود. برای عذابدادن مادرم پیش او برگشتم. او وقتی من را دید بسیار ناله کرد. از اینکه تنها فرزندش را در این وضعیت میدید، خوشحال بودم. میخواستم تمام دردی را که از مادرم کشیدم، او هم تجربه کند. وقتی من را در آن وضعیت دید، زندگیش دگرگون شد. مادرم مثل مرده شده بود. او خودش را در گرفتارشدن من به مواد مقصر میدانست و برای اینکه بیشتر در کنار من باشد، از همسرش جدا شد.
الان آمدهام تا آدرس کمپی را برای ترک بگیرم. هر دو زجر کشیدیم؛ اما چه فایده؟ هم خودم را نابود کردم و هم مادرم را. تازه متوجه شدم اشتباه کردهام. آن بیچاره هم حق زندگی داشت. ایکاش اینقدر حماقت نمیکردم و جوانیام را بهخاطر یک انتقام کودکانه نابود نمیکردم. الان دلم میخواهد جبران کنم و باز هم تکیهگاهی باشم برای مادرم، مادری که بهخاطر من به سختی زندگی میکند تا باز هم امیدش برای ادامه زندگی من باشم.
یلدا توکلی – دفتر روزنامه نسل فردا